[av_textblock fold_type=” fold_height=” fold_more=’ادامه مطلب’ fold_less=’Read less’ fold_text_style=” fold_btn_align=” textblock_styling_align=” textblock_styling=” textblock_styling_gap=” textblock_styling_mobile=” size=” av-desktop-font-size=” av-medium-font-size=” av-small-font-size=” av-mini-font-size=” font_color=” color=” fold_overlay_color=” fold_text_color=” fold_btn_color=’theme-color’ fold_btn_bg_color=” fold_btn_font_color=” size-btn-text=” av-desktop-font-size-btn-text=” av-medium-font-size-btn-text=” av-small-font-size-btn-text=” av-mini-font-size-btn-text=” fold_timer=” z_index_fold=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=’av-lw50vn73′ sc_version=’1.0′ admin_preview_bg=”]
شماره: 1096
جمله کلیدی: کودکان ما هرگز
مسئول و دلیل تجربه و احساسات ما نیستن
موضوع اجتماعی: عشق
یه انتخابه
موضوع
روحانی: کلمات آرامش بخش
تگ: مشکلات زوج ها/ صلح/
آیات:
(کتاب+باب+آیه)
نویسنده : نازنین
گوینده: نازنین و مژگان و شکیبا
شکیبا
سیِما نمیتونست باور کنه که چه احساسی داره. امروز سالگرد ازدواجشون بود. او فقط چند سالی بود که ازدواج کرده بود و همیشه فکر میکرد که امروز بهترین روز زندگیشه و خیلی خوشحال خواهد بود… اما حقیقت اینه که او نه تنها خوشحال نبود بلکه در واقع عصبانی بود!
مژگان:
درود و صد درود به شما شنوندگان همیشگی به برنامه خودتون زنان امید خوش آمدید، من مژگان هستم و یه بار دیگه همراه دوست و همکارم نازنین و مهمون عزیزمون آقای شکیبا در خدمت شما هستیم .خیلی خوب است که دوباره با شما هستیم… نه نازنین؟
تامی:
بله – من که عاشق لحظاتی هستم که با هم داریم/.
مژگان:
کنجکاوم بدونم چرا سیِما تو سالگرد ازدواجشون احساس عصبانیت میکرد؟ فکر کنم باید بیشتر برامون بگید تا متوجه شیم… خوشحالیم که دوباره با ما هستید جناب شکیبای عزیز…
شکیبا:
منم درود میفرستم به شما و شنوندگان عزیز و دوستداشتنی/ممنون از شما که این فرصتو مهیا کردید که در خدمتتون باشم..
“چطور میتونه اینطور باشه؟” سیِما با ناراحتی گفت، “هنوز هم به خاطر دارم که تو روز عروسیمون چقدر هیجانزده بودم. نمیتونستم صبر کنم تا همیشه با مهران همسرم زیر یه سقف باشم و اونو کنار خودم داشته باشم. فکر میکردم او مرد رویاهایم. اما امروز خیلی عصبانی ام… این دیگه رویایی نبود… بیشتر شبیه کابوسه! نمیدونم دوستش دارم یا نه؟، بیشتر که فکر میکنم دیگه حتی دوستش هم ندارم.”
سیِما همیشه فردی بود که میدونست چی میخواد و همچنین دقیقاً میدونست دوست داره چیزها چگونه انجام بشن و چه جوری پیش بره
ازش پرسیدم پی باعث شد که این حسو داشته باشه
سیما ادامه داد:تو سال اول ازدواجمون همه چی خوب بود و خوشحال بودیم. همه چیز جدید و هیجانانگیز بود و از بودن با هم لذت میبردیم. اما بعد از مدتی همه چی شروع به تغییر کرد “چرا مهران کفشهای کثیفش رو دقیقاً کنار در ورودی میذاشت؟ چند بار باید بهش بگم که این جای درستی برای گذاشتن آنها نیست؟”
چندین بار ندیده بودمشون و پام بهشون گیر کرده بود و نزدیک بود بخورم زمین. اما او خیلی لجباز بود. به نظر نمیرسید که اهمیتی بده و همچنان به این کار ادامه میداد… خیلی آزاردهنده بود!
گاهی اوقات فقط کفشها نبودن… بلکه او کلاهش رو روی میز آشپزخانه میذاشت! پندین بار بهش گفتم”چرا این کلاه احمقانه رو اینجا میذاری؟ مگه به تو نگفتم که این کار رو نکن؟ از تکرار کررات خسته شدم!”
دفعه ی آخری که بهش گوش زد کردم با عصبانیت سرم داد زد
دست از سر من بردار، دیگه به من نگو چی کار کنم، من بپه ی تو نیستم که هر کاری بگی انجام بدم”ذ.
در حقیقت طی این سالها، سیِما متوجه شده بود که چیزهای زیادی در مورد مهران وجود داره که اون دوستشون نداره. او هرگز به موقع کارا رو انجام نمیداد و سیما از دیر کردن متنفر بود. او از سر کار به خونه میومد و با او صحبت نمیکرد. یا اگرم صحبت میکرد راجع به ورزش بود. او تمام تلاش خودشو میکرد اما واقعا به این موضوع علاقه مند نبود. مهران هر کاری که میخواست انجام میداد و به ندرت تو کارای خونه به او کمک میکرد. و موقعی که تصمیم میگرفت چیزی بپزه، همه جا رو کثیف میکرد و سیما باید همه جا رو تمیز میکرد
قبل از ازدواج، اون آدم سرگرمکننده ای بود. آنها به دیدن دوستان میرفتن… با هم قدم میزدن… و گاهی اوقات او براش چند شاخه گل میآورد. اما حالا همه ی اینها خیلی دور به نظر میرسید و آخرین باری که این کارها رو انجام داده بودن مدتها پیش بود. و تنها چیزی که دائمی بود بحث و جدل بود
مژگان
خب سیما هیچ وقت با همسرش حرف نزد و مشکلاتشو بهش نگفت؟.
اتفاقا منم همین سوالو پرسیدم /گفت که حتی به نصیحتهای خوبم هم توجهی نمیکنه…بار ها ازش پرسیدم “مشکل تو چیه ؟” “نمیبینی که اگر تغییر کنی، دیگر این بحثها رو نداریم؟ اما به نظر نمیرسه که گوش کنه وهمچنان کارهایی رو انجام میده که منو عصبانی میکنه!”
نازنین
وای… سیِما واقعاً ناراحت بوده، نه؟ … شما چی تا حالا همچین احساسی داشتید؟ این که ببینید به حرفاتون توجه نمیشه؟
مژگان:
شاید شما هم مثل سیِما/ مردی رو دوست داشتید و نمیتونستید صبر کنید تا بقیه عمرتون با او باشید. اما حالا، با گذشت زمان، احساس عصبانیت و ناامیدی میکنید. دیگر نمیتونید چیزهای خوب رو در آن شخص ببینید. تنها کاری که میتونید انجام بدید اینه که روی اشتباهات او تمرکز کنید
شکیبا:
وقتی عاشق کسی میشیم، آنها را تقریباً کامل میبینیم. به نوعی عشق باعث میشه که ایرادای طف مقابلون رو نبینیم/ اما وقتی شروع به زندگی با آنها میکنیم متوجه میشیم که آنها کامل نیستن. احساسی که سیما داشت کاملاً طبیعی بود… عشق آنها به همدیگه از عشق رمانتیک به عشق واقعی و بالغ تغییر کرده بود. این تغییر تو تمام روابط اتفاق میفته و ما باید یاد بگیریم که شریک یا همسرمون رو دوست داشته باشیم.
ممکن شما همسر خودتونو انتخاب کرده باشید یا شاید در فرهنگ شما جوریه که بدون انتخاب شما ازدواج ترتیب داده شده باشه. حقیقت اینه که در هر دو مورد ما واقعاً فرد را تا زمانی که با آنها زندگی نکنیم به طور کامل نمیشناسیم. بنابراین ما باید یاد بگیریم که شریک خودمون رو دوست داشته باشیم.
عشق فقط اون احساس خوبی نیست که در ابتدای رابطمون داریم. این احساس به زودی پایان میرسه و باید به عشق واقعی تبدیل شه.
نازنین
پس آقای شکیبا، منظور شما از ‘عشق واقعی’ چیه؟ فکر میکنم بدونم، اما میتونید بگیید که شما چطور به اون نگاه میکنید؟
شکیبا:
البته. عشق واقعی فقط یک احساس نیست، بلکه یه تصمیم… یک انتخاب که ما باید انجام بدیم. هر روز باید انتخاب کنیم که به دوست داشتن آن شخص ادامه بدیم و آنها رو همانطور که هستن بپذیریم. بیایید بعد از این آهنگ زیبا بیشتر در مورد این صحبت کنیم.
سیما از بسیاری جهات در مورد همسرش ناراحت بود… از اینکه کفشهاشو رها میکرد… و کلاهش رو روی میز میگذاشت. و هیچ وقت تو کارهای خونه کمک نمیکرد. او فکر میکرد که با دائماً گفتن به او برای تغییر دادن و انجام دادن کارها به روش خودش کار درستی انجام میده
و واقعاً فکر میکرد اگر فقط او گوش میداد همه چیز خوب میشد. اما حقیقت اینه که او مهران رو همونطور که بود نپذیرفته بود. در زندگی واقعی ما باید ‘یاد بگیریم که’ همسرمون رو همونطور که هست بپذیریمو و دوست داشته باشیم. اما سیما خیلی مشغول تلاش برای تغییر دادن همسرش بود و به خودش و رفتارش نگاه نکرده بود.
مژگان:
بله… شما ممکنه عیبهایی تو همسرتون ببینید – اما حدس بزنید؟ او هم عیبهای شما رو میبینه!
نازنین
درسته مژگان. ما اغلب نمیتونیم عیبهای خودمون رو ببینیم… اما… همه ما عیب داریم و کامل نیستیم، اینطور نیست
شکیبا:
مطمئناً. سیما نیاز داشت به زندگی خودش نگاه کنه. او به دیدن یه دوست قدیمی رفت بود که بیش از 40 سال ازدواج کرده بود. او به دوستش در مورد همه چیزهایی که همسرش انجام میداد و چقدر آزاردهنده بودن، گفته بود. دوستش با صبر گوش داده و وقتی سیما حرفاشو تموم کرد، دوستش چیزی به او گفته که سیما انتظارش رو نداشته. به جای اینکه متأسف باشه که شوهرش چقدر آزاردهندست، به او گفته که به خودش نگاه کنه و ببینه چیزی هست درباره خودش که فکر میکنه باید تغییر کنه.
دوست سیما بسیار عاقل بوده، نه؟ میخوام یه رازی بهتون بگم/ شما هرگز نمیتونید شخص دیگه رو تغییر بدید. هر چه بیشتر تلاش برای تغییرش کنید، آنها لجبازتر میشن. اما خبر خوب اینه که میتونید تلاش برای تغییر دادن آنها رو متوقف کنید و شروع به تغییر دادن رفتار خودتون کنید.
وقتی با سیما صحبت میکردم، او شروع به درک این کرد که وقت آن رسیده که دیگه دائماً به همسرش نگه که چه کاری انجام بده او نیاز داشت چیزهایی به همسرش بگه که مثبت و تشویقکننده باشه. به جای اینکه سعی کنه در مورد روز خودش بهش بگه، وقتی به خانه میاد، شروع به پرسیدن از او کنه که روز کاریاش چطور گذشته و کمی راجع به علایق اون صحبت کنه و فقط به علایق و خواسته های خودش توجه نکنه.
بعد از جلسه با سیما در ارتباط بودم/سعی میکرد خواسته هاشو کمتر کنه و صبورتر باشه. او دیگر به مهران نمیگفت چه کاری انجام بده. او شروع به تغییر کرد. زندگی با او آسونتر شد، چون دیگه سیما همیشه عصبانی نبود و شکایت نمیکرد
برای سیما غیر قابل باور بود که که ببینه همزمان با تغییر خودش، همسرش هم شروع به تغییر کرد. او شروع به جمع کردن کفشهایش کرد – . و متوجه شد که چقدر سر موقع بودن برای سیما مهمه/. بنابراین، سخت تلاش کرد که به موقع برسه و به چیزایکوچیکی که قبلا توجه نمیکرد/ توجه کنه.
اما بعضی از چیزها در مورد او قابل تغییر نبودن. او همیشه فردی آروم بود و خیلی اهل حرف زدن نبود/ او هرگز به اندازه او مرتب یا پرحرف نخواهد بود. سیما یاد گرفت که این خصوصیات مهران رو بپذیره. حالا اون دیگه ناراحت نمیشه اگر همسرش به محض رسیدن به خونه دلش نخواد حرف بزنه. هیچ کدوم از آنها کامل نیستن، کاملا طبیعیه گاهی اوقات اشتباه و یا دعوا کنن اما در حال یادگیری هستن که چگونه یکدیگر رو دوست داشته باشن. و خبر خوب اینه که من میتونم به شما بگیم… آنها بعد از ۱۲ سال هنوز با هم هستن!
مژگان:
خیلی خوبه که به این نتیجه رسیدن /ما واقعاً نمیتونیم شخص دیگه ای رو تغییر بدیم. و هرچه بیشتر تلاش کنیم و در مورد کارهایی که انجام میدن، نق بزنیم وشکایت کنیم، بدتر خواهد شد/ به قول یه بزرگی میگه وقتی انگشت اشارتو به نشونه ی مقصر بودن طرف مقابلتون نشون میدید یادتون باشه که سه تا انگشت دیگتون خودتون و نشون میده/باید به این باور برسیم که ما تنا قادریم خودمون رو تغییر بدیم نه دیگرانو
شکیبا
کاملا درسته و یادمون باشه مرحله اول دیدن واقعیت و پذیرش/تا زمانی که طرف مقابلون رو همونطور که هست نپیذیریم نمیتونیم توی رابطه پیشرفت داشته باشیم و مسلما با مشکلات جدی روبه رو خواهیم شد/
نازنین
آقای شکیبا خیلی ممنونیم ازتون که با هم برای ما کلی حرفای آموزنده داشتید و یه جورایی این علامت سوال رو تو ذهنمون ایجاد کردید/ آیا واقعا تنها کسی که نیاز به تغییر داره همسرمون یا حتی دوست یا اعضای خانوادمونه یا ما هم احتیاج داریم نگاهی به رفتار خودمون بندازیم
دوستان عزیز امیدوارم که تا اینجای برنامه برکت گرفته باشید/اگر در مورد این برنامه سوالی داری میتوانید هم اکنون / سوالاتتون را از طریق واتساپ به شماره 0031-638-989898 و یا از طریق وبسایت (با مشخص کردن نام برنامه) برای ما ارسال کنید/ و من و نازنین جان هم یه گلویی تازه کنیم بعد از چند دقیقه استراحت با بخش دوم برنامه در خدمت شما هستیم
میان برنامه.
مژگان:
خوب دوستان عزیز با ادامه ی برنامه در زنان امید همراه شما هستیم. ت بخش اول برنامه راجع به عشق و زندگی مشترک و مشکلات احتمالی صحبت کردیم/ بذارید ضربالمثلی را باهاتون به اشتراک بذارم – یکی که خیلی دوستش دارم/ در امثال باب ۲۵، آیه ۱۱ آمده : «سخن سنجیده، سیب طلاست در سینی نقره/ آیا این ضربالمثل زیبا نیست؟.
« من که هرگز سیب زرین و طلا رو که در سینی نقره باشه ندیدم – اما تصور میکنم بسیار زیبا باشه. آیا میتونید تصور کنید که یک کاسه نقرهای زیبا، پر از سیبهایی کاملاً طراحی شده، هر کدام از بهترین طلا ساخته شدن؟ آیا میتونید ببینید که نور خورشید بر سطح میوهها میرقصه و میدرخشن؟ یا شاید سیبهای زرین، مرواریدهای کوچک طلایی هستن که در یک گل سینه نقرهای پیچیده قرار گرفتن، هر کدوم با ظرافت و کامل با جزئیات و ویژگیهای منحصر به فرد به خودشون؟
نازنین
چجوری میتونید چنین گنجینهای رو توصیف کنید؟ آیا میتونید روش قیمت بذارید؟
آیا کلمات شما مثل اون سیبهای طلایی هستن- امروز چه سیبهای زرینی تو سینه نقره گذاشتید؟ا
آیا امروز از خدا میخواید که قطره قطرههای شما رو بگیره و به جای آن به شما حکمت بده تا بدونید چطور «سیبهای طلا در جایگاههای نقرهای» را ارائه بدید؟ پس کلمات زیبای شما توسط اطرافیانتون تحسین خواهد شد.
مژگان:
امروز تو بخش اول برنامه در مورد زنی شکایتگر صحبت کردیم – کسی که نق میزنه و میخواد اطرافیانش رو تغییر بده. آیا میتونید کلمهای خوب برای توصیف کسی که برعکس اینه، پیدا کنید؟
فکر کنم من میتونم – کلمه «صلح جو» چطوره؟ حتی شنیدنش هم خوبه، نه! یک روز عیسی روز پیروانش نشسته بود و با آنها در مورد راهی که باید زندگی کنن صحبت میکرد. ما میتوانیم درباره این در کلام خدا، کتاب مقدس، بخونیم. به کلمه ‘صلح جویان’ در انتها توجه کنید
نازنین…
(متی ۵: آیات ۱ تا ۹
« چون عیسی آن جماعتها را دید، به کوهی برآمد و بنشست. آنگاه شاگردانش نزد او آمدند 2و او به تعلیم دادنشان آغاز کرد و گفت:
3«خوشا به حال فقیرانِ در روح،
زیرا پادشاهی آسمان
از آن ایشان است.
4خوشا به حال ماتمیان،
زیرا آنان تسلی خواهند یافت.
5خوشا به حال حلیمان،
زیرا آنان زمین را به میراث
خواهند برد.
6خوشا به حال گرسنگان
و تشنگان عدالت،
زیرا آنان سیر خواهند شد.
7خوشا به حال رحیمان،
زیرا بر آنان رحم خواهد شد.
8خوشا به حال پاکدلان،
زیرا آنان خدا را خواهند دید.
9خوشا به حال صلحجویان،
زیرا آنان فرزندان خدا
خوانده خواهند شد..»
مژگان:
ممنون نازنین جان. این عالی نیست که بدونیم خدا ما رو وقتی سعی میکنیم آنطور که او میخواد زندگی کنیم – با تواضع…رحم…داشتن دلهای پاک… عنوان صلحجو – میبخشه
یکی از شنوندگان عزیزمون برامون نوشتن:
«من برنامه شما “زنان امید” رو خیلی دوست دارم. اخیرا برنامه تون درباره خشم روشنیدم. نمیدونم در مورد دیگران چطوره، اما به نظر میرس همه چیز مرا عصبانی میکنه. من نمیخوام فردی عصبانی باشم، اما بسیاری از اوقات خودم رو تو آن شرایط پیدا میکنم/ من میخوام دیگران رو ببخشم و نمونه خوبی برای آنها باشم. در این برنامه یاد گرفتم که لازمه به روح القدس اجازه بدیم ما رو هدایت کنه تا دیگران رو با حرفا و رفتارای خودمون آزار ندیم
نازنین.»
ما خیلی خوشحالیم که آنچه شما در برنامه “زنان امید” شنیدید به شما کمک کرده. و شما درست میگید، وقتی از عیسی میخوایم زندگیمون رو کنترل کنه، او روح القدس رو برای کمک به ما میفرسته. عیسی وعده داده بود که وقتی از زمین میره، روح القدس را برای کمک و هدایت ما میفرسته. پس اگر با خشم دست و پنجه نرم میکنید، یا خودتون را زیاد در حال جدل با دیگران مییابید، شاید بتونید از عیسی کمک بخواید. وقتی به او دعا میکنیم او ما را میشنوه و به دعاهامون پاسخ میده.
مژگان
یاد دخترم افتادم که چند وقته پیش خیلی احساس شرمساری و خجالت میکرد. وقتی ازش دلیلشو پرسیدم گفت: که با بعضی از دوستای مدرسهاش بوده و در مورد دوست صمیمیش تینا غیبت کرده و چیزی رو که قرار بوده راز بمونه، به آنها گفته/خب منم سعی کردم آرومش کنم و بهش گفتم باید واقعیتوبه دوستش بگه که مبادا رازشو از دهن دیگران بشنوه/ وقتی فردای آن روز بعد از مدرسه تینا رو دیده، احساس گناه و ناراحتی میکرده و نمیدونسته چی بگه بهش. تینا پرسیده: «چه اتفاقی افتاده؟ مشکلی وجود داره؟» بعد دخترم بهش گفته که په کاری کرده و گفته که بابت فراموش کردن اینکه راز بوده، متاسفه. تینا ناراحت شده، اما اون رو بخشیده. آنونا همدیگرو بغل کردن و و تونستن مثل قبل /دو تا دوست قدیمی با هم صحبت کنن
نازنین.
وقتی دعا میکنیم هم همینطوره، نه؟ اگر با کارهای اشتباه تو زندگیمون به خدا مراجعه کنیم، دعا کردن سخت میشه. ما نیاز داریم اعتراف کنیم – به خدا بگیم که چه کردیم. اعتراف به این معناست که ما با خدا موافقیم که کار اشتباهی انجام دادیم، میگویم که واقعاً متاسفیم، و نمیخوایم دوباره اون کار اشتباه رو انجام بدیم. و میدونید چیه؟ کتاب مقدس میگه، « ولی اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او که امین و عادل است، گناهان ما را میآمرزد و از هر نادرستی پاکمان میسازد» (۱ یوحنا باب 1 آیه 9
مژگان
بله دوستان اعتراف بخش مهمی از دعاست، چون روابط ما رو با خدا واضح و باز نگه میداره. ما نمیخوایم که از شرمندگی نتونیم به خدا دعا کنیم.
وقتی متوجه بشیم رفتارمون خودخواهانه بوده، خوبه از خدا بخوایم ما رو ببخشه. و بعد میتونیم از روح القدس بخوایم ما رو هدایت کنه و به ما کمک کنه تا به شیوهای زندگی کنیم که نه تنها به خودمون کمک کنیم و آرامش داشته باشیم بلکه به دیگران کمک کنیم و آنها رو تشویق کنیم.
نازنین:
کلام خدا در امثال باب 25 آیه 24میگه سکونت در کُنجِ بام، بِه از زندگی زیر یک سقف با زن ستیزهجو.! پس دوست من، بیاید به کلماتمون توجه کنیم… و از خدا بخوایم آنها رو «مثل سیبهای طلا در تنظیمات نقره» کنه … کلمات زیبا، آرام و صلح آمیز
ابر و بادی است بیباران،
آن که لافِ بخششهای توخالی را میزند.
15با شکیبایی حاکمی را مجاب توان کرد،
با زبان نرم استخوان را توان شکست
مژگان
بله دوستان عزیز به پایان
یکی دیگه
از برنامه ی خودتون زنان امید اومدیم. امیدواریم که برکت کافی گرفته
باشید و
این برنامه نور خقیقت رو تو قلباتون پر رنگتر کرده باشه.
شما میتونین
از طریق شماره
واتساپ
98-98-98-638-0031
و یا آدرس
ایمیل info@persianworldradio.com
و همچنین
از طریق وبسایت رادیو جهانی پارس به نشانی persianworldradio.com با
ما در تماس
باشید و پیامها و نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید.
یه نکته
مهم هم اینه بعد از
گوش کردن
برنامه در وبسایت / میتونید در کادر پایینش / نظراتتون رو در مورد همون
برنامه
برای ما ارسال کنید..
نازنین:
خداحافظ و خدا نگهدار شما…..
[/av_textblock]
[av_testimonials style=’grid’ columns=’2′ grid_style=” control_layout=’av-control-default’ slider_navigation=’av-navigate-arrows av-navigate-dots’ nav_visibility_desktop=” nav_arrow_color=” nav_arrow_bg_color=” size-name=” av-desktop-font-size-name=” av-medium-font-size-name=” av-small-font-size-name=” av-mini-font-size-name=” size-subtitle=” av-desktop-font-size-subtitle=” av-medium-font-size-subtitle=” av-small-font-size-subtitle=” av-mini-font-size-subtitle=” size-content=” av-desktop-font-size-content=” av-medium-font-size-content=” av-small-font-size-content=” av-mini-font-size-content=” font_color=” custom_title=” custom_sub=” custom_content=” animation=’fade’ transition_speed=” autoplay=’true’ interval=’5′ autoplay_stopper=” manual_stopper=” av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
[av_testimonial_single name=’Name’ subtitle=” check=’is_empty’ av_uid=”][/av_testimonial_single]
[/av_testimonials]
[av_comments_list av-desktop-hide=” av-medium-hide=” av-small-hide=” av-mini-hide=” alb_description=” id=” custom_class=” template_class=” av_uid=” sc_version=’1.0′]
Leave A Comment