شماره : 2

عنوان : برنامه معرکه

نویسنده : جهانگیر مدرس اول ( فرشید ) 

گوینده / گویندگان : کمال / فرشید 

سردبیر : فرشید

کلمات کلیدی : ورود گناه به زندگی آدم

تاریخ : 

قسمت دوم :

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- چطوری بابا؟ حال و احوالت خوبه؟ دماغت چاقه؟ هنوز چوری حلاله؟

ب- زنده باشی آق مرشد. به صدقه سر شوما که دوباره بساط معرکه رو راه انداختی منم دارم سر و سامون میگیرم

م- نه بابا

ب- جان شما

م- خوب بگو ببینم موضوع از چه قراره چطوری سرو سامون میگیری؟

ب- آقا مرشد هیچی دیگه قراره بچه مرشدت هم بره قاطی مرغا

م- باریکلا یعنی میخوای زن بگیری؟

ب- بلی دیگه مرشد امکانات نداشتم والاوقتش رسیده

م- چرا که نه / خدا نصیب کنه که تموم جوونای دم بخت سر و سامون بگیرن و برن خونه بخت/ خوب بچه مرشد حاا تعرف بکن کیه این دختر خوشبخت ومراحل ازدواج رو به کجا رسوندی 

 ب- آقا مرشد تقریبا همه چی حل شده /چند روز پیش با بی بیمو آقام اینا رفتیم خواستگاری / خدا رو شکر همه چی خوب پیش رفت/ کلی تحویل گرفتن

م- خدا رو شکر تو این دورو زمونه خونواده ای که راه ازدواج جوونا رو هموار کنن کم پیدا میشن

ب- آره خوب/ اما نمیدونم چرا همچی که ما اومدیم از خونه شون بیرون گلایی رو که برده بودیم از پنجرشون افتاد تو کوچه فکر کنم گذاشته بودن لب پنجره باد انداخت

م- چطور شد نفهمیدم گلائی رو که شما برده بودید؟ از پنجره پرت شد؟ چطور گلی بودن؟

ب- آقا مرشد خیلی گلای باحالی بودن همه رو از بولوار شهرداری کنده بودم

م- به / از این گلای بولوار؟

ب- اره داداشش هم یه شوخی کرد گفت اینا رو از کدوم مزار برداشتی؟ بچه خیلی شوخ طبعی بود همش منو ضایع میکرد

م- شیرینی نبرده بودی؟

ب- نه شیرینی گیر نیاوردم بجاش کمپوت خریدم

م- مگه رفتی بیمارستان عیادت مریض

ب- نه آقا مرشد ازین کمپوت باحالا بود کمپوت کلابی و از این حرفا

م- خوب دیگه چی گفتن؟

ب- باباش گفت شغلت چیه درآمدت چقدره ؟ منم بهش گفتم که با شما معرکه میگیرم و چند وقتیه درآمدی ندارم اما قراره که از  این به بعد حسابی معرکه بگیریم 

م- خوب اون چی گفت/

ب- یه شعر خوند که معنیشو نفهمیدم / گفت بزک نمیر بهارمیاد  کونبزه با خیار میاد

م- بلی حقا خیلی تحویلت گرفتن

ب- موقع اومدن باباش یه نایلون پر زباله داد دستم گفت فعلا بجای دخترم اینو بگیر پائین که رفتی بنداز تو کانتینر آشغالا/ خیلی صمیمی بودن فوری خودمونی شدن

م- به به مبارک ها باشه معلومه که تقریبا همه چی بخوبی و خوشی پیش رفته

ب- فقط یه مشکل کوچولو هست 

م- چیه اون مشکل

ب- داداش بزرگش موقع اومدن تو گوشم گفت اگه یه بار دیگه این طرفا پیدات بشه پاتو 

م- بچه مرشد اگه من جای تو بودم اونورا آفتابی نمیشدم

ب- آقا مرشد توکه میدونی من خودم استاد هنرهای رزمیم کمبرند سرمه ای کاراته رو دارم

م- بله کیه که ندونه شما چه یکه بزنی هستی کمربند سرمه ای کاراته قبلا هم بنفش تکواندو رو داشتی یادت رفته

ب- آقا مرشد کمربندامو ردبف کنم یه رنگین کمان درست میشه

م- یادته چند وقت پیش یه جائی گنده گوئی کردی / نامردا بد جوری حالتو جا آوردن

ب- آقا مرشد باس اونا رومیدی / میدونی تو چه حال و روزی بودن

م- والا من که دیدم چیزیشون نبود کلی نصیحتشون کردم چون میخواستن بازم بزننت بالاخره از خر شیطون پیاده شدن

ب- آقا مرشد پام سر خورد والا داشتم بد جوری میزدم

م- بچه مرشد دعوا و زد خورد برا آدمای وحشیه انسانی که انسان باشه مشکلشو مثل آدمیزاد با گفتگو حل میکنه

ب- اره دیگه منم  همینو میگم باس برم با داداش دختره صحبت کنم ببینم مسئله اش چیه از دلش در بیارم

م- بچه مرشد من اگر جای تو باشم حالا حالاها عجله نمیکنم/ بهتره کمی بسپاری بدست زمان

ب- بالاخره باس مراحل خودشو طی کنه

م- خوب /بچه مرشد/ آماده ای  بریم سراغ کار خودمون؟

ب- بفرما آقا مرشد

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- یادته دفعه قبل در مورد چی صحبت کردیم؟ 

ب- آقا مرشد مگه میشه فراموش کرد چنان حرفائی زدی که تا حالا نشنیده بودم با بی صبری منتظر بقیه ماجرا هستم

م- شخصیتی که در موردش حرف زدیم کی بود

ب- آقا مرشد این که دیگه معلومه عیسی مسیح بود

م- شیر مادرت حلالت باشه . حالا قراره بریم ببینیم این عیسی مسیح کی بود و چه کرد و چه خواهد کرد

ب-آقا مرشد میبینم که اینجا پرده آویزون کردی انگار قراره امروز پرده خونی کنیم

م- فهمیدم خیلی حواست جمعه . باریکلا بچه مرشد قراره رو پردمون بهت بیشتر توضیح بدم/ بچه مرشد

ب- ای جونم آقا مرشد

قبل از اینکه بریم سراغ پرده خونی اول باس ببینیم وقتی میگیم نجات یعنی چه؟

ب- یعنی چی آقا مرشد

م- تا حالا فکر کردی که عیسی مسیح ما رو از چه چیزی نجات داده

ب- از چه چیزی نجات داده مرشد

م- گناهانمون 

ب- گناه؟

م- بلی بچه مرشد اول باس ببینیم گناه چیه و چطور وارد زندگی ما شد و تاثیرش چی بود و عاقبتش چیه؟

ب- بفرما آقا مرشد 

م- این که اینجا میبینی این مرد و زن بابا ننه ما آدم و حوا هستن

ب- آقا مرشد عجب باغ با صفائی آدم و حوا تو باغ زندگی میکنن؟

م- بلی اسم این باغ باغ عدن هست خدا آدم و حوا رو افرید تا در باغ بدور از هر رنج و درد و در حضور خودش بی دغدغه زندگی کنن 

ب- به به چه باحال جونم در میره برای یه چنین باغی آقا مرشد

م- بلی / خدا بهشون گفت بخورید و بیاشامید و در آرامش به امور باغ برسید فقط یک چیز رو رعایت کنید

ب- چی آقا مرشد

م- گفت میتونید از تمام میوه ها ونعمتهای باغ  بهرمند باشید الا یک درخت که در وسط باغه

ب- عجب

م- بلی درخت معرفت نیک و بد / خدا گفت نمیخواد شما تو زحمت بیافتید بمن تکیه کنید و فقط اطاعت کنید تنها چیزیه که از شما میخوام اینه که از میوه این درخت نخورید که اگر بخورید کشته خواهید شد

ب- خوب آقا مرشد اون ماره چیه که تو گوش دختره وز وز میکنه نکنه نیشش بزنه

م- بچه مرشد اون شیطانه که در هیئات یک مار داره او نا رو وسوسه میکنه

ب- پناه بر خدا چی میگه؟

م- میگه این خدا نمیخواد شما قدرتمند بشید اگر از میوه بخورید نمیمیرید بلکه شما هم مثل خدا میشید

ب- ای  دل غافل نکنه بحرفش گوش کنن

م- بچه مرشد متاسفانه آدم و حوا تسلیم وسوسه شریر میشن و کاری رو که نباس بکنن، میکنن

ب- ای داد بی داد میوه رو میخورن؟

م- بله

ب- بابا این همه میوه های جور وا جور تو باغ هستش / اد باس برن سراغ درخت ممنوعه؟

م- اینه دیگه وقتی گوشت بجای اینکه بحرف خدا باشه بحرف شیطون باز باشه گناه وارد زندگیت میشه

ب- آقا مرشد حالا نمیشد خدا این درخت اونجا نکاره یا دورش حصار بکشه دست ادم و حوا بهش نرسه

م- بچه مرشد حواست کجاست اگه اینا مختار به اطاعت نبودن میشدن عین یه عروسک یا بقول شما جونا یک رباط / خدا میخواست به بشر اراده بده و اون به اراده خودش خدا رو اطاعت کنه نه اینکه مجبور به اطاعت باشه

ب- بابا دست مریزاد بابا آدم اول کار عجب دسته گلی بباد دادی

م- بله داشتم میگفتم اونا میوه رو خوردن و به این ترتیب  از خدا و اوامرش سرپیچی کردن

ب- واویلا

م- دیگه گناه اونا رو آلوده کرده بود و لیاقت اینو که در حضور خدا باشن نداشتن چونکه خدا قدوسه و هیچ بدی در او راه نداره

ب- خوب حالا چی میشه آقا مرشد/

م- هیچی مزد گناه مرگه / تاوان نا اطاعتی از خداوند محکومیت به فناست

ب- بابا آدم نونت نبود آبت نبود آخه چرا خام شدی موقعیت به اون باحالی رو به باد دادی

م- بچه مرشد آدم و حوا از باغ اخراج شدن و بدین ترتیب اولا درد و رنج وارد زندگیشون شد و ثانیا دچار مرگ روحانی شدن مرگ سزای گناه اونا بود

ب- حالا نمیشد خدا اغماض کنه و از گناه اونا چشم پوشی کنه؟

م- باریکلا بچه مرشد درست زدی به هدف

ب- خوب آقا مرشد یعنی همه چی درست شد؟

م- بچه مرشد خدا اگر همینجوری از گناهشون میگذشت عدالتش نقض میشد و خدا قدوسیه که هیچ ناراستی درش راه نداره

ب- پس چی شد بالاخره؟

م- گفتیم که سزای گناه مرگ بود و این وسط باس کسی که گناه کرده بود مجازات میشد اگرنمیشد عدالت خدا کجا میرفت

ب- خوب پس مجازات چی شد

م- خدا از همون اول یه نقشه کشید و وعده نجات داد

ب- نجات؟ 

م- بلی بچه مرشد / خدا خودش شخصا دست بکار شد و تصمیم گرفت تا به فیض عظیمش بشر رو از این کناه خلاص کنه

ب- به به داره ماجرا شیرین میشه

م- بلی بچه مرشد/ خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانه خود را داد تا هر که بر او ایمان می آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودان یابد.

ب- پسر یگانه خود / یعنی کی آقا مرشد؟

م- عیسی مسیح خداوند/ پسر پدر آسمانیه/ نور از نور خدای حقیقی از خدای حقیق / بلی بچه مرشد عیسی مسیح اومد و بروی صلیب رفت تا تاوان گناهان بنی بشر از آدم تا آخرین نفر روی زمین رو به خون پاک و گرانبهاش  فدیه کنه / او بجای ما و برای گناهان ما مرگ رو بجون خرید تا ما از محکومیت مرگ رهائی بیابیم

ب- عجب / پس این بود حکایت نجات / الحق که چه نجات عظیمی حالا میفهمم که منظورت از نجات چی بود

م- خوب خدا رو شکر پس الان فهمیدی که این فیض عظیم چقدر ارزشمند و مهمه

ب- اقا مرشد یعنی االان دیگه ما از مرگ رهائی پیدا کردیم؟

م- اگر قلبتو به عیسی مسیح بسپاری و اجازه بدی تا روح القدس در تو ساکن بشه دیگه تو از محکومیت رهائی یافتی و دوباره حق اینو پیدا میکنی که در حضور خداوند زندگی جاوید داشته باشی

ب- زندگی جاوید ؟ یعنی دیگه نمیمیریم؟

م- هر کس ایمان بیاره بر نجات عیسی مسیح دیگه مرگ بر او راه نداره با پایان زندگی زمینیش در عیسی بخواب میره و در روز رستاخیز مانند عیسی مسیح از مردگان برمیخیزه و تا ابد در حضور پادشاه زندگی میکنه

ب- به به عجب باحاله آقا مرشد یعنی هیچ شرط و شروطی نداره؟ نباست کار خاصی بکنیم تا این نجات رو دریافت کنیم؟

م- بچه مرشد ما با کارهای خودمون قادر نیستیم که نجات رو دریافت کنیم این خداست که این فیض عظیم رو بما هدیه میکنه  اونه که ما رو انتخاب میکنه تا بجای گناهکاران فرزاندانش باشیم

ب- آقا مرشد یعنی منم انتخاب کرده؟

م- بچه مرشد حالا که اینا رو شنیدی یعنی خدا برات نقشه نجات داره الان فقط تنها کاری که باید بکنی اینه که قلبتو بروی عیسی مسیح باز کنی /هان ایستاده بر در میکوبم . کسی اگر صدای مرا بشنود و در برویم بگشاید، به درون آمده و با او همسفره خواهم شد / فرمایش عیسی مسیحه

ب- به به آقا مرشد باورم نمیشه / پس چرا تا حالا ما ازاینا بی خبر بودیم / این که محشره / خیلی دوست دارم در مورد عیسی مسیح بیشتر بدونم

م- بچه مرشد حالا که مفهوم گناه و نجات رو فهمیدی معرکه بعدی سعی میکنیم که با عیسی مسیح و آموزه های او بیشتر آشنا بشیم و بفهمیم که چگونه باید زندگی کنیم

ب- آقا مرشد اشتیاقم چند برابر شد با بی صبری منتظر معرکه بعدیمون هستم

م- خوب عزیزان دل تا برنامه بعدی و معرکه آتیمون همه شما را بخدای بزرگ میسپارم/ – مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم 

تا برنامه بعد خدا نگهدار