طلاق عاطفی
سالومه:

سینا … سینا ! / بابا پاشو دیگه ./ چقدر میخوابی !

سینا:
خواب نیستم / بیدارم. / حوصله ندارم.
سالومه:
چیه . / چی شده / کشتی هات غرق شده؟
سینا:
نه بابا /عهههه/ کشتیم کجا بود که بخواد غرق بشه.
سالومه:
پاشو پاشو خودتو لوس نکن./ لنگ ظهره./ برو دو تا نون بخر بیار. / قراره مریم جون بیاد اینجا.
سینا:
مریم جون !؟ / همکارت؟
سالومه:
آره. / بنده خدا بد جور به مشکل خورده.
سینا:
چه مشکلی! کاری از من و تو برمیاد بتونیم کمکش کنیم؟
سالومه :
طلاق.
سینا:
طلااااق !!! / آخه چرا؟ !
سالومه:
منظورم طلاق عاطفیه.
سینا:
ای بابا . / خیلی ناراحت شدم. / چرا جدایی عاطفی تو مملکتمون اینقدر زیاد شده !
سالومه:
به جای اینکه اینقدر حرف بزنی / پاشو از رختخواب . / برو نون و بخر.
سینا:
خب بگو زحمت بکشه خودش سر راه بگیره بیاد دیگه.
سالومه:
سیناااااااااا ! / عهههه./ خجالت بکش.
سینا:
( خمیازه ) سلام . / باشه . میرم . /
ولی قبل رفتن بزار اینو بگم و برم. / قبول داری زندگی مشترک بین زن و شوهر زمانی دوست داشتنی و لذت بخشه که احساس و عاطفه بین اونا وجود داشته باشه.
سالومه:
خب
سینا:
هیچی دیگه . / میگم وقتی یکی از دو طرف یا هر دو طرف زندگی / احساس کنن دیگه همو دوست ندارن / ولی‌ همچنان دارن به زندگیشون ادامه میدن / این یعنی چی !
مگه اتفاقی براشون افتاده؟ ! / آخه طلاق عاطفی معمولا بعد از یه موضوع مهم مثل خیانت از طرف یکیشون اتفاق میفته و خیلی هم تاثیر بدی توی رابطه اونا و کیفیت زندگی شون می ذاره.
طلاق های عاطفی هم معمولا یهویی پیش نمیاد و خیلی زمان لازمه تا اتفاق بیفته./
سالومه:
درسته./ من زیاد در جریان زندگی مریم اینا نیستم. / اما اینجوری که خودش میگفت / دیگه اون احساس عاشقونه نسبت به هم از دست دادن / دیگه یه جواریی حسی بهم ندارن .
سینا:
ببینم . / مریم خانم بچه هم داره؟ !
سالومه:
آره . / یه پسر سه ساله داره. / اما نمیتونه طلاق بگیره . / میگه حس خوبی در مورد طلاق نداره / ترجیح میده همین وضعیت و تحمل کنه ولی از همسرش جدا نشه.

سینا:
اینطور که میگی اینا دارن شبیه دوتا همسایه زندگی می کنن و رابطه شون بدون عشق و دوست داشتنه. / درسته؟ ! خداوکیلی این چه رابطه ایه.
سالومه :
آره دیگه / متاسفانه نسبت به هم بی احساس و بی تفاون./ تازه هر روزم با هم دعوا و جر و بحث دارن.
سینا:
ازش پرسیدی که آخر این جر و بحث ها خلاصه نتیجه ای هم میگیرن یا نه؟
سالومه:
آره پرسیدم./ گفته هیچ نتیجه ای نمیگیرن./ به هم بی احترامی میکنن / مدام از هم ایراد میگیرن./ وقتی با هم حرف میزنن تقصیر رو میندازن گردن هم .
سینا:
اصلا واسه هم وقت میزارن که بشینن دوستانه با هم صحبت کنن؟
سالومه:
نه بابا . / سینا جان / دوست کجا بود مریم و همسرش اصلا بهم هیچ اعتمادی ندارن که بخوان بشینن دو کلام با هم حرف بزنن./ حالا اینقدر سوال پیچم نکن./ برو نون بخر بیار. / مثل اینکه تو قصد نون خریدن نداری …
سینا:
نه بابا میرم تازه سر حرفمون وا شده .
داشتم میگفتم میدونی اصلا علت طلاق عاطفی تو جامعه ی ما چیه؟
سالومه:
خب علتش زیاده. مثلا …مثلا یکیش میتونه همین بی احترامی نسبت به هم باشه. / یا مثلا نادیده گرفتن خواسته های شریک زندگی .
سینا:
آفرین. / میتونه تفاوت سنی باشه. تفاوت فرهنگی و اجتماعی باشه / اصلا ازدواج بدون رضایت و با اجبار / اوه اوه اوه که تو جامعه خیلی زیاده.
به نظر من / خیانتم یه دلیلشه وقتی به شریک عاطفیت خیانت کنی میتونه باعث نابودی احساسات و پیوند عاشقونه بین زن و شوهر بشه و اونا رو از تمام احساساتی که به هم داشتند پشیمونشون کنه.
سالومه:
آره دیگه بعد خیانت هم احساساتی که به وجود میاد / جدایی و طلاق عاطفیه./ خیلی ها نمیتونن خیانت رو ببخشن. / اصلا مگه خیانت قابل بخششه !…/ به نظر من حتی اگه ببخشی هم دردشو هیچ موقع از یاد نمیبری ..
سینا:
اصلا یه چیزی بگم./ مریم و شوهرش که هیچ/ اون بچه ی بی گناه رو بگو./ اون بچه خیلی آسیب میبینه.
مریم و شوهرش که درگیر بی احساسی و طلاق عاطفی از همدیگه ان / صد در صد به بچشون آسیب میرسونن./ واقعا خودشون نمیدونن اینو؟ !
سالومه:
می دونن حتما. / سیییییناااااااااااااا !!!! / نون بخر. ( با حرص خوردن )
سینا:
بابا میرم. سرکوچه س. / دو تا نونه دیگه . عههههه ./ بذار داستان زندگی یکی از همکارای شرکت رو برات بگم و بعدش میرم.
سالومه:
تو رو خدا بیخیال. / سر صبح سخنرانی نکن ! مردیم از گرسنگی
سینا:
بگم و برم ./ یکی از همکارای شرکت تعریف میکرد که
عصر که از سر کار برمیگرده خونه / همسرش مشغول آماده کردن غذا بوده / دستشو میگیره و بهش میگه باید چیزی بهش بگه. / بعدش میشینه و خیلی آروم شروع میکنه تا غذاشو بخوره./ غم و ناراحتی توی چشمای زنش میدیده / می گفت یهو نفهمید چطور دهنشو باز کرد و به همسرش گفت من ازت طلاق میخوام. / چون مدت هاست باهات نیستم./ همسرشم پرسید چرا طلاق ؟! /
همکارم میگفت نتونست جواب همسرشو بده . / همسرشم عصبانی میشه و رو سرش داد می زنه و میگه خیلی نامردی./
اون شب / دیگه اصلاً با هم حرف نزدن./ خانمش گریه می کرده و همکارم هم خودش نمی دونسته چیکار داره میکنه./ میگفت واقعا نمی تونسته یه جواب قانع کننده به خانمش بده / دوسش نداشت و فقط دلش براش می سوخت./ با یک احساس گناه و عذاب وجدان / برگه‌ی طلاق رو آماده کرد که توش نوشته شده بود می‌تونه خونه و ماشینو برداره.
میگفت خانمش نگاهی به برگه‌ها انداخت پارشون کرد./ زنی که هفت هشت سال زندگیشو باهاش سوخت و ساخت / براش شده بود مثل یه غریبه. / از این‌ که وقت و انرژیشو برای اون به هدر داده بود ناراحت بود/ اما همکارم واقعا نمی‌تونسته به اون زندگی برگرده / چون عاشق یه نفر دیگه شده بود.
آخرشم بلند بلند جلوش گریه کرد و این دقیقا همون چیزی بود که انتظار داشت ببینه. / فکر طلاق که هفته‌ها بود ذهن همکارمو مشغول کرده بود دیگه داشت کار رو به جای باریک می کشوند.
فرداش خیلی دیر به خونه برگشت و دید که خانمش پشت میز نشسته و چیزی می‌نویسه. / همکارم شام نخورده رفت بود بخوابه و خیلیم زود خوابش برده بود / چون بعد از گذروندن یک روز لذت‌بخش با عشق جدیدش واقعا خسته بود./ وقتی بیدار شد / خانمش هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود./ اون به خانمش هیچ توجهی نمیکنه و دوباره میخوابه .
صبح روز بعد خانمش شرایط طلاق خودشو نوشته بود / هیچ چیزی ازش نمی‌خواست و فقط یک ماه فرصت / قبل از طلاق خواسته بود./ خانمش ازش درخواست کرده بود که توی اون یک ماه هر دوشون تلاش کنن یه زندگی نرمال داشته باشن./ وقت امتحانات پسرشون بود و خانمش نمی‌خواست که فکر بچش به‌خاطر مشکلات اونا داغون بشه.
خانمش ازش خواسته بود زمانی که باهاش ازدواج کرده بود رو به یادش بیاره. / ازش خواسته بود که توی این یه ماه هر روز بغلش کنه و قبل از رفتن از خونه به بیرون دستاشو ببوسه./ همکارم فکر میکرد خانمش دیوونه شده. / اما برای این‌که روزهای آخر با هم بودنشونو بتونه تحمل کنه این درخواست رو هم قبول کرد.
وقتی روز اول خانمشو بغل کرد تا از اتاق بیرون بیاره هر دوشون احساس خامی و تازه‌ کاری داشتن.
پسرش به پشتش زد و گفت: دمت گرم بابایی . / مامانی رو بغل کردی./  این موضوع منو یاد ایه ای از    کتاب افسسیان انداخت که میگه  همسران به همسران خودتون محبت کنید
من فکر میکنم این ایه به اهمیت  محبت و وفاداری  تو رابطه ی زناشویی تاکید میکنه

می‌تونست بوی عطری که به پیراهنش زده بود رو حس کنه. / فهمید که خیلی وقته خوب به همسرش نگاهم نکرد. / فهمید که دیگه مثل قبل جوون نیست. / چروک‌های ریزی روی صورتش افتاده بود و موهاش کمی سفید شده بود.
با خودش فکر کرد که برای این زن چیکار کرده! / هر روز وقتی خانمشو بغل می کرد / احساس می کرد حس صمیمیت بینشون برگشته. / این زن همون زنی بود که ۱۰ سال لحظه به لحظه ی زندگی خودشو برای همکارم گذاشته بود .
میگفت خانمش یه روز داشت لباس انتخاب میکرد / چند تا پیراهن امتحان میکنه ولی لباس مناسبی پیدا نمیکنه ./ یه آهی کشید و گفت که همه لباس‌ها براش گشاد شدن./ همکارم فهمید که خانمش چقدر لاغر شده / برای همین ناراحتی ها بود که خانمش لاغر شده بود. ناخودآگاه به سمتش رفت و دست خودشو روی سر همسرش گذاشت.
همون لحظه پسرشون وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتشه که مامانو بغل کنی و بیرون بیاری./ برای اون بچه دیدن این‌که پدرش مادرشو بغل کنه و بیرون ببره خیلی مهم بود. / همسرش پسرشونو محکم توی آغوش گرفت. / بعدشم همکارم رفت و خانمش و پسرشو توی آغوش خودش گرفت .
سالومه:
چه کار قشنگی!
همکارم می گفت: زندگی زناشویی اونا احتمالا به این دلیل خسته کننده شده بود که اونا به جزئیات زندگی‌ خودشون توجهی نداشتن./ حالا فهمید دیگه باید تا زمان مرگشون هر روز خانمشو به آغوش بگیره و با محبت باهاش رفتار کنه.

سالومه:
خب / حالا اینو واس چی تعریف کردی؟ !

سینا:
خب واسه این تعریف کردم که واسه مریم خانم بگی دیگه / بهش بگو جزئیات ریز زندگی مهترین مسائل توی زندگین. خونه و ماشین و چه می دونم پول و سرمایه رو بیخیال. / اینا فقط محیط خوشبختی رو به وجود میارن. /اما خوشبختی که نمیارن. / بهش بگو سعی کنن دوست هم باشن و هر کاری از دستشون برمیاد برای صمیمیت بین خودشون برا هم انجام بدن.

سالومه با خودت فکر کردی طلاق عاطفی چقدر میتونه توی جامعه تاثیر بد بذاره؟ !
( زیر لب خونده میشه )
من زبان برگ ها را می دانم …
مثلا “خش خش”
یعنی
“امان از جدایی”
پیش از جدایی از درخت
هیچ برگی خش خش نمی کند …
سالومه:
داری چی میگی با خودت!
سینا:
هیچی.
میدونی / یکی از بدترین تاثیرات طلاق عاطفی توی جامعه / خیانت های زناشویی و از بین رفتن پیوند خونواده هاس. / بچه ها هم توی اینجور خونواده ها / خیلی آسیب می بینن و تو خطر می افتن. / تازه اعتماد افراد هم نسبت به هم کمتر و کمتر میشه .
سالومه:
آره راست میگی / میخوام وقتی مریم اومد بشینم حسابی باهاش حرف بزنم. / کمکش کنم تا مشکل با همسرش یه جورایی حل کنه.
سینا:
آره. حتما اینکارو بکن عزیزم./ بهش بگو خیلی واضح و شفاف خواسته هاشو به همسرش بگه. / دعوا و اختلاف نظرشو با همسرش کنار بذاره. / چه می دونم در مورد موضوعات مهم و حساس توی زندگی خودشون با هم حرف بزنن / به نیازهای هم توجه کنن / به هم گوش بدن و خلاصه از هم پنهون کاری نکنن. / اصلا بهش بگو اینجوری براش شعر بخونه . گوش بده اینجوری:
گفتند اشک بریز خالی میشوی
خالی که نشدم هیچ…
پر شدم از بی کسی که چرا
کسی اشک هایم را پاک نمیکند
و بگوید اشک نریز تو من را داری
( ادامه ی خوانش شعری ) منم الان میرم نون میگیرم./ اینجوری نگام نکن دردو تو چشام نکن ./ دارم میرم دارم میرم ( با لحن آهنگین ).
( پخش موسیقی کوتاه )
سالومه:
اومدی سیناجان ؟
سینا:
( با لحن آوازی و کوچیک ) یک شب سرد و برفی بار سفر رو بستی…
سالومه:
سینا داری چی میخونی واسه خودت./ به حرفم گوش می دی یه لحظه.؟ ! / از دست تو سینا !
سینا:
جان دلم ./ بفرما./ اینم دو تا نون خشخاشی داغ خدمت سرور زیباروی خودم. /
سالومه:
سینا / تو اگه این زبونو نداشتی هیچی نمی شدی.
سینا:
نوکرتم.
یه چیزی بگم. / شاید مریم و همسرش همو دوست داشته باشن و فقط حسشون به هم سرد شده باشه ها. / خدا کنه برن با یه روان شناس خوب مشکل خودشونو مطرح کنن و آمین مشکلشون حل بشه.
سالومه:

فکر بدی نیستا / نمیدونم / ولی در نهایت این خودشونن که باید بشینن و با هم حرف بزنن و یه تصمیم درست حسابی بگیرن که به نفع هر دوشون باشه./ هااااا !؟
سینا:
منم همین طور فکر میکنم. / هر وقت مریم اومد از کلام خدا براش بگو. / قبلشم در دعا باش و از روح القدس کمک بخواه .
بهش بگو تو کتاب اول یوحنا اومده که اگه همدیگه رو محبت کنیم / خدا در وجودمون ساکن میشه و محبتش در ما به کمال می رسه.
سالومه:
اینکارو که حتما انجام میدم. / توکل به خدا آمین که مشکلشون حل بشه.

2 replies
  1. siamak pourkazemi
    siamak pourkazemi says:

    این بیشتر فیلم نامه هست و خیلی قشنگه و ربطی به برنامه چهارچوب تعریف شده نداره
    فقط یک خط آیه
    خیلی کمه

    Reply
  2. shahram
    shahram says:

    این در رابطه با طلاق عاطفی بود . راه حلی برای جلو گیری از آن در جامعه عنوان نشده است .
    برای کمک و احیای صمیمیت در زندگی مشترک می‌توان از آیات ذیل استفاده نمود

    1. “همسران، یکدیگر را محبت کنید، همان‌طور که مسیح کلیسا را محبت و برای آن جان داد” (افسسیان 5:25)
    این آیه بر اهمیت محبت و فداکاری در رابطه زناشویی تأکید می‌کند.

    2. “گذشت و بردباری را در میان خود به کار برید. اگر کسی بر ضد دیگری شکایتی داشته باشد، همان‌طور که خداوند شما را بخشیده است، شما نیز یکدیگر را ببخشید.” (کولسیان 3:13)
    این آیه اهمیت بخشش و گذشت در روابط را گوشزد می‌کند.

    3. “پس خدا را از تمام دل، جان و نیرو محبت کن و همسایه خود را مانند خودت.” (لوقا 10:27)
    این آیه بر محبت به خدا و همسایه (همسر) به عنوان دو رکن اساسی زندگی مسیحی تأکید دارد.

    4. “باید همواره دعا کرده و هرگز خسته نشوید.” (لوقا 18:1)
    این آیه بر اهمیت دعا و توکل به خدا در تمام شرایط زندگی تأکید می‌کند.

    این آیات می‌توانند به زوجین در درک و به کارگیری آموزه‌های مسیحی برای بازسازی رابطه و احیای صمیمیت کمک کنند.

    Reply

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *