وکالت خدا

خدایا ….

قصه ی وکالت را زیاد شنیده ام!

اما قصه ی وکیلی چون تو را نه …..

تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است….

پروند ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است …..

از روزی که ایمان آوردمُ تو وکیل منی و تنها پناهم …..

و تو در این عشق بازی، پرده ای از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را میدانستم اما رسمش را ….

رازی بنامتوکل“….

توکلقصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی، دستانت دردست من است…..

نگران نباشو به من اعتماد کن ….