وقت قصه
وقت قصه
2002: مزرعه شالی
Loading
/

داستان شماره ی 2 

” مزرعه شالی “

کامبیز سوال میکنه : خوب چطور باید میوه بیاریم ؟ ! 

     ایمان رو به من میکنه و میگه : این سوال رو تو جواب بده . به ستون کیمه تکیه دادم و گفتم : با صبر می تونیم محصول بیاریم. ببین ، شریر در اطراف من و تو هست. دنیای مادی در خارج از وجود ما و ذات گناه آلود ما در درون من و توست. این شریران پیوسته با ما در جنگ هستند و ما هم با اونا باید مبارزه کنیم. با خوندن و بررسی کردن و حفظ کردن و فکر کردن آیات کلام خدا و به کار بردن هر یک از اون ها در زندگیمون و انتقال کلام خداوند به مردم. من و شما می تونیم استقامت کنیم چون خدا قول داده که با من و تو همراه هست. و خداوند هرگز دروغ نمیگه.

نویسنده سعید

گوینده طاهر