شماره :7

عنوان : برنامه معرکه

نویسنده : جهانگیر مدرس اول ( فرشید ) 

گوینده / گویندگان : کمال / فرشید 

سردبیر : فرشید

کلمات کلیدی : موعظه بر فراز کوه/ پنج نان و دو ماهی 

تاریخ : 

قسمت هفتم:

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- چه خبره چرا دست و بالت رنگیه/ داشتی جائی رو رنگ میکردی؟

ب- آقا مرشد یه مدتیه رفتم تو خط هنر و هنرمندی داشتم کار هنری میکردم 

م- باریکلا/ خیلی خوب که آدم تلاش کنه یکار ارزشمند ارائه بده / حالا از رنگ سر و صورتت حتما رفتی تو کار نقاشی

ب- بلی آقا مرشد دارم آثار هنری خلق میکنم / بزودی قراره نمایشگاه آثارم برگزار بشه

م- نمایشگاه ؟ آثار هنری؟

ب- آره آقا مرشد بقول خودت چرا دست پاچه میشی/ بکوب دارم تابلو میکشم و اثر هنری خلق میکنم/ مگه مشکلیه؟

م- نه جون من مشکلی که نیست / اما آخه راه نرفته رو داری میدوئی/ من تا حالا ندیدم یه نقاشی کشیده باشی/چطور شده یهوئی داری آثار هنری خلق میکنی؟ 

ب- آقا مرشد سخت نگیر/ از قدیم گفتن خواستن توانستن است / 

م- بچه مرشد البته که اینطوریه / اما همون قدیمی ها هم گفتن: کار هر بز نیست خرمن کوفتن گاو نر میخواهد و مرد کهن / تو بخوای تو رشته ای به مرحله ای برسی که به کارات اثر بگی و تو نمایشگاه ها ارائه شون کنی خیلی باس تمرین کنی و عرق بریزی 

ب- نه بابا آقا مرشد /کاری نداره که مثل آب خوردن نقاشی میکنم/ برا خودم یه پا استاد شدم

م- تو الان چند وقتی داری نقاشی میکنی؟

ب- حدودا چهار روزی میشه

م- یعنی تو چهار روز استاد شدی؟

ب- بله آقا مرشد خیلی راحته

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد 

م- گویند سنگ لَعل شود در مَقامِ صبر        آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

ب- آقا مرشد ببین باور کن که خیلی راحته/ بذار بهت یاد بدم شما خودتم میتونی راه براه اثر هنری بیافرینی

م- خیلی کنجکاو شدم بدونم چطوری؟

ب- ببین مرشد اول رو زمین یه سفره باز میکنی

م- خوب

ب- بعد چند سطل رنگ جورواجور ردیف میکنی

م- سطل رنگ؟

ب-آره / بعدشم یه صفحه بزرگ باز میکنی رو زیمین/ بقیه اش دیگه کاری نداره با یه لیونی ملاقه ای چیزی رنگ را ور میداری و میپاشی رو صفحه نقاشیت/ چند تا رنگ رو که پاشیدی شروع میکنی یابرهنه روی رنگها راه رفتن و رنگها رو  رو صفخه مالیدن 

م- خوب بعدش چی؟

 ب- هیچی دیگه  اثر هنریت تکمیله بذار خشک بشه و تموم

م- به به / بنازم به این آثاری که خلق کردی / روح کمال الملک رو تو قبر لرزوندی/ پس اینطوری شدی استاد نقاشی؟

ب- آره دیگه مرشد کاری نداره که 

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- هرکه در عشق سر از قله برآرد هنر است          همه تا دامنه‌ی کوه تحمل دارند

ب- آقا مرشد این که گفتی یعنی چی؟

م- آخه پسر مگه به این آسونیاست / هر گردی که گردو نیست / یه چیزائی دیدی  یه چیزائی شنیدی اگه قرار بود هنر اینقدر کشکی کشکی باشه که همه میشدن هنرمند

ب- آقا مرشد یعنی میگی این نقاشی های من هنرمندانه نیستن

م- من که ندیدم خودت چی فکر میکنی؟

ب- راستش بخوای خودمم فکرمیکردم نباس اینقدر کشکی باشه

م- شیر مادرت حلالت باشه / تو اگر بخوای هنر نقاشی رو یاد بگیری باس حسابی تمرین کنی/ پشت کار داشته باشی  از همه مهمتر باس استعدادشو داشته باشی  اونقدر نقاشی کنی تا دستت بکار بخوابه / سالها تلاش کنی تا بتونی کارهای ارزشمندی ارائه بدی/ کار نیکو کردن از پر کردن است

ب- خوب آقا مرشد پس نقاشی رو بی خیال خواننده میشم

م- خواننده

ب- اره دیگه آقا مرشد خوانندگی که کاری نداره/ کمی تیپ میخواد که خدا رو شکر از این بابت خدا حسابی بهم داده 

م- خوش تیپ کی بودی تو؟

ب- آقا مرشد مگه من خوشتیپ نیستم

م- به اختیار دارید کلمه خوش تیپی پیش تو کم میاره 

ب- آقا مرشد فقط کمی باس دماغمو عمل کنم یکم هم به گونه ها و ابرو هام برسم چونه ام که باس گرد بشه یه لنز رنگی هم بذارم تمومه

م- همین دیگه ؟ چیز دیگه ای لازم نیست؟

ب- نه دیگه آقا مرشد تیپمو درست کنم بقیه اش حله

م- اولا که تیپ تو با این چیزا درست شدنی نیست/ دوما اساس خوانندگی صداست / علم موسیقیه / سواد شعریه تیپ و قیافه اصل نیست تو باس بتونی با صدات شنونده هارو مسحور کنی  

 ب- آقا مرشد با این دستگاه های جدید و هوش مصنوعی دیگه خوندن که کاری نداره / تو یه چیزی بلغور میکنی دستگاه خودش تنضیمش میکنه غلطهاتو میگیره بصدات طنین میده و از این این حرفا

م- خوب پس اونوقت جنابعالی چه کاره ای / بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- میدونی فرق بین سنگ و جواهر چیه؟

ب- راستیتش نه آقا مرشد / هر دو تاشون سنگن دیگه آخه چه فرقی با هم دارن؟

م- بچه مرشد هر وقت تونستی تفاوت بین ایندو تا رو یاد بگیری فرق بین یه اثر هنری با  رنگ کاری ملاقه ای و پا برهنه رو هم میفهمی/

ب- آقا مرشد حالا شما یه شمه ای بگو شاید گرفتم چی به چیه؟

م- بچه مرشد یه الماس هزاران سال زیر فشار سنگها فشرده میشه تو تاریکی و قعر زمین  فعل و انفعالات زیر زمینی روش تاثیر میذاره تا میشه الماس / یه الماس ذاتش الماسه هر کاریش کنی الماسه / اما تو یه سنگو هر رنگی که بهش بزنی همون سنگه ذاتش عوض نمیشه

ب- آقا مرشد منکه نفهمیدم چی گفتی اما به احتمال زیاد گل گفتی

 م- بچه مرشد 

ب- جونم آقا مرشد

م- سعی نکن قبل از اینکه پر بشی خودتو  خالی کنی/ تو باس انقدر یاد  بگیری اونقدر تجربه کنی تا کم کم مطالب روح و فکرتو پر کنه و انموقع که سر ریز شد دیگران هم میتونن ازش بهره ببرن/ طبل تو خالی فقط صدا داره و توش خالیه

ب- آقا مرشد بازم نفهمیدم چی گفتی ولی بازم گل گفتی

م- حالا بعدا کمی رو حرفام فکر کن شاید یه چیزائی دستگیرت شد/ خوب حالا اگر موافق باشی و مورد  دیکه ای نداشته باشی بریم سراغ معرکه امروزمون

ب- بفرما آقا مرشد

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

 م- میدونی پرده امروزمون چه نقشائی رو داره 

ب- نه آقا مرشد بفرما / این جماعت ، بالای کوه چیکار دارن میکنن؟

م- امروز میخوام کمی در باره معجزات عیسی مسیح حرف بزنم/ اینجا رو که میبینی همه رفتن بالای کوه تا بحرفهای عیسی مسیح گوش کنن

ب- مگه عیسی مسیح بهشون چی میگفت؟

م- مثلا یبار که بر فراز کوه موعظه میکرد گفت:    

 خوشا به حال فقیرانِ در روح،‏ زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است.‏

  خوشا به حال ماتمیان،‏ زیرا آنان تسلی خواهند یافت.‏

  خوشا به حال حلیمان،‏ زیرا آنان زمین را به میراث خواهند برد.‏

  خوشا به حال گرسنگان و تشنگان عدالت،‏ زیرا آنان سیر خواهند شد.‏

 خوشا به حال رحیمان،‏ زیرا بر آنان رحم خواهد شد.‏

 خوشا به حال پاکدلان،‏ زیرا آنان خدا را خواهند دید.‏

  خوشا به حال صلح‌جویان، زیرا آنان فرزندان خدا خوانده خواهند شد.‏

  خوشا به حال آنان که در راه پارسایی آزار می‌بینند،‏ زیرا پادشاهی آسمان از آنِ ایشان است.‏

  خوشا به حال شما،‏ آنگاه که مردم به‌خاطر من،‏ شما را دشنام دهند و آزار رسانند و هر سخن بدی به‌دروغ علیه‌تان بگویند.‏   خوش باشید و شادی کنید زیرا پاداشتان در آسمان عظیم است.‏ چراکه همین‌گونه پیامبرانی را که پیش از شما بودند،‏ آزار رسانیدند.‏

ب- آقا مرشد من درست متوجه نمیشم / واسه چی کسی که ماتم زنده است باس خوش بحالش باشه؟ چرا خوش بحال کسی که آزار میبینه ؟

م- بچه مرشد حساب کتاب دنیا با آسمون خیلی فرق داره / دنیا بما یاد میده که اگر نزنی میزننت / اگر نخوری میخورنت / زرنگ باش اگر نکشی میکشنت / این خاصیت دنیاست / دنیا بهت یاد داده اگر کسی یکی زد تو گوشت تو دو تا محکمتر بزن تو گوشش / دنیا بما یاد میده اگر کسی بما بدی کرد انتقام بگیریم

ب- آره دیگه مرشد اگر اینکار رو نکنیم مردم بهمون میگن که یارو پخمه اس / اما سری قبل گفتی عیسی مسیح ما رو به صلح و سازش دعوت میکنه / میگه اگر کسی زد تو گونه راستت گونه چپتو پیش بیار .

م- شیر مادرت حلالت باشه بچه مرشد / میبینم که صحبتهای قبلیمونو خوب یادته

ب- بله آقا مرشد حرفهائی که تا حالا از کسی نشنیدم رو مگه میشه فراموش کنم

م- اره بچه مرشد حرفها و آموزه های عیسی مسیح از آسمونه با آموزه های زمینی فرق میکنه/ باید بری تو بحرشون باس ببینی تو جوهر این کلمات چه حکمتی پیچیده شده

ب- عجب 

م- آره /بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- اگه موافق باشی برگردیم سر پردمون / کجا بودیم؟

ب- آقا مرشد اونجا بودیم که مردم رفته بودن سر کوه تا به صحبتهای عیسی گوش کنن

م- آفرین / بله اینجا رو که میببینی بیش از پنج هزار نفر سر کوه جمع شدند و عیسی داره براشون تعلیم میده ظهر بود و اونا از شهر دور بودن / عیسی از شاگرداش پرسید از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟

ب- آقا مرشد واسه اونهمه آدم اگه میخواستن نون خالی هم بدن بازم  کلی باس نون تهیه میکردن

م- شاگردای عیسی هم همینو گفتن اما عیسی خودش خوب میدونست/ از شاگرداش پرسید چه خوراکی همراه دارید / بهش گفتن اینجا پسری هست که پنج نان و دو ماهی همراه داره ولی این مقدار کجا کفاف اینهمه آدم رو میده

ب- فقط پنج نون و دو تا ماهی ؟

م- بلی / عیسی گفت مردم رو بنشونید و این نونها رو بینشون تقسیم کنید/ بعد دعا کرد و از پدر برکت خواست همینطور که نونها رو تقسیم میکردن نونها بیشتر میشدند همه اون نفرات که پنج هزار تاشون فقط مرد بودند حالا زنها و بچه ها جدا /از اون نون و ماهی خوردن و سیر شدن / بعدش خورده نونها رو جمع کردن دوازده سبد از خورده نونها پر شد

ب- اوو وه / آقا مرشد یعنی اونهمه نون از کجا اومد

م- بچه مرشد

ب- جونم آقا مرشد

م- واسه خالق عالمی به این عظمت و پیچیدگی/ مگه کاری داره اگه بخواد برکتشو جاری کنه/ اون قادر مطلقه / همه چیز در دستهای اون قرار داره /بدون اراده اش برگ از درخت نمی افته / 

ب- عجب / خیلی جالب مرشد همه مردم هم شاهد این موضوع بودن؟

م- فقط این نبود که / عیسی مسیح معجزات زیادی انجام داد/ 

ب- آقا مرشد این شخص که اومده داره با عیسی مسیح صحبت میکنه کیه ؟ از لباساش معلومه که آدم مایه داریه

م- بعد اینکه عیسی مسیح به جلیل اومد یکی از درباریا به استقبال عیسی اومد چون شنیده بود که به جلیل اومده

ب- خوب آقا مرشد دردش چی بود

م- پسرش که در کفر ناحوم بود  مریض بود و در آستانه مرگ،  از عیسی میخواست که به عیادتش بره تا بچه شو شفا بده

ب- عیسی مسیح به کفرناحوم رفت؟

م- عیسی بهش گفت که : برو که پسرت زنده میمونه/ اون مرد هم پذیرفت و براه افتاد هنوز به کفرناحوم نرسیده بود که خدمتکاراش به استقبالش اومدن و گفتن که حال پسرت خوب شده و تب رهاش کرده / پرسید از کی حالش بهتر شده گفتن از ساعت هفتم دیروز / مرد درباری فهمید همون ساعتی که عیس مسیح بهش گفته بود پسرت زنده میمونه / خودش و اهل خانه اش به عیسی مسیح ایمان آوردن

ب- آقا مرشد این حوض بزرگ چیه که مردم دورش خوابیدن و انگار منتظر چیزین؟

م- اینجا در اورشلیم کنار دروازه گوسفند یه حوضیه که عبرانیها بهش بیت حسدا میگفتن 

ب- خوب این مردم/ اینجا کنار حوض  چیکار میکنن 

م- اینا اعتقاد داشتن که هر از گاه فرشته خداوند نازل میشه و اب رو حرکت میده / بعد از اونم هر کی وارد حوض میشد شفا پیدا میکرد / واسه همین منتظر بودن تا اب تکون بخوره تا بپرن تو حوض و شفا پیدا کنن

  ب- خوب این پیر مرده کیه اینجا کنار حوض افتاده؟

م- اون یه پیر مرد علیل بود که سی و هشت سال زمینگیر بود/ عیسی مسیح اومدو دریافت که خیلی وقته اونجا افتاده بهش گفت که آیا میخوای سلامتی خودتو بدست بیاری؟

ب- حتما دلش بحالش سوخته

م- پیر مرده گفت سرورم کسی رو ندارم که تا اب حرکت  میکنه منو ببره داخل آب و تا میام بجنبم یکی قبل از من میره تو آب و شفا پیدا میکنه واسه همین من اینجا موندم

ب- عیسی مسیح اگه اراده کنه شفاش میده خوب

م- دقیقا/ عیسی بهش گفت برخیز بسترت را برگیر و راه برو

ب- خوب مرشد پیر مرده چیشد شفا پیدا کرد

م- چی میخواستی بشه / در دم سلامتیشو بازیافت و بسترش و رو برگرفت و راه رفت

ب- واااااای مرشد مردم هم شاهد این ماجرا بودن؟ حتما همه تعجب کردن و ایمان آوردن

م- کجا کاری بچه مرشد / این مردم از خود خدا هم ایراد میگیرن/ اون روز روز شبات بود

ب- شبات یعنی چی آقا مرشد

م- روز شبات هفتمین روز هفته بود همون شنبه خودمون / تو باور یهودیها اونروز رو نباید کاری انجام میدادی/ اونا به پیر مرده گفتن مگه نمیدونی امروز شباته نباید بستر خودت رو حمل کنی

ب- آقا مرشد فکر شو بکن . بجای اینکه شفایی رو که جاری شده ببینن/ بجای اینکه از معجزه شاد بشن دارن دنبال یه ایراد میگردن که نق بزنن / عجب اوضاعیه ها 

م- بلی بچه مرشد / همینطوره / واسه همینه که میگم همیشه فکرتو بده به جوهر هر کار ظاهر رو بی خیال شو ببین در باطن هر کاری چه چیزی نهفته

ب- خوب مرشد / پیر مرده چیکار کرد / چی به اونا گفت

م- گفت اونی که منو شفا داد بهم گفت بسترت رو بگیر و برو / اولش عیسی رو نمیشناخت بعدش فهمید که اسم کسی که اونو شفا داده عیسی هست واسه همین اومد و گفت عیسی منو شفا داد

ب- اقا مرشد دیگه عیسی بهش چیزی نگفت؟

م- چرا بهش گفت برو توبه کن و دیگه گناه نکن تا به وضعیت بدتری کرفتار نشی

ب- اوووو آقا مرشد یعنی اگر آدم گناه کنه مریض میشه

م- بچه مرشد اگر بگیم که هر کی مریض میشه حتما گناه کرده  یا داره تقاص کاراشو پس میده / حرف درستی نزدیم / اما بالاخره گناه دارای عواقبیه که لعنت و مرگ رو ببار میاره و اگر توبه نشه و در گناه باقی بمونی باید منتظر محکومیت اون گناه هم باشی

ب- پس چطور میشه که از عواقب گناه در امون بود

م- صلیب عیسی مسیح جواب توئه/ عیسی مسیح برای گناهان ما بروی صلیب رفت / اگر توبه کنیم و به کار نجات بخش عیسی مسیح ایمان بیاریم و گناهانمون رو از تاریکی بروشنائی خداوند بیاریم دیگه محکومیتی برای ما نخواهد بود.

ب- به به /بنازم به این عیسی مسیح که حقیقتا درمون دردهاست 

م- خوب بچه مرشد زمان معرکه امروزمون هم به پایان رسید / در برنامه بعدی ادامه معجزات عیسی مسیح رو برات نقل خواهم کرد / خوب عزیزان تا معرکه آتی مون همه شما رو بدستان پر توان عیسی مسیح میسپارم

شاد و پیروز باشید