قسمت ۳

عشق به همسر نشانه ای از ایمان است

سینا : خدایا چه جوری بهش بگم. / سالومه …سالومه…

سالومه:

جانم . من تو آشپزخونه ام. الان میام ./

سینا:

بیا دیگه .

سالومه:
اومدم. سلام عزیزم./ خسته نباشی.
خوبی ؟

سینا:

سلام و صد سلام به روی ماهت. / خوبم . مرسی.

سالومه:
چایی میخوری برات بریزم ؟ !

سینا:

به ! نیکی و پرسش؟ ! بله که میخورم.
نه ولش کن . بیا یه دیقه بشین اینجا کارت دارم.

سالومه:

چیزی شده !؟ / اتفاقی افتاده؟ ! / باز چه دسته گلی به آب دادی!

سینا:

نه ./ چه اتفاقی! / دسته گل کدومه. / من خودم یه دسته گلم.

سالومه :

آخه قیافت یه جوریه / مشکوک میزنی.

سینا: نه بابا چه مشکوکی. / تو هم هی گیر بده هااااا

سالومه :

خب بگو‌ اگه چیزی شده / جون آدمو به لبش میرسونی …دلشوره گرفتم ،حرف بزن

سینا :

آخه. آخه. / می دونی چیه…/// اینم خدمت شما…

سالومه :
این چیه قربونت برم / دستت درد چرا زحمت کشیدی!؟ /

سینا :
قابلتو نداره عزیزم.

سالومه :

مرسی عشقم
وااای چقدر خوشبوئه./ دستت درد نکنه / دقیقا همون عطریه که دوست دارم.

سینا :
فدات بشم من / اصلا قابلتو نداره.

سالومه :

یه لحظه ترسیدم / اینقدر منو من کردی فکر کردم چیزی شده .

سینا :
خودت منو میشناسی دیگه / هر موقع میخوام بهت ابراز عشق کنم و بگم عاشقتم واسم سخته.

سالومه :

خب الان بگو دیگه !!

سینا : چی بگم !؟

سالومه : بگو عاشقتم.

سینا :

( با حالت خنده و خجالت )… به خدا سخته واسم اصلا رو زبونم نمیچرخه / چه جوری بگم. / هر موقع به اینجا که میرسم نمیدونم باید چیکار کنم و چطوری بهت ثابت کنم درونم چی میگذره.

سالومه :

بابا کاری نداره که / خیلی راحته بگو دوستت دارم / دیگه شش ساله داریم با هم زیر یه سقف زندگی میکنیم / دوره ی نامزدیمون که نیست خجالت بکشی.

سینا :

میدونم به خدا / ولی نمیتونم / باور کن اصلا گفتن این کلمه واسم سخته
میدونم تو خیلی دوسم داری ! / ولی … ولی گفتنش واسه من سخته / دلم میخوام تو مطمئن بشی من دوست دارم ها ولی نمیدونم بلد نیستم / چکار کنم ؟ چجوری حس واقعیمو بروز بدم .

سالومه:

باشه عشقم / ولش کن همینجوریم قبوله / در ضمن / من میدونم تو چقدر دوستم داری./ عشق که دستگاه خودپرداز بانکی نیست تو کارت بذاری و ازش پول بگیری. / که هر زمان انتظار همو به جا بیاریم / بخوایم همو دوس داشته باشیم ./ من می دونم که تو عاشق من و زندگیتی / نیازی نیست هر روز و هر ساعت اینو ثابت کنی / یا انتظار داشته باشی من هر ثانیه بهت بگم .
سینا:
آخه برای من بعد خدا /عشق به تو از همه چی مهمتره.
اصلا موافقی بریم بشینیم تو کافه و یکی یه فنجون قهوه بزنیم بر بدن؟ ! / حسابی با هم گپ بزنیم ؟
سالومه:
آره عزیزم . / چرا که نه !
( صدای موسیقی و آمبیانس محیط کافه )
سینا:
بفرمایید خانوم خانوما. / منم میشینم کنارت./ خب ! / چه خبرا ! چیکارا کردی امروز! / واسم تعریف کن ببینم.
سالومه:
خوب بود. / یکمی به کارای خونه رسیدم / یه کم کتاب مقدسو خوندم / بعدشم منتظر شدم تو بیای . // ( با مکث ) چیه سرتو میخارونی ؟ ! چیزی میخوای بگی !؟

سینا:
( با منو من کردن ) راستش یه مساله ای هست که میخوام باهات در میون بذارم ./ عقیده و نظرت برام مهمه!
سالومه:
خب ! در مورد چی هست.!
سینا:
از طرف شرکت / یه پیشنهاد کاری بهم داده شده و باید چند روزی رو برم جنوب برای انجام یه پروژه ی بزرگ ! / البته میخوام اول نظر تو رو بدونم!
سالومه:
خب چی بگم اگه رو کارت تاثیر مثبی داره و پول خوبی میدن برو // (با مکث ) نمی دونم تصمیم خودت چیه !؟
سینا:
با خنده / ای شیطون فهمیدی پول خوبی میدن گفتی برو ؟! / آره.
سالومه :
(با خنده ) نه بابا / البته اونو که میدونم / آخر سر پولش مال خودمه
سینا :
من همه چیم واسه شماس خانوم راستشو بخوای / من میخوام اگه موافق باشی / اوووم / با هم بریم / دلم میخواد کنار هم باشیم.
سالومه:
( با لبخند رضایت ) واقعا ، سورپرایز شدم / اگه بشه که خیلی عالیه./ کی چمدونا رو ببندیم.
سینا:
هر موقع شما امر کنید.
خب حالا خانومم دستور بفرمایند چی میل دارن؟ !
سالومه:
عزیزم / من یه نسکافه میخورم./ تو هم هر چی دوس داری واسه خودت سفارش بده.

سینا:
چشم / تا نسکافه هامون آماده بشه منم یه شعر از شاملو برات می خونم
سالومه :
به به / با گوش جان میشنوم
سینا:
کیستی که من اینگونه
به اعتماد /
نام خود را با تو می گویم /
کلید خانه ام را در دستت می گذارم /
نان شادی هایم را با تو قسمت می کنم

کیستی که من / اینگونه به جد
در دیار رؤیاهای خویش
با تو درنگ می‌کنم !
کیستی که من جز او
نمی بینم و نمی یابم. /
دریای پشت کدام پنجره ای!
که اینگونه شاید هایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور، زیبا و روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
با عبور از تاریکی های سپری شده…
کیستی ای مهربان ترین!
سالومه:
به به واقعا کیف کردم / خیلی قشنگ بود./ مرسی عزیزدلم .

سینا:
آخی بذار بشینم اینجا. / اوهوم. / خب ببین سالومه / شاید من نتونستم اونجور که باید و شاید بهت ثابت کنم چقدر عاشقتم / ولی تو میتونی بهم کمک کنی یاد بگیرم./ چون مطمئنم که داشتن سلامتی روح و جسم آدما می تونه به عشق‌ و همسر آدم ربط داشته باشه و اگه این عشق دو طرفه و دو جانبه باشه که دیگه فبها.
سالومه:
آره خب / صد در صد که همینه ما باید کنار هم این عشق و بسازیم و پرورشش بدیم / خیلی راحت بهم بیان کنیم بگیم که چقدر هم و دوست داریم / احساسمون و از هم مخفی نکنیم / من احساس تو رو میدونم / ولی همین که بیان بشه / کلی روی سلامتی ذهن و روان طرف مقابل تاثیر خوب و مثبت داره / آدمو به زندگی و عشقش دلگرم تر میکنه. / موافقی!؟ / بعدم همه ی اینا راه حل داره میشه یاد گرفت .

سینا:
آره کاملا باهات موافقم / خیلی حس بدیه آدم نتونه حرف دلشو به یکی بگه / اصلا شاید خیلی آدمها وقتی تو بیان عشقشون دچار مشکل میشن احساس شکست میکنن و از اونجا به بعد میخوان حس درونیشونو سرکوب کنن و تو خودشون از بین ببرن / یعنی سعی میکنن عشقو تو خودشون بکشن. / که اینم آدم و به تنهایی فرو میبره و تو خلوت خودش به آرامش کاذب میرسونه./ اما من که اینجوری نیستم. / هستم !؟
سالومه :
نه عزیزم. / معلومه که نیستی / تو فقط باید یکم رو خودت کار کنی همین .
اگه آدما قبول کنن که تو بعضی مسائل کامل نیستن و ضعف دارن / نیاز به یاد گیری و آموزش دارن / خیلی مسائل حل میشه همین که درک کنی تو این موضوع ضعف داری خودش قدم اوله / الان ما تو دنیایی زندگی میکنیم که میتونیم کلی اطلاعات خوب بگیریم / نمیتونیم بگیم من نمیدونستم یا کسی بهم نگفت./ مگه اینکه نخوایم قبول کنیم که اونم خودش یه مشکله.
اصلا آدم نباید بزاره به این مرحله برسه که تا این حد پناه ببره به تنهایی خودش ! / اگه آدم بدونه عشق واقعی‌ از کجاس و یاد بگیره چطوری و به چه اندازه بیانش کنه / دچار مشکل و سر در گمی نمیشه یا هیچ موقع اینقدر به عشق های کاذب و غیر واقعی دل نمی بنده که تهش همه چی بدتر بشه و برسه به اینجا.
سینا :
خب مشکل منم همینجاس دیگه ./ من می دونم تموم این عشقایی که وجود داره از ذات خدائه. / اما بلد نیستم بیانش کنم / خیلی حس بدیه سالومه امیدوارم درک کنی !؟.
سالومه
میدونم عشقم / ولی تو با رفتارت و کارات تو این شش سال زندگی / بهم ثابت کردی./ نیاز به کار بیشتری نیست فدات بشم.
سینا:
من چاکرتم.
البته یه چیزی هم من بگما ./ عشق ورزیدن تنها چیزیه که زیادی‌اشم خوبه/ مثلا من عاشق اینم که تو از صبح تا شب قربون صدقم بری.
سالومه :
(خنده ) تو عزیز دل منی.
سینا :
واقعا میگم / مگه یه شرایطی باشه که به خاطر ناآگاهی / یه سری آدمای فرصت طلب بخوان از این محبت و عشق پاک / سواستفاده کنن و ضربه سنگینی به روح و روان آدم وارد کنن که این موضوع خصوصا تو رابطه ی زن و شوهر خیلی خودشو نشون می‌ده.

سالومه:
آره خب / چنین اتفاقی به همین راحتیا قابل جبران نیست / می دونی عشق چقدر میتونه تو روح و روان خانوما تاثیر داشته باشه!؟
سینا:
خانوم و آقا نداره / عشق میتونه زندگی دو طرف و عوض کنه می تونه اونا رو به هم نزدیک تر کنه اگه درست ابراز بشه میتونه کاری کنه که احساس کنی بی نیازی …
سالومه:
دقیقا . / زدی به هدف ./ آدمی که قدرت ابراز عشق رو داشته باشه دیگه تنها و خودخواه نیست / آدم زمانی خوشحال و پرانرژیه که ثانیه ثانیه‌های زندگیشو کنار کسی که دوسش داره با لذت سپری میکنه./ قبول داری ؟
سینا:
آره چه جورم / درست میگی . کسی که عاشقه / یه قلبی مهربون داره که هیچ کینه و نفرتی توش نیست و عاشقانه به همسرش همیشه محبت می‌کنه و به همه ی محبت‌هاش / صادقانه و بی ریا جواب می‌ده.
سالومه:
اصلا عشق حال دل آدمو خوب میکنه ./ آدمو اهل معاشرت می‌کنه و باعث میشه به اطرافیانش اهمیت بده / بهشون توجه کنه/ خیلی جالبه سینا ببین کتاب مقدس چقدر دقیق به همه چی اشاره میکنه / یه لحظه بزارببینم / آره اتفاقا تو کیفمم هست
میخوام واست یه آیه خیلی جالب بخونم …
سینا:
چرا که نه! / از خدامه.
سالومه:
یه لحظه صبر کن . …/ آوووم/ آهان پیداش کردم.
توی اول یوحنا باب 4 میگه : ای عزیزان / یکدیگر را محبت کنیم / زیرا محبت از خداست./ و هر که محبت می کند از خدا مولود شده است و خدا را می شناسد.
سینا:
/ آره به خدا ./ ( با نفس عمیق) محبت محبت محبت … واااای./ چقدر عالی گفته شده. یه جای دیگه هم هست تو رساله ی افسسیان باب 5 آیه ی 2 که میگه با محبت رفتار کنید چنانچه مسیح هم ما را محبت کرد. و جان خود را برای ما فدا کرد
سالومه :
چیه ؟! نفس عمیق می کشی!
انگار همه ی دنیا دنبال یه عشق پاکن . / آنتوان دوسنت اکزوپری نویسنده ی کتاب شازده کوچولو میگه:
تجربه به ما یاد میده که عشق اونی نیست که به هم خیره بشیم / عشق اونه که هر دو به یه سمت نگاه کنیم .
چقدر قشنگ.

سینا:
خب حالا برام از آنتوان دوسنت نمیدونم چی چی بود / کی بود همینی که گفتی نگو / بیخیال.
سالومه:
پس ببین سعدی چی گفته :
میگه : خوش تر از ایام عشق دوران نیست
سینا:
بله. حس شاعریش گل کرد دوباره./ واقعا بالاتر از عشق هیچی تو این دنیا نیست.
سالومه:
نه آقا. / حس شاعریم گل نکرده./ بذار واست یه داستان بگم.
سینا:
یاااااااااا خداااااا!!!! / شعرو ول کرد چسبید به داستان.
سالومه:
عهههه. / چقدر لوسی / گوش کن دیگه.
یک روز یه معلم از شاگرداش میپرسه : صادقانه ترین راه ابراز عشق چیه ؟

سینا:
احتمالا اوناهم گفتن پرت کردن ماش با لوله خودکار .
سالومه:
گوش کن دیگه !!!
چندتا از بچه ها میگن «دادن گل و هدیه» / زدن «حرف های دلنشین»./ چندتاشونم میگن اینکه تو رنجها و لذت بردن از خوشیا کنار هم باشیم .
بین شاگردا / یهو یکی از بچه ها بلند میشه یه داستان جالب تعریف میکنه میگه : یه روز یه زن و شوهر جوون که زیست شناس بودن طبق معمول برای تحقیق میرن جنگل/ اونا وقتی به بالای تپه ها میرسن / یهو با مشکل بزرگ روبرو میشن
یه ببر بزرگ / جلوی زن و شوهر وایساده بوده و همینجوری به اونا نگاه میکرده./ شوهره ام / نه تفنگی باهاش بوده نه راه فراری داشتن / خلاصه رنگ و روشون میپره / بیچاره ها جرات نداشتن حتی تکون بخورن / ببره هم هینجوری آروم آروم داشته میومده سمتشون / همون موقع / مرده شروع میکنه فریاد میزنه و در میره و زنشو تنها میذاره .
سینا:
عههه / نامرد.
سالومه:
صبر کن / بقیشو گوش کن. / ببرم نامردی نمیکنه و میدوئه سمت مرده و چند دقیقه بعد صدای داد و ضجه های مرده میومده./ زنه هم زنده میمونه / داستان به اینجا که میرسه بچه ها شروع میکنن به محکوم کردن مرده / که چقدر نامرد بوده و ازین حرفا ./ پسری که داشته داستانو تعریف میکرده از بچه ها میپرسه : می دونید اون مرد تو لحظه های آخر زندگیش چی فریاد می زده؟ / بچه ها میگن حتما از همسرش معذرت میخواسته که تنهاش گذاشته! / پسره گفت : نه / آخرین حرف مرد این بود که : عزیزم / تو عشقم بودی./ از پسرمون خوب مواظبت کن و بهش بگو پدرت همیشه عاشقت بود./
پسر حرفشو ادامه میده و میگه : همه ی زیست شناسا می دونند ببر فقط به کسی حمله می کنه که حرکتی انجام می ده و یا فرار می کنه./ پدر من تو اون لحظه وحشتناک / با فدا کردن جونش پیش مرگ مادرم شد و اونو نجات داد و این صادقانه ترین و بی ریاترین راه پدرم برای بیان عشق خودش به مادرم و من بود.
سینا:
ععععع چه جالب / بغضم گرفت / عجبببب . / حالا سالومه جان / من از کجا ببر پیدا کنم تا بیاد منو بخوره و فدات بشم.
( سالومه و سینا با هم می خندند )