شماره: 1076
جمله کلیدی: خود واقعی من کجاست؟
موضوع اجتماعی: پرسونا(نقاب)
موضوع روحانی: دیدار عیسی و نیقودیموس
تگ: نقاب/ پرسونا/ خود واقعی/ جامعه/ کودک
درون/ زندگی دوباره/ تولدی نو
آیات: قرنطیان ۴: ۶/ یوحنا باب 3 آیه 1 تا 15/(رساله رومیان ۸: ۷).
نویسنده: نازنین
نازنین:
درود و صد درود به شنوندگان عزیز و دوست داشتنی زنان امید. من نازنین هستم و یکبار دیگه همراه دوست و همکار عزیزم مژگان مهمون خونه های گرمتون هستیم.
مژگان:
درود خداوند به شما خیلی خوشحالم که یکبار دیگه در کنار شما عزیزان پر امید هستم. راستی نازنین یادت اومد چه سوالی میخواستی بپرستی
نازنین:
عجب حافظه ای داری تو مژگان/ آره راستش تو ادامه ی حرفایی که زدیم باهم میخواستم ازت بپرسم تا حالا شده با آدمایی برخورد کنی که احساس کنی خودشون نیستن، انگار نقاب زدن و دارن نقش بازی میکنن/حتی بعضیاشون چند تا نقاب دارن !
مژگان:
نظر شخصی/ پیشنهادی: مگه میشه برخورد نکرده باشم/ متاسفانه این روزا سخت میشه آددمایی پیدا کرد که واقعا خودشون باشن/ حتی به نظر من ترسناک نمیشه به هیچکی اعتماد کرد
دوستان عزیز مطمعنم که تا حالا حدس زدید موضوع برنامه ی امروزچیه/ امروز میخوایم تو بخش پرسونا یا نقاب صحبت کنیم و ببینیم پی میشه که بعضی از افراد تصمیم میگیرن خودشون نباشن/ چی میشه که تصمیم میگیرن خود حقیقیشونو پشت نقابهای مختلف پنهان کنن.
نازنین:
از نظر یونگ فیلسوف و روانپزشک سوییسی پرسونا (نقاب) یک مفهوم روانشناختی و اجتماعیه/ برای او جالب بود که مردم به جای اینکه بیهمتایی، یگانگی و بیمانند بودن خودشون رو بپذیرن و زندگی کنن/ نقشهای مشخصی را بازی میکنن، یا یه نگرش گروهی رو میپذیرن و تو کلیشههای اجتماعی و فرهنگی فرو میرن. در واقع همه ما چند شخصیتی به معنی بالینی نیستیم/ اما تو هرکدوم از ما دست کم نشونههایی ضمنی از گسست شخصیتی وجود داره.
مژگان:
برای نمونه اگر یک فرد رو در شرایط گوناگون به دقت نگاه کنیم میبینیم که از یک شرایط محیطی به شرایط محیطی دیگه، شخصیتش به شکل آشکاری تغییر میکنه. نقاب یکی از شخصیتهایی است که در روان ما جای داره. یونگ نقاب را شخصیت آشکار و رسمی ما میدونه. نقاب با ضمیرآگاه کم و بیش یکسانه و هویت روانی و اجتماعی فرد را میسازه و در بیرون آشکارا دیده میشه.
نازنین:
نقاب هر روز نقش اصلی خودش رو که همون تطبیق و سازگاری با محیط اجتماعیه انجام میده و آن شخصیه که ما در نتیجهی فرهنگ پذیری، تعلیم و تربیت و تطابق با محیط فیزیکی و اجتماعیمون بهش تبدیل میشویم. یونگ این اصطلاح را از تئاترهای رومی گرفت که در آن پرسونا نقابی بود که هر بازیگر بر چهره اش میگذاشت و در نقش و هویتی از آن نمایشنامه فرو میرفت
مژگان:.
با این همه انسانها کماکان میتونن تفاوت بین نقش (نقاب) و هویت حقیقی درونی خودشون رو تشخیص بدن/. چون هسته من/ شخصی و فردیه/ اما این جنبه شخصی نمیتونه جلوی تاثیر نیروهای بیرونی رو بگیره. وقتی من آگاه/ خودشو رو با محتوای تازه همانندسازی میکنه راه خودشو به درون هم باز میکنه/
مثلا پسر یا دختر پدر و مادرم هستم و….کمکم ما دیگه همونی که هستیم، نیستیم و به جاش مثلا گلی، علی و… هستیم که فلان جا و فلان تاریخ و با این تاریخچه خاص به دنیا اومدیم.
نازنین:
اولین سرچشمه پرسونا، انتظارات و خواستههای محیط اجتماعیه، مثلا انسانی خاص بودن، رفتاری متناسب با آداب و رسوم اجتماعی گروه داشتن، و تو خیلی از موارد موافق بودن با آموزههای ویژهی مذهبی و درست دونستن آنها حتی اگه بر خلاف میل قلبیمون باشه. ایم یه مورد که واقعا دیدگاه منو نسبت به دین یا هر مذهبی خراب کرده بود. آدمای زیادی دیدم که میگفتن ما مسلمون یا مسیحی هستیم ولی وقتی تو رفتارشون عمیق میشدی هیچ کدوم از اونا نبودن. دومین سرچشمه پرسونا/ جاه طلبیها و بلند پروازیهای اجتماعیه.
مژگان:
(نظر شخصی)یکی دیگه از عامل های موثر اینه که چندمین فرزند خانواده باشید و عامل مهم دیگه جنسیته. یه دختر یا پسر کوچیک نگاه میکنه بچههای دیگه خانواده چطوری رفتار میکنن، و رفتارشونو تقلید میکنه. دختر بچهها لباسهای مادرشونو میپوشن و مثل او رفتار میکنن و پسرها مثل پدر و برادراشون. یا یه نوجوون میفهمه که رفتارش وقتی درسته که به شیوهای ویژه عمل کنه و رویهای متناسب با جنسیتش رو در پیش بگیره.
نازنین:
تو شکلگیری و رشد پرسونا، دو خطر بالقوه وجود داره که میتونه به انحراف منجر شه. یکی از این خطرها، زیاده روی تو همانندسازی با پرسوناست. آدمی که تمام توجهاش به مورد پسند بودن تو اجتماع باشه و خودشو بیش از اندازه با دنیای اجتماعی سازگار کنه، در آخر، این تصویر ساختگی رو با شخصیت واقعیاش اشتباه میگیره.
مژگان:
از طرف دیگه اگر به اندازه کافی به دنیای بیرون توجه نشه و فرد فقط به دنیای درونش بپردازه، بکلی مجذوب تکانشها، آرزوها، اشتیاقها و خیالپردازیهاش میشه و طوری با دنیای درونش همانندسازی میکنه که اصلا متوجه دنیای بیرون و انسانهای دیگه نیست. همچین شخصی گرایش به این داره که بیملاحظه و کور باشه و با کسی ارتباط نگیره و در نهایت با ضربات سنگین سرنوشت از وضعیت خودش آگاه شه. این مسئله تو سنین نوجوانی به دلیل اینکه فرد از یک سو تحولات شدید درونی رو تجربه میکنه و از طرف دیگه از بیرون برای همنوا شدن با اجتماع تحت فشاره. چون یه نوجوون تازه شروع به تجربه کردن کرده و والدین و دوستاشون نقش به سزایی برای اینکه کدوم نقاب و انتخاب کنه دارن
نازنین:
تحقیقات نشون میده که فرهنگ کشورهای غربی بطور ویژهای بر پایهی احساس گناه بنا شده اما تو شرق، به دلیل اینکه فرهنگ بیشتر بر پایهی شرمساری و تنبیه ساخته شده، پرسونا اهمیت خیلی زیادی داره. تو این فرهنگها به نوعی کسی که تابوها رو شکسته باشه ارج و آبروی خودشو از دست داده، مثل کسیه که مرده باشه و بدترین چیز تو زندگی انسان از دست دادن آبرو. در حالی که تو فرهنگهایی که بر پایه ی گناه هستن، ماجرا بکلی متفاوته، تو این فرهنگها میشه گناها رو شست و آغازی نو داشت، خداوند به ما قلبی نو عطا میکنه و دوباره تو جمع پذیرفته میشی. گناه عملیه آگاهانه در حالیکه شرمساری یه هیجان عاطفی ، بالقوه و ویرانگرتر. که اعتماد به نفس رو از بین میبره.
مژگان:
زمانی که پرسونای مورد تایید خانواده، فرهنگ، اجتماع، مذهب و.. رو انتخاب و زیست میکنیم، بخشهای زیادی از خودمون رو که تو چهار چوب این پرسونا نمیگنجه به سایه میفرستیم و سرکوب میکنیم و نگاه مشاهدهگرانه خودمون به زندگی رو کمکم از دست میدیم. دیگه نمیتونیم همه چیز رو همانطور که هست بپذیریم، چون میترسیم که اون ها بر ما چیره بشن، در حالیکه تنها با پذیرفتن تمام ابعاد دوست نداشتنی روانمونه که میتونیم با آنها روبرو شویم و دست به گزینش بزنیم.
نازنین:
از یه طرفی وقتی که شما نقاب شخصیت بخصوصی رو بر چهره زدید، دیگر نمی تونید با شرایط خلاقانه مواجه بشید. مثلا من قبلا به خاطر کارم همش با بچه ها سر و کار داشتم و کار داشتم
به خاطر همینم عموما برخوردی مهربانانه داشتم. خیلی به کودک درونم وصل بودم و بچگونه صحبت و رفتار میکردم و درست تو شرایطی که نیاز به بروز و شکوفایی زنانگیم، نشون دادن قاطعیت، و برخوردهای بزرگسالانه داشتم ، با سختی های زیادی مواجه میشدم. یه جورایی نقاب مهربونی و کودکیم، باعث میشد که ابعاد دیگه شخصیم کاملا تو تاریکی باقی بمونه و نتونم به بخش های رشد یافته تر وجودم دسترسی داشته باشم. البه که این برای من واقعا یه نقاب نیست و کودک درونم بیداره بیداره/ انقدر شیطونه که بعضی وقتا نمیتونم کنترلش کنم
مژگان:
نظر شخصی/خب شاید بپرسید آیا نقاب من انتخاب من است؟
جواب بدون مکث «بله» هست. چون این ما هستیم که نقاب را میپذییم بنا به شرایطی که در آن هستیم. این درسته که جامعه به ما تحمیل میکنه ولی کسی که در آخر نقاب را به صورت میزنه ما هستیم به هر دلیلی. تو این جا «من» آگاهه که تصمیم میگیره که تو این نقطه از حیات و زندگی خودش چه نقابی رو داشته باشه. چه بسیار انسانهایی رو که در طول تاریخ میشناسیم که برای نداشتن نقاب همرنگ نشدن با جامعهای که در آن زندگی میکردند شجاعانه جنگیدند و زیر بار تحمیل نرفتن و خود واقعیشونو رو زیستن. مثل مهسا امینی و خیلیای دیگه که حتی جونشونو تو این راه دادن/
نازنین:
دوستان البته طبق نظریه یونگ، نقاب همیشه همد بد نیست با توجه به شرایط متغیر جوامع و تغییر هنجارها و ناهنجارها شاید گاهی واقعاً ناگزیر به پذیرش نقاب هستیم چون ممکنه موقعیتی آینده ساز رو از دست بدیم. نقاب میزنیم تا شرایط بهتری رو بگذرونیم..
سوال بعدی میتونه این باشه چه کسی زیر نقاب من پنهان شده؟
کودکان همشون بی نقابن. رها و آزاد، صادق ان، خوشبین و کنجکاو، خوش باور و بی گناه و وابسته. همه ما روزی کودک بودیم و بی نقاب. از کجا و چجوری ما یاد گرفتیم برای خودمون نقاب بسازیم؟! خوشبینانه هم که بخواهیم به قضیه نگاه کنیم اگر کودکی خوبی رو پشت سر گذاشته باشیم بالاخره باید با اژدهای مشکلات و سختیهای زندگی روبرو بشیم
مژگان:
بله دوستان عزیز این ما هستیم که تصمیم میگیریم قهرمان باشیم یا بمیریم. شاید نقابی برای خود ساختیم که بتونیم از مرحلهای عبور کنیم به دور از قضاوت و سرسختیهای جامعه- تو اون موقعیت شاید نقاب یک حفاظ برای ما بوده/ برای این که از خودمون محافظت کنیم. مهمترین نکته مورد توجه اینه که انسان نباید با نقاب خودش یکی بشه و همیشه باید به خاطر داشته باشه که زیر نقاب چه کسیه؟
نازنین:
مثلا ما هر روز ساعاتی رو به گردش تو فضای مجازی اختصاص میدیم. یه دنیا انسان که شاید بیشتر آنها پشت ویترینهای جذاب یا حتی دروغینی که برای خودشون ساختهان نشستهان و برای اینکه دیده بشن و کلی فالوور پیدا کنن. این ویترین خودش یه نقابه/که هر روز ضخیم و ضخیم تر میشه. پشت این نقاب عکسهایی جذاب و دوست داشتنی، دخترا و پسرای زیبا و خندون چه کسی آرام و در سکوت نظاره گر ماجراست؟ اگر روزی فضای مجازی دیگه وجود نداشته باشه،سرنوشت آدمهای پشت ویترین چی میشه
مژگان:
حالا ممکن بپرسیم میشه یه روزی بی نقاب بود ؟
بله عزیزان معلومه که میشه/امری شدنی ولی سخته/ بیشتر ما جمع دوستان یا شخصی رو داریم که با آنها من واقعی و بی نقاب خودمون هستیم /اطمینان داریم که در کنار آنها قضاوتی در کار نیست و ما هر چی بگیم و رفتار کنیم سرزنش و کنکاشی در میون نیست. درست مثل کودکی، رها و بی پروا… اگر تو زندگی هنوز همچین اشخاصی رو نداریم پس بهتره/ خودمون هوای «من» رو داشته باشیم. به وجود حقیقی خودمون با همۀ خوبیها و بدیها، نقصها آگاه باشیم و بپذیریمش. خود واقعی و بی نقابمون رو بشناسیم وعشق بورزیم به آنچه هستیم. وقتی ما از خودمون تصویری پذیرفته شده و دوست داشتنی داریم این احساس بی شک به دیگران انتقال پیدا میکنه که آنها هم ما رو همین طور که هستیم بپذیرن و دوست داشته باشن نه آنطور که دلخواه اونا هست//
نازنین:.
یونگ میگه:
دیگران از تو خواهند پرسید تو کیستی و اگر تو پاسخی برای آن نداشته باشی آنها خود پاسخ این پرسش را خواهند داد
سوالی که خیلی مهمه که بهش پاسخ بدیم،اینه که درون نقاب شخصیتت چه کسی هستی؟این که بدون کار مون، بدون نقش های خانوادگی و اجتماعی که به عهده گرفتیم، چه کسانی هستیم؟ در واقع پاسخ دادن به این سوال به معنی بجا آوردن موهبت زندگیه. زندگی و هستی که هر یک از ما داریم، نیازمند شناخته شدنه و زمانی که ما از یک تصور نسبت به خودمون فاصله می گیریم، فرصت برای شناخت خودمون مهیا می شه.
مژگان:
دوستان عزیز امیدوارم که تا اینجای برنامه برکت گرفته باشید/اگر در مورد این برنامه سوالی داری میتوانید هم اکنون / سوالاتتون را از طریق واتساپ به شماره 0031-638-989898 و یا از طریق وبسایت (با مشخص کردن نام برنامه) برای ما ارسال کنید/ و من و نازنین جان هم یه گلویی تازه کنیم بعد از چند دقیقه استراحت با بخش دوم برنامه در خدمت شما هستیم
میان برنامه
نازنین: شنوندگان عزیز به برنامه ی خودتون زنان امید خوش اومدید.تو بخش اول برنامه راجع به پرسونا یا همون نقاب شخصیتی صحبت کردیم و دیدیم ما انسان هر کدوم به نوعینقابی گذاشتیم و با اون زندگی میکنیم. تو کتاب مقدس فردی رو میبینیم که با تمام ایمانی که داشت نمیتونست خودش باشه و به نوعی برای مصلحت به ایمان قلبی خودش اقرار نکنه و اونو پنهان کنه
مژگان:
نیقودیموس/ از روسای یهود و فریسی بود یعنی کاملا به قوانین مذهبی واقف و پابند بود و برای مردم به عنوان یک معلم شناخته شده بود/ خلی از یهودیان اورشلیم به ایمان به خداوند اعتراف کرده بودن ولی او میدونست که ایمانش خالص نیست. خداوند در او اشتیاقی جدی برای دریافتی حقیقی دید. کتاب مقدس نمیگویه که چرا نیقودیموس در شب نزد عیسی اومد. توضیح واضحی که در این مورد وجود داره اینه که او مخفیانه به دیدار عیسی اومد چون خداوند توسط عموم مردم قوم یهود مورد قبول واقع شده بود ولی نه به معنای واقعی. بهرحال، او نزد عیسی اومد.
نازنین:
نیقودیموس اقرار کرد که عیسی ی مسیح معلمی از سوی خداست چون هیچ کس نمیتونست معجزاتی که او انجام داده بود رو را بدون کمک مستقیم خدا انجام بده. در میان همه تعالیم او، نیقودیموس متوجه نشده بود که خداوند خدای مجسم در بدنه. مثل خیلی از مردم امروزه که میگن عیسی انسان فوقالعادهایه، یک معلم فوقالعاده و یک انسان مثال زدنیه.ولی ما خیلی خوب میدونیم که تمام این جملات و عبارات توصیفی فقط قسمت کوچکی از حقیقت هستن و عیسی خدا بود و هست
مژگان: یوحنا باب 3 آیه 1 تا 15
دیدار عیسی و نیقودیموس
1مردی بود از فَریسیان، نیقودیموس نام، از بزرگان یهود. 2او شبی نزد عیسی آمد و به وی گفت: «استاد، میدانیم تو معلّمی هستی که از سوی خدا آمده است، زیرا هیچکس نمیتواند آیاتی را که تو به انجام میرسانی، به عمل آورد، مگر آنکه خدا با او باشد.» 3عیسی در پاسخ گفت: «آمین، آمین، به تو میگویم، تا کسی از نو زاده نشود، نمیتواند پادشاهی خدا را ببیند.» 4نیقودیموس به او گفت: «کسی که سالخورده است، چگونه میتواند زاده شود؟ آیا میتواند دیگر بار به رَحِم مادرش بازگردد و به دنیا آید؟» 5عیسی جواب داد: «آمین، آمین، به تو میگویم تا کسی از آب و روح زاده نشود، نمیتواند به پادشاهی خدا راه یابد. 6آنچه از بشرِ خاکی زاده شود، بشری است؛ امّا آنچه از روح زاده شود، روحانی است. 7عجب مدار که گفتم باید از نو زاده شوید! 8باد هر کجا که بخواهد میوزد؛ صدای آن را میشنوی، امّا نمیدانی از کجا میآید و به کجا میرود. چنین است هر کس نیز که از روح زاده شود.» 9
نازنین:
نیقودیموس از او پرسید: «چنین چیزی چگونه ممکن است؟» 10عیسی پاسخ داد: «تو معلّم اسرائیلی و این چیزها را درنمییابی؟ 11آمین، آمین، به تو میگویم که ما از آنچه میدانیم سخن میگوییم و بر آنچه دیدهایم شهادت میدهیم، امّا شما شهادتمان را نمیپذیرید. 12اگر هنگامی که دربارۀ امور زمینی با شما سخن گفتم باور نکردید، چگونه باور خواهید کرد اگر از امور آسمانی به شما بگویم؟ 13هیچکس به آسمان بالا نرفته است، مگر آن که از آسمان فرود آمد، یعنی پسر انسان [که در آسمان است]. 14همانگونه که موسی آن مار را در بیابان برافراشت، پسر انسان نیز باید برافراشته شود، 15تا هر که به او ایمان آوَرَد، حیات جاویدان داشته باشد
مژگان:
عیسی به او گفت: ”روح پدر آسمانی از پیش در تو ساکن است. اگر تو با این روح به عالم بالا هدایت شوی، به زودی با چشمان روحی شروع به دیدن خواهی کرد، و سپس با انتخاب قلبیِ و هدایت روحی از روح زاده خواهی شد، زیرا تنها هدف تو در زندگی انجام خواست پدرت که در آسمان است خواهد بود. و لذا وقتی از روح زاده شوی و با شادمانی در ملکوت خداوند به سر بری، ثمرات فراوان روحی را در زندگی روزانهات به بار خواهی آورد
نیقودیموس کاملاً صادق بود. او عمیقاً تحت تأثیر قرار گرفت، اما حیران و سردرگم آنجا را ترک کرد. نیقودیموس در خودآموزی، خویشتنداری، و حتی در کیفتیهای والای اخلاقی ورزیده بود. او پرهیزکار، خود محور، و نوع دوست بود، اما بدان گونه که یک کودک مایل است به هدایت و رهبری یک پدر خردمند و مهربان زمینی تن در دهد، نمیدانست چگونه خواست خود را تسلیم خواست پدر الهی کند، و بدین طریق در واقع یک فرزند خدا، یک وارث پیشروندۀ پادشاهی جاودان شود.
نازنین:
اما دوستان نیقودیموس از چنان ایمانی برخوردار بود که بتونه به ملکوت خداوند دست پیدا کنه. هنگامی که همکاران او در شورای عالی یهود بدون انجام یک جلسۀ دادرسی در صدد محکوم کردن عیسی براومدن، او به گونهای خفیف اعتراض کرد؛ و بعدها به همراه یوسف اَرمته با جسارت به ایمان خود اعتراف کرد، و حتی هنگامی که بیشتر حواریون از صحنههای شکنجه و مرگ نهاییِ استادشان از ترس فرار کرده بودن بدن عیسی را طلب نمودن.
مژگان:
برای رستگاری این تغییر درونی مطلقاً ضروریه. «آنچه از جسم زاده شد جسم است» ذات طبیعی ما کاملاً سقوط کرده و فکر نفسانی ما در دشمنی با خداست (رساله رومیان ۸: ۷). ما بدون ایمان، بدون محبت یا ترس از خدا بدنیا میآییم و به طور غریزی هیچ تمایلی نداریم که خدا را خدمت کرده یا از او پیروی کنیم و به طور طبیعی، هیچ لذتی در اجرای ارادهاش نداریم. اگر به حال خودمون رها بشیم، هیچ کدوم از فرزندان آدمی هرگز به سوی خدا روی نخواهد کرد. آن تغییر اساسی که بدان نیاز داریم تا مسیحی واقعی بشیم با این عبارت تعریف شده : از نو زاده شدن یا تولد دوباره
نازنین:.
عزیزان ناگفته پیداست که ما نمیتونیم بانی این تغییر حیاتی در خودمون بشیم. عنوانی که خداوند به اوم میده، یکی از دلایل قانع کنندست چون عیسی آنرا «زایش یا تولد» مینامه. هیچ بشری قادر به آفرینش خودش نیست، همچنین هیچکس نمیتونه روح خودشو رو زنده گنه. اگر روزی مردهای تونست به خود حیات بده و زنده بشه، آنوقت میشه انتظار داشت که انسان نفسانی خود را روحانی میسازه.
مژگان:
باید بدونیم که تنها قدرتی الهی قادر به ایجاد چنین تغییریه، همان قدرتی که کائنات رو آفرید. (رساله دوم قرنطیان ۴: ۶) آدمی توانایی انجام کارهای زیادی را دارد اما نمیتواند به خودش یا دیگری حیات ببخشد. بخشیدن حیات، حق ویژه خداونده و لذا اونه که اعلام میکنه که ما بایستی «از نو زاده شویم
بیاید خیلی جدّی از خودمون بپرسیم، که آیا این تغییرات در ما رخ داده یا نه؟ آیا از سر نو زاده شدیم؟ آیا رفتار و کنش روزانۀ ما نمایانگر کار روح القدس در دلمون هست یا نه؟ آیا روح اثرش رو تو زندگیمون گذاشته یا نه؟
نازنین:
بله دوستان عزیز به پایان یکی دیگه از برنامه ی خودتون زنان امید اومدیم. امیدواریم که برکت کافی گرفته باشید و این برنامه نور خقیقت رو تو قلباتون پر رنگتر کرده باشه.
شما میتونین از طریق شماره واتساپ 98-98-98-638-0031
و یا آدرس ایمیل info@persianworldradio.com و همچنین از طریق وبسایت رایو جهانی پارس با ما در تماس باشید و پیامها و نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید.
یه نکته مهم هم اینه بعد از گوش کردن برنامه در وبسایت / میتونید در کادر پایینش / نظراتتون رو در مورد همون برنامه برای ما ارسال کنید.
مژگان:
تا درودی دیگر بدرود