برنامه : تلخ و شیرین زندگی
شماره: یک
موضوع:   پول  به تنهایی کسی رو خوشبخت نمی کنه
نویسنده :    سحر
سر دبیر :   سحر
جمله کلیدی:   پول و ثروت
گویندگان :    سحر و سعید

( قسمت اول )

سالومه :

روز و روزگارتون خوش / با آرزوی اینکه / با ذهنی باز و قلبی پر از امید روزگارتون رو سپری کنید/ خدمت همه شما عزیزان شنونده / سلام عرض میکنم
من سالومه ام و به اتفاق همسرم / سینا / با سری جدید برنامه ی تلخ و شیرین  زندگی / از رادیو جهانی پارس / در خدمت شما یاران همدل و همراه هستم .

سینا :

سلام به شما همراهان برنامه ی تلخ و شیرین زندگی / امیدوارم حال دل یکایکتون خوب و خوش باشه و اوقاتتون هم توپ توپ.// خوشحالم که با سالومه ی عزیز / میتونم هم سفره ی دلهای گرمتون باشم.

سینا :
خسته نباشی خانم خدا قوت کاش زنگ میزدی میومدم دنبالت / این همه خرید و چطوری آوردی ؟

سالومه : نه بابا آوردم دیگه …
ولی خسته شدم / آخ / کمرم درد گرفت

سینا :
چه خبر بیرون چه خبر بود ؟

سالومه :
شلوغ بود دیگه مثل همیشه

سینا :
چیه سر حال به نظر نمیرسی

سالومه :
اره بابا آدم یه صحنه هایی میبینه یه موقع ها اصلا حالش بد میشه

سینا :
چی دیدی مگه

سالومه :
داشتم خرید میکردم یه زن و شوهری کنار دستم وایساده بودن  /  داشتن خرید میکردن/ نمیخواستم گوش بدم ها  / اما زن همینجوری یه سره داشت به مرده غر میزد و بلند بلند میگفت تو بی عرضه ای نمیتونی حتی واسه من یه جفت گوشواره بخری چیکار کردی واسه من تا حالا / دیگه خستم کردی و از این حرفها صداشون تو کل فروشگاه پیچیده بود

سینا :
میدونم عزیزم / اونقدر وضعیت اقتصادی مردم ریخته بهم که خدا میدونه

سالومه :
اره ولی فقط این نیست / خیلی ناراحت شدم اصلا دلم نمیخواست تو ذهنم قضاوتشون کنم یا حتی فکر کنم حق با کدومشونه/  اووم/ فقط به این فکر کردم که چقدر میتونستن از اون لحظه های کنار هم بودن لذت ببرن / حیف این ثانیه ثانیه های عمرمون نیست واقعا

سینا :
چرا واقعااا هست …

سالومه :
ببین شاید خیلی ها بگن این چیزا کلیشه ای و تکراریه / ولی سینا از زمانی که بشر بوجود اومده تا همین امروزی که زندگی میکنه همیشه با همین بحث ها درگیر بوده …
مثل اینه که بگی عشق کلیشه ای شده  /  نه چون  ذات بشر  همینه  /  دغدغه هاشم همین بوده و هست مگه اینکه یه ورژن جدیدی از نوع بشر بیاد ….
شنیدی میگن هیچ فردایی به زیبایی امروز نیست؟ ! / اگه بتونیم اینو درک کنیم  می بینیم واقعا همینه/  اگه حواست به اون‌ چیزایی که داری نباشه همونم که داری از دست میدی /هیچ چیز برای این جهان تکراری نیست/ همه ی اینا/ بارها بارها زیر همین آسمون تکرار شده .

سینا :
( لبخند ) / آره واقعا / هیچ فردایی به زیبایی امروز نیست . ولی خب لازمه ش اینه که قدر لحظاتت رو بدونی اینکه همین جمله ی شاید کلیشه ای و تکراری رو درکش کنی …
جای اینکه مدام گذشته رو شخم بزنیم و از آینده وحشت داشته باشیم / یکم حواسمون و بدیم به ارزش ثانیه ثانیه هایی که همین الان داره از دستمون میره
و بلاخره باید یجا از آب دادن به این علفای هرز دست برداریم دیگه ./

بجای اینکه مدام غر بزنیم و به زخمامون غذا بدیم / یکم ایمانمون و تقویت کنیم
حواسمون باشه / ما هم یکی و داریم که / طرف مائه و حواسش بهمون هست /

اصلا / تو از خوشبختی چیزی هم فهمیدی ! ؟
خوشبختی و تو چی میبینی ؟
من که خیلی دلم میخواد یه بار خوشبختیو با همه ی وجودم حس کنم
اونقدر که برم یه جا واسم و از ته دلم داد بزنم و بگم آی مردم همه بدونید من خوشبختم
بلاخره باید یه راهی باشه که این همه رویا رو به واقعیت تبدیل کرد

سالومه :

بعضی ها میگن پول داشته باشی همه چی باهاش میاد ولی به نظر من که خوشبختی به یه عالمه پول و چند تا خونه و ماشین آنچنانی داشتن / ربطی نداره .
سینا:
(با لبخند) / عجب ! / پس به چی ربط داره؟!

سالومه:
نمیگم واسه خوشبختی این چیزا لازم نیست چرا اتفاقا خیلیم لازمه .
سینا:
خب منم همینو دارم میگم دیگه.
سالومه :

من میگم واسه داشتن آرامش / پول و امکانات خیلیم مهمه. //
به قول یکی از دوستام : / خب اگه فکر میکنی واقعا پول و ثروت خوشبختی نمیاره / بدش به من …
سینا :
چرا بدی به اون / بده به من خب.
سالومه:
اتفاقا پول و امکانات آرامش میاره خوبشم میاره
کلا پول استرس آدم و کم می‌کنه قبول داری ؟
سینا:
ای گفتیا. / بدجور قبول دارم.
سالومه :
بدون تعارف میگم / چرا باید خودمونو گول بزنیم . / تو دنیای امروز حقیقت همینه / پول حلاله مشکلاته .غیر اینه ؟
سینا: نه

سالومه :
ولی خب / اگه بخوام نگام و از رو مادیات بردارم / شاید بگم اره خوشبختی خیلیم به پول ربط نداره
پول که خوشبختی میاره شکی توش نیست ولی نه به تنهایی.//
اینقد آدما هستن که هیچ پولی ندارن ولی با همونیم که دارن خوشحالن / اونقدم آدم داریم که پولشون از پارو بالا می‌ره ولی دریغ از ذره ای آرامش .
سینا: اره راست میگی

سالومه:
البته بازم میگما / پول امنیت و راحتی میاره ./ شکی توش نیس
اصلا خوشم نمیاد خودم و گول بزنم بگم نه / پول چرک کف دسته ووو از اینجور حرفا
نه واقعا پول داشتن کیف میده
هر کاری دلت بخواد میتونی باهاش انجام بدی واقعا اینجوری نی ؟

سینا :

بابا فکر نون باش که خربزه آبه./
نمیدونم / چی بگم ! /
شایدم من اشتباه میکنم / شاید همه چی هم پول نباشه
پول که خوشبختی میاره / شکی توش نی / ولی خب چیزای دیگه ام لازمه //
به قول یه عزیزی
شاید پول خوشبختی نیاره / ولی مطمئنم بی پولی حتما بدبختی میاره …
خیلی آدما پول ندارن ولی شادن / مثل تو.

سالومه: عععع ارههههههههههههه!

سینا:

( با لبخند و خنده ) خیلیام پولدارن ولی حالشون بده / خوشحال نیستن …
ولی اینم نیست که هر چی پولت بیشتر باشه حالت بهتره ها نه اینجوریم نیس
به نظر من نکته دقیقا همین جاس این و که بفهمی بقیش حله
تازه اون موقعه اس که خوشبختی در خونت و میزنه …
یه لحظه فکر کن همین الان یهو بت بگن قراره فردا بمیری / اونوقت چیکار میکردی، چه حالی میشدی ؟ پس بهتر نیست قدر ثانیه ثانیه های لحظه های زندگیمون و بدونیم / درست زندگی کنیم همش به فکر مال ثروت و گذشته و اینجور چیزا نباشیم

سالومه :

راست میگی
واقعا اگه قراربود فردا بمیرم
چیکار میکردم ؟ /
خدایی الان که دارم فکرشو میکنم / میبینم
چقدرعمرم و هدر دادم / چقدر مفت مفت لحظه های عمرم و از دست دادم و قدرشونو ندونستم
روزام همینجوری پشت سر هم پشت سرم داره میگذره و من همچنان اندر خم همون کوچم / فقط حرص الکی میخورم / نگران چیزایی که اصلا معلوم نیست اتفاق بیوفته / نیوفته !!
ای بابا چمیدونم !
من الان زنده ام / الان میخوام زندگی کنم.
الان میخوام کارایی که دلم میخواد و انجام بدم.
خوشبختی مگه چیه ؟ مگه همین خوشیای کوچولو کوچولو نیستن
باور کن یه موقع ها پیش خودم / میگم کاش یه مغازه ای بود که آدما میتونستن برن ازش خوشبختی بخرن
مغازه ی خوشبختی فروشی .
فکرش و بکن سینا باحال نیس.

سینا :

(با لبخند )عزیزم ! من خودم دکه خوشبختی فروشی ام / بیا پیش خودم .
اینا رو که گفتی یه داستان جالب اومد تو ذهنم بزا واست تعریف کنم/ خیلی جالبه ! گوش کن
یه شاگردی میره پیش استادش و ازش میخواد تا چندتا جمله ی عاقلانه درباره ی زندگی واسش بگه .
سالومه : خب !

سینا : استاده یه نگاه عمیق به شاگرده میندازه و بعد با قلمش رو کاغذ می نویسه : ” توجه ” ! / شاگرده نمی فهمه چرا استادش این و نوشت
دوباره از استادش می خواد یه چیز دیگه بنویسه .
استادم دوباره مینویسه ” توجه ”
سالومه : خب !

سینا:
خلاصه شاگرده ناراحت میشه و میگه : استاد ! / میشه لطفا یه چیزی بنویسید که منم بفهمم .
استاده بازم می نویسه : توجه ! توجه ! توجه !
شاگرده که حسابی لجش در اومده بود بازم نفهمید منظور استادش چیه ؟

ولی من فکر کنم / منظور استادش از اینکه مدام می‌نوشت توجه توجه توجه
این بود که به شاگردش بفهمونه قدر لحظه های زندگیش و بدونه و درک کنه چقدر این ثانیه هایی که حواسمون بهشون نیس مهمه
اینکه فقط نباید زنده بود واقعا باید این لحظه ها رو زندگی کرد .
لحظه هایی که سرشار از احساس و سرزندگیه و ما قدرش و نمی‌دونیم .
اصلا شاید زندگی با همین فراز و نشیب هاش قشنگه.
درست مثل قلبی که داره میتپه و اگه ریتم بالا و پایین نداشته باشه / اونوقت تو به جز یه مرده / چیز دیگه ای نیستی //

به قول خیام : این قافله ی عمر عجب می گذرد ! / دریاب دمی که با طرب میگذرد
بابا بی خیال // پاشو دوتا چایی بریز کیفش و ببریم.

سالومه :

بفرما آقا سینا ./ اینم چایی./ ععع کوشی.

سینا:
من رو بالکنم / بیا اینجا عزیزم !

سالومه:
داشتم حرف میزدما !

سینا : ( با لبخند) کی به حرف تو گوش میده / چایی رو بده بیاد.

سالومه: باشه / دارم واست آقا سینا.

سینا : نوکرتم سالومه / باشه / بگو

سالومه: هیچی دیگه خلاصه میگم یعنی اینجوری زندگی کردنم کار راحتی نیستا یکیش خود من
انگار بلد نیستم تو لحظه حال زندگی کنم
همش فکرم درگیر چیزای پرت و پلاس / یه موقع ها خودمم دیگه قاطی میکنم
دست خودم نیستا / اصلا نمیتونم رو یه کار تمرکزکنم // عین یو یو فکرم مدام میره اینور اونور.
سینا:
( با لبخند) عزیزم / اینکه چیز تازه ای نیست./ من از وقتی دیدمت همین جوری بودی!

سالومه : ععع سیناااا / خیلی بدجنسی.
همین دیروز با خواهرم سولماز / دعوام شد /

سینا : اوه / دعوا واس چی سالومه !

سالومه :
هر چی از دهنم درومد بش گفتم / عین دیوونه ها یهو پریدم بهش / طفلی وحشت کرده بود / نمیدونم چرا یهو از کوره در رفتم !
الانم پیش تواما
ولی همش فکرم پیش اونه
به نظرت میخواد من و دوباره ببینه ؟!

سینا: نمیدونم.

سالومه:
البته اگه نخوادم حق داره خدایی
می‌دونی اینجوری اصلا از هیچی لذت نمیبرم
یه جورایی جسمت اینجاسا
ولی فکر و روحت یه جا دیگه

سینا :

آره دیگه به نظرم ما همش یا تو گذشته ایم یا تو آینده
تنها جایی که نیستیم اینجاس
بعدم یه روز به خودمون میایم و میبینیم
ای دل غافل / تموم شد //
سالومه :

(خنده )البته تو خودتم از من بدتریا / یا تو گذشته ای یا تو آینده.

سینا :
آره داشتم میگفتم حتی نفهمیدیم چی شد ! کی گذشت ؟
اینقدر تو فکر دیروز و فردا بودیم که تموم شدیم و ته کشیدیم …
هیچ لذتیم از زندگی نبردیم //
بعدم به خودمون میگیم ای کاش اینجوری و اونجوری
ولی خب اون موقع دیگه خیلی دیر شده !
به نظر من اگه ما بخوایم هی به گذشته و آینده فکر کنیم زندگی برامون سخت میشه
باید از زندگی لذت برد / من میگم باید یه جوری زندگی کرد که
ای کاش / نشه تکیه کلام پیری مون نشه .

سالومه :

دقیقا / موافقم باهات /
به جای اینکه از چیزایی که داریم لذت ببریم
همش خوشبختیمونو و میندازیم عقب
انگار موکولش میکنیم به افتادن یه اتفاقی تو آینده //
چیزی که اصلا معلوم نیست اتفاق بیوفته نیوفته
چمیدونم / همش منتظریم تا اون روز بیاد و بعدش بگیم دیدی بلاخره خوشبخت شدیم !!
جالب اینجاس که اصلا حواسمون نیست الان همون آینده ی دیروزه ها
الان باید خوشبختیو حس کنیم //
الان باید کیف کنیم
متاسفانه ما همیشه دلتنگ خوشبختییم !

سینا: ای بدجنس . / یعنی تو کنار من احساس خوشبختی نمی کنی سالومه !؟
سالومه: چراااا ولی خب
من که میگم شادی و خوشبختی
نتیجه سه تا جمله س
تجربه هایی که از دیروز به دست آوردیم .
استفاده کردن از لحظه لحظه های امروزمون
و امید داشتن به فردا…
ولی می‌دونی ما همش با سه تا جمله ی دیگه زندگی می کنیم :
حسرتای دیروزمون
نادیده گرفتن امروز
و ترسیدن از فردا / که نمیدونیم چی میشه.
درصورتی که خدا
گذشته مون میبخشه !
امروز بهمون کمک می‌کنه
واسه فردامونم کافیه.
/ ولی ما این و درک نمی‌کنی / حواسمون نیست و تهشم همه چیو میندازیم گردن خدا /اعتماد به خدا  ما رو در مقابل دشواری های زندگی مقاوم میکنه.

نمیدونم چرا هر سری اینا رو میگم / یاد عموم میوفتم
سینا : کدوم عموت ؟

سالومه: عمو بزرگم
مامانم تعریف میکرد
جوونیاش خیلی درس خون بوده

:سینآ: اره از قیافش معلوم بود

سالومه:

عهههه بذار بگم دیگه

کلی تلاش کرده تا مدرکش و گرفته
ولی طفلی یه درد خیلی بزرگ داشته
دیده بودیش که مادرزادی معلول بود//
سینا : آره آره یادمه
سالومه : درد بدتر از اون این بوده که میزنه و عاشق یه دختری میشه
بعدشم میرن خواسگاری / ولی دختر و بهش نمیدن
غم عشقه اون دختر بیچاره اش کرده بوده / طفلی اینقد حالش بد بوده تا نزدیک خودکشی رفته
ولی چند وقت بعد اینکه حالش یکم بهتر میشه / با یه دخترخانم دیگه ازدواج میکنه .
خدایی خانمشم خیلی دوستش داشت/ همه کار واسش میکرد / عموم و با همون وضعیتش قبول کرده بوده //
تازه عموم بعد این همه مدت فهمیده بود نه / غم عشقش اونقدر هم وحشتناک نبوده //
بیخودی اون همه خودش اذیت کرده بود و وقت خودش و تلف کرده بوده
مامانم میگفت : اونا زندگی خوبی داشتن ولی بچه دار نمی‌شدن //
از اون جا که عموم عادت داشت همیشه نیمه ی خالی لیوان و ببینه حالا دغدغه اش شده بود بچه دار شدن …
سینا : ای بابا / خب!

سالومه: خلاصه از بد روزگار تو همین جریانا
مادرشم فوت میکنه //
تازه اونجا میفهمه که /
بله / درد بدتر/ غم بی مادریه
اصلا بچه نداشتن چه اهمیتی داره وقتی خودش گلی به سر مادرش نزده بود /
انگار عموم عادت داشته فقط حسرت روی حسرت تلمبار کنه…در صورتی که زندگی خیلی جاها روی خوششم بهش نشون داده بود
مثلا بعد چند سال / خدا بهشون یه دختر میده / ولی مامانم میگفت از همون ثانیه ی اول به دست و پای بچه رو نگاه میکرده / که نکنه یه وقت معلول باشه.
جالبه
خلاصه سالها از این ماجراها میگذره
دخترشونم دیگه واسه خودش خانمی شده بوده //
کم کم گرد پیری نشسته بود رو موهای عموم و آخرای عمرش حرف قشنگی به دخترش زد //
گفت : مشکل ما اینه که / همیشه فکر میکنیم یه چیزی نداریم.
فکر می کنیم خونمون کوچیکه / ماشینمون مدل پایین و قدیمیه /
اونی که می خواستیمش رفته /
یا عزیزمونو از دست دادیم و دنیا به آخر رسیده /
انقد تو زندگی فکر نداشته‌هاییم که / به کل یادمون میره چیا داریم و / کیا رو داریم.
حساب کتاب دل وعقلمون انقد قاطی پاتیه که / یهو چش وا میکنیم و می بینم / ساعتای آخر عمرمون رسیده و ما کیف زندگی رو نبردیم .
خوشبختی رو نچشیدیم /
اونجاست / که با خودمون میگیم !
کاشکی ده تا انگشت نداشتم ولی کمتر غصه زندگیو خورده بودم
تو مث من نشو بابا جون .. زندگی هرچی باشه.خوبه!
خوشبختی تو قلب آدماس / فقط باید بخوایم تا / لمسش کنیم
راستم می‌گفت ولی خب عموم همه ی اینا رو خیلی دیر متوجه شد / شاید اگه زودتراینا رو فهمیده بود به زندگی با دید بهتری نگا میکرد و زندگی براش قشنگ تر میشد …

سینا :

اره عموجون درست گفتن.//
به نظر من که خوشبختی یعنی تو لحظه ای که هستیم / از کاری که انجام میدیم لذت ببریم و کیف کنیم .
مثلا الان چاییمون یخ کرد و کیفش و نبردیم ازبس که حرف زدیم
تو کتاب آرامش در قدم یه جمله هست که میگه : زندگی فقط در لحظه ی حال یافت میشه //
گذشته که رفت و تموم شد دیگه حتی دستمونم بهش نمیرسه // آینده هم که معلوم نیس/ پس الان و بچسب و حال و دریاب وگرنه محاله زندگی و لمس کنی
اگه نتونیم با هر چی که الان داریم شاد باشیم مطمئن باش نمی تونیم با رسیدن به چیزیم که فکر میکنیم اگه بهش برسیم همه چی عوض میشه شاد بشیم .
باور کن اگه از صد دلارت لذت نبری /
از پونصد دلار هم لذت نمی بری .
سالومه :
صد دلاار ؟ من اگه صد دلار داشتم که الان اینجا چکار میکردم
نکنه صد دلار داری و رونمیکنی؟ آقا سینا
سینا:
( می خندد) نه بابا / بازم میگم حرفم این نیس که پول راحتی نمیاره / نه / پول خیلی هم خوبه ….
بزار راحت بهت بگم
پول به تنهایی باعث خوشبختی نمیشه .

حرف من نیستا خدا ام همین و میگه :
تو کتاب امثال باب 23 آیات 4 و 5 اومده:

” خویشتن را برای ثروتمند شدن از پا میفکن / تا چشم بر ان بدوزی / از میان رفته است./ زیرا ثروت چون عقاب بال می گیرد و می پرد. “

خدا هیچ وقت نگفته پول خوب نیستا
فقط بهمون هشدار میده که حواست باشه ! پول واست نشه همه چی / نشه بت
که اگه همه چی بشه پول و پول و پول //
جای اینکه بشه حلال مشکلات
میشه وبال گردن / میشه خدات
خدا میخواد نگامونو ازش برنداریم چون حتی اگه پولدار پولدارم که بشیم اونی در نهایت حلال مشکلاتمون فقط خداس همین
مهم اینه که / ما داریم تلاشمون و میکنیم بقیه اشم با خدا

سالومه:آره منم یاد یه آیه قشنگ تو امثال باب ۱۷ افتادم / میگه :
لقمه ای نان خشک در آرامش / به از خانه ای که / در آن جدال باشد. “

خب این این جدالا می‌تونه باشه مگه همین درگیریای مالی نیست /
همین ترس از آینده /
چمیدونم حتی هزاران هزار درگیری ذهنی دیگه
ولی باور کن اگه یه لحظه فقط یه لحظه به کاری که خدا همین الان داره واسمون انجام میده فک کنیم …
جای اینکه مدام کاسه ی چه کنم چه کنم دستمون بگیریم وغر بزنیم //
یا همش در به در خوشبختی باشیم
شروع میکنیم شکرش میکنیم
به خودمون میگیم من تلاشمو میکنم
بقیه اشم میسپارم به خدا / همین
نیازی نیست کار بیشتری بکنیم
من مطمئنم اگه نگاه و توکلم به خدا باشه / خدام حواسش به ما هست .
سینا: دقیقا همین طوره .

سالومه:
قدر لحظه های عمر و دونستن / خودش یه هنره سینا
باید این و قبول کنیم / ما یه بدن زمینی داریم با یه قدرت مشخص ما نه سوپر منیم نه هرکول / بیشتر از اینم نمیتونیم از خودمون توقع داشته باشیم / ما داریم تلاشمونو و میکنیم
دیگه بقیشم میسپاریم به خدا
چون مطمئنم خدا حواسش بهمون هست و / ازمون چشم بر نمیداره //
قول میدم همونجاس که کم کم خوشبختی و آرامش واقعی رو لمس میکنیم .
نیما یوشیج در مورد خوشبختی میگه:

وزن خوشبختی من / وزن رضایتمندی ست
زندگی شاید / شعر پدرم بود که خواند
چای مادر / که مرا گرم نمود
نان خواهر که / به ماهی ها داد

سینا :

دقیقا / نکته همینجاس که بتونیم احساسمون و خوب نگه داریم
اونوقته که عین دوتا بال باهاش پرواز میکنیم و خوشبختی رو لمس میکنیم
خیلی از آدما غمگینن چون نتونستن به رویاها و آرزوهاشون برسن /
مثلا نتونستن پولدار شن یا از کارشون لذت نمیبرن به خاطر همینم احساس خوبی ندارن
هیچ راهیم واسه عوض کردن این وضع پیدا نمیکنن

سالومه :

خب تو خودت اگه بودی تو یه همچین وضعیتی چکار میکردی ؟

سینا :

اووووم/ خب من شروع میکردم و یکم نگاهم و به قضیه عوض میکردم
باور کن خوشبختی می‌تونه از دل تلخ ترین روزا بیاد بیرون / تو تقدیر هر آدمی یه معجزه از طرف خدا نوشته شده که تو زمان خودش اتفاق میوفته
یه آدم خاص یه اتفاق خاص یا نمیدونم یه یه موهبت خاص خلاصه یه جا و یه روز که اون اتفاق خوبه میوفته / شک نکن
یادت باشه نگات و از خدا بر نداری همین
اون حواسش بهمون هست
مطمئن باش

سالومه : آمین

سینا :
عزیزم میشه امروز تو برای نو شدن افکارمون و اینکه خداوند معجزه و کاری تازه در ما انجام بده / دعا کنی …..

سالومه :
آره چرا که نه اما میخوام یه آیه از کلام خدا بگم. اما دینداری با قناعت سودی عظیم است چرا که به این جهان هیچ نیاوردیم. و از آن نیز هیچ نخواهیم برد
خداوندا تو گفتی که عهد قبلی / کهنه شد
و هرچه کهنه و قدیمی شود / به زودی / از بین خواهد رفت
ازت میخوام که / امروز عهد ما رو با خودت تازه کنی فکری نو و قلبی تازه به ما بدی
بهمون کمک کنی تا / قدر ثانیه ثانیه هایی که / تو بهمون به رایگان بخشیدی رو بدونیم
خداوندا / بذری تازه از تو رو در امید اعلام میکنم و / ازت میخوام تا میوهای تازه در باغ امید تو کاشته بشه //
خداوندا/ احیایی تازه برای محصولی تازه // تو به ما گفتی / برکت تنها پول نیست / برکت میتونه بدنی سالم / قلبی تازه / دوستانی مهربان باشه / فیض و رحمت تو باشه …
خداوندا کمک کن تا / کلام تو بر ذهن و جان ما بنشینه /
تا هر روز بیشتر و بیشتر شبیه تو باشیم .

2 replies
  1. siamak pourkazemi
    siamak pourkazemi says:

    درود و سپاس برای زحمتهای شما
    چند نکته که به بهتر شدن جستجو کمک میکنه:

    بهتره جمله کلیدی بعنوان تایتل قرار بگیره
    یا موضوع این برنامه

    فقط در دو جمله کوچک در نیمه دوم متن، به کتاب مقدس اشاره شده
    لطفا از آیات بیشتر استفاده شود و یا همین آیات در سایر نقاط هم تکرار و تاکید شود

    آیه بهتری میشه پیدا کرد
    تو کتاب امثال باب 23 آیات 4 و 5 اومده:

    موضوع خوب بود
    متشکرم

    Reply
  2. shahram
    shahram says:

    با سلام برای اینکه در زندگی احساس خوشبختی کنیم میتوان به موارد ذیل اشاره نمود
    ارتباط با خدا، داشتن ارتباط تردیک و معنوی باعث احساس آرامش و معنا و هدف در زندگی می شود.
    – صلح و آرامش درونی این آرامش ناشی از اعتماد به خداوند و و دریافت بخشش و رهایی از گناه است
    .سوم: امید به آینده اسید به آینده بهتر به فرد کمک می کند تا در برابر مشکلات صبور و شکرگزار باشد
    چهارم: توکل و اعتماد به خدا ، که توکل و اعتماد به خدا ما را در برابر دشواریهای زندگی مقاوم
    میسازد
    پنجم: خدمت به دیگران که به خود احساس معنا و هدف می دهد
    ششم: پذیرش و بخشش که این ویژگی باعث برقراری روابط سالم کاهش تنش های زندگی میشود
    در مجموع خوشبختی از دیدگاه مسیحیت، ریشه در ارتباط با خدا ، آرامش درونی، امید به آینده و خدمت به دیگران دارد
    میتوان در این داستان از این موارد سخن گفت و تنها مسائل مادی باعث خوشبختی نیست
    برای آرایش درونی میتوان از از انجیل یوحنا فصل ۱۴ آیه۲۷ استفاده نمود
    برای امید به آ ینده دوم قرنتیان فصل ۵ آیه۱
    برای بخشش و پذیرش از انجیل متی فصل ۵ آیه۳۹ استفاده نمود
    برای خدمتی که می کنید خداوند به شما عزیزان برکت دهد

    Reply

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *