خانواده ما

25: خانواده ما قسمت 25- صبر و شکیبایی

خانواده ما
خانواده ما
25: خانواده ما قسمت 25- صبر و شکیبایی
Loading
/

آرزو:

 سلامی به زیبایی مهتاب و انعکاس نور ماه درون برکه‌ای در عمق جنگلی زیبا به همه شما عزیزان که با ما همراه شدید، من آرزو هستم و به همراه حامد عزیزم یک بار دیگر در خدمت شما هستم

حامد:

من هم حامد هستم و  درود می‌فرستم خدمت شما همه ی همراهان همیشگی برنامه خانواده ما

آرزو:

خیلی وقتا در مورد مسائل تربیتی سیروان لازم نیست همیشه همه چیزو در لحظه انجام داد صبر کردن می‌تونه کمک بسیار زیادی برای پدر مادر و کودک باشه تا نه پدر مادر زحمت زیادی بکشه و خودشو به آب و آتیش بزنه و نه کودک رو درگیر استرس و اضطراب کنه

یادمه می‌خواستیم سیروان و به کلاس موسیقی بفرستیم ولی از اونجایی که حامد خودش یه موزیسینه و مدرسه موسیقیه من فکر می‌کردم که توقع زیادی نسبت به سیروان داشته باشه و دوست داشته باشه سیروان هم سریع مثل خودش یک نوازنده بشه

ولی همیشه صبر  میکرد ی و می‌گفتی که هر موقع که خودش احساس کنه و دوست داشته باشه یاد بگیره میاد و از من کمک می‌ خواد، من هیچ وقت خودمو بهش تحمیل نمی‌کنم ، چون این کار باعث میشه کودک از موسیقی یا اون ساز زده بشه

حامد:

 آره عزیزم اینطوری نیست اگر ما توی هر کاری صبر و حوصله خاص  نداشته باشیم نمی‌تونیم به اون چیزی که می‌خوایم برسیم مثلاً توی یه پروژه  من همش درگیر این بودم که چرا ما جلسه نهایی و نمی‌ذاریم چرا کارها رو مشخص نمی‌کنیم، چرا استارت نمی‌زنیم ولی فقط کافی بود من صبر کنم تا همه چیز در زمان خودش انجام بشه ،وقتی با صبر و حوصله اون موسیقی تونست جایزه بهترین فیلم مستند جشنواره حقیقت رو ببره 

 توی هر کاری به نظر من صبر مهمترین ویژگی که هر فردی باید داشته باشه،چون با صبر می‌تونه به اهداف زیادی برسه و فقط کافیه آدم حوصله داشته باشه

آرزو: 

همیشه وقتی از قدیمیها در مورد یک مشکلی مشورت می‌گیری و نیاز به کمک داری ،اولین مشاوره ی اونا به تو اینه که صبر کن همه چیز درست میشه

به نظرم صبر یک موهبته ،که خدا به انسانها داده تا با اون بتونن از پس تمام سختی ها بر بیان

همیشه توی داستان‌ها و حکایت‌های اساطیری اولین خصوصیت قهرمانان صبور بودنش و

  با صبر کردن تصمیم درست و به موقعی می‌گیره ومی تونه اون اتفاق بزرگ رو رقم بزنه

توی زندگی ما هم همینطوره اگر ما بخواهیم قهرمان داستانمون باشیم باید صبر کردن یاد بگیریم تا بتونیم در لحظه درست ،کار درستو انجام بدیم 

هیچ وقت در دنیا هیچ چیزی بدون صبر ساخته نشده جز چیزهای خیلی سطحی و پیش پا افتاده که اصطلاحا تاریخ انقضا دارند و زود از بین میرن

حامد:

 یه مثال معروف است که میگه گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی  

یعنی اینکه شما با صبر می‌تونید از یک چیزی که مظهر ترشیه اونو تبدیل کنی به مظهر شیرینی از یه چیزی مظهر سختیه اونو تبدیل می‌کنی به مظهر آسایش و این اتفاق کم در تاریخ زندگی ما انسان‌ها نه افتاده

صبر کردن چیز خیلی سختی نیست  ،ما می‌تونیم به خدا توکل کنیم و این توکل به خداست که صبر و آسون می‌کنه و فقط باید بهش ایمان داشته باشی و منتظر باشی 

یادمه یک مصاحبه‌ای از نوید محمدزاده یکی از مفاخر بازیگری سینمای معاصر ایران با فریدون جیرانی در برنامه ۷ رو می‌دیدم که می‌گفت: باید صبر کنی تا خدا خودش برات بچینه و اون لحظه که باید اتفاق بیفته قطعاً برات اتفاق می‌افته

 خدا انقدر قشنگ می‌چینه تا تو در لحظه‌ای که باید باشی قرار بگیری تا بتونی به خواستت برسی  و من اینو عیناً تجربه کردم

آرزو:

حامد بنظرت من ادمه صبوریم؟

حامد:

اره تو خیلی صبوری همینکه همینکه شیطونی های من و سیروان تحمل می کنی مصداق بارز صبر شکیبایی شماست بانو 

حالا من چطورم؟

آرزو :

حامد تو خیلی آدم صبوری نیستی بخصوص تو مسافرت در مسیر همش می خوایی سریع به مقصد برسی ولی مسیرم خودش قسمتی از سفره

حامد:

سیع خودمو می کنم پس اره راست می گی من آدم مقصدگرایی هستم

ولی با صبری که تو داری حتما این ویژگی خودمو اصلاح می کنم آرزو خانوم!!!!

آرزو:

مرسی

نلسون ماندلا تونست با صبر ۲۷ ساله ،خودشو از یک زندانی حبس ابدی تبدیل کنه  به اولین رئیس جمهور سیاه پوست آفریقای جنوبی

بعد ماها خیلی وقتا نمی‌تونیم برای چند روز یا چند ماه صبر کنیم

حامد: به قول سعدی شیرین سخن 

 کامجویان را ز ناکامی چشیدن چاره نیست

بر زمستان صبر باید طالب نوروز را

یعنی اگر تو چیزیو می‌خوای باید صبر داشته باشی اگر تو زیبایی بهار رو منتظری باید زمستان رو صبر کنی

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

24: خانواده ما قسمت 24- فرومایگی

خانواده ما
خانواده ما
24: خانواده ما قسمت 24- فرومایگی
Loading
/

نام برنامه: خانواده ما قسمت 24- فرومایگی

موضوع:فرومایگی

نویسنده: حامد

گویندگان:حامد و ارزو

 حامد

 سلامی به زیبایی شکوفه‌های بهار، من حامد هستم و بار دیگر با برنامه خانواده ما به همراه آرزوی عزیزم در خدمت شما عزیزان هستیم

آرزو:

  من هم آرزو هستم و درود می‌فرستم خدمت شما همه ی شنوندگان خانواده ما و امیدوارم باز هم در کنار هم از دریای برکت کلام بهره مند بشیم

حامد:

امروز توی استودیو نشسته بودم و با یکی از همکاران موزیسینمو داشتیم در مورد  پروژه‌ها که باید تحویل میدادیم  صحبت می‌کردیم مدیر پروژه ها طبق معمول اومد جلو و شروع کرد به یه سری امر و نهی الکی و اشتباه و  یک سری نظرهای کاملاً غیرحرفه‌ای و غیر کارشناسی  و سعی داشت  که بیشتر کار و طول بده و توی انجام اون پروژه‌ها دخالت کنه  که عمدتا این تصمیماتش باعث افت کیفیت کار یا تاخیر توی تحویل اون پروژه‌ها می شد  

به نظرم فکر می‌کرد که اگر جایی تصمیمی نگیره واظهار نظری نکنه بعداً بهش میگن خب تو چه کاره بودی و ترس از این موضوع      

باعث می‌شد حتی اگر به  پروژه آسیب هم می‌رسید اون دست از نظرهای اشتباه و تصمیم گیری‌های غیر حرفه ایش ور نمی داشت

آرزو:

 قبلا من مسئول برنامه‌ریزی یک کارخانه بودم و فردی که مدیر قسمت برنامه‌ریزی بود اکثراً میومد و از جایگاهش برای نشون دادن خودش استفاده می‌کرد و برنامه‌ای که من روز قبلش توی قسمت برنامه‌ریزی مشخص کرده بودم روعوض می‌کرد تا ما به مشکل بخوریم ،بعد دوباره خودش می آمد همون برنامه ای که من نوشته بودمو بهم می داد و می گفت :دیدی دوباره من باید همه کارا رو درست کنم 

اگه من نبودم چیکار میکردین؟

همیشه دلم می خواست بهش بگم مهندس اگه شما نبودین هیچ وقت قسمت برنامه ریزی به مشکل نمی خورد

حامد:

گفتی آخر بهش یا نه؟

آرزو :  

نه موند رو دلم

حامد: 

خیلی دلم می‌خواد بدونم ریشه این رفتارها از کجا به وجود میاد چون این ادما می‌تونن به نمای یک جامعه چهره زشت و کریهی بدن 

مثلا شما یک فرد باکمالاتی رو می بینی که داره برای ادم بی فرهنگی کار می کنه و مجبوره بخاطر نیاز هاش تن به چنین خفتی بده 

واز همه بد ترکه   صاحب کار می دونه که طرف از سر اجبار داره به اوامرش عمل می کنه بعد از این وسیله برای عقده گشاییهاشم   استفاده می کنه

اون دوست موزیسین منم همین طور بود می گفت چون نرفتم جایی دیگه مجبورم که حرفای این بی سواد و قبول کنم امیدوارم خدا بهم کمک کنه که دیگه  از سر اجبار اجازه ندم هرکس و ناکسی به خواهد عقدهای گذشته اش رو سر من خالی کنه 

آرزو:

دقیقاً خیلی وقتا  اینجور افراد رو ما توی خانواده‌ها هم می‌بینیم ،طرف به خاطر سن و سالش یا به خاطر موی سفیدی که داره،  بهش احترام می‌ذارن و اون از این احترام میاد سو استفاده می کنه

ولی باید بدونه  که چون از همه بزرگتره یا جایگاه خاصی داره نباید توی همه مسائل دخالت کنه ونظر بده یا حتی حکم صادر کنه 

توی خانواده دوستم عموی بزرگش همین جوری بود ، نصف مشکلات خانوادهشون از دستوراتی بود که خان عمو می داد و همه رو مینداخت تو دردسر بعد هم می گفت من بزرگتونم هرچی من می گم

  هیچکسم نمیتونست جلوشو بگیره چرا چون سنش از همه بیشتر بود و هدایت فامیل افتاده بود دستش 

حامد:

به نظرت منم  این خصوصیتو دارم،؟ حالا نه به این حد و اندازه می‌دونم، ولی خب به عنوان پدر یه خونواده آیا هیچ وقت شده از موقعیتم سو استفاده کنم ؟

آرزو:

نه خدا را شکر این خصوصیت اصلاً توی تو نیست حالا شاید یه وقتایی اگر غذا با به میلت نباشه به عنوان پدر خانواده یک سری پلن‌هایی می‌چینی ولی نه خدا را شکر توی تو نیست

حامد:

خدا را شکر چون خیلی از این خصوصیت بدم میاد

آرزو:

 منشا این رفتار توی گذشته فرده و صفت‌های بدی که توش نهفته بوده مثل خودخواهی ، دروغ ، عقده که باعث میشه اگر فرد جایگاهی پیدا کنه یا به یک منصبی برسه تمام این صفات توی رفتارش بروز  کنه

حامد:

یا مثل مدیر پروژه های ما به خاطر اینکه جایگاهش از روی سواد و لیاقتش نبوده سیع می‌کنه که از ابزار قدرتش مثل پرداخت یا من مدیرتونم برای خودش شخصیت بخره

آرزو:

 خیلی سخته که فردی که به تو دستور میده لیاقت اون جایگاه یا سواد و تجربه لازم ونداشته باشه

 این تجربه‌ها می تونه باعث جنون یک فرد بشه و ما می‌بینیم که توی یک سری از شرکت‌ها و ادارات همین امر باعث خانه نشینی و افسردگی و حتی  خودکشی یک فردی می شه

:

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

23: خانواده ما قسمت 23- حماقت و سخن بی جا

خانواده ما
خانواده ما
23: خانواده ما قسمت 23- حماقت و سخن بی جا
Loading
/

خانواده ما ۲۳

انسان ها ی احمق و سخن بی موقعه

آرزو:

سلامی به به وسعت تمام مهربانی‌ها، سلامی به زیبایی آفرینش به شما همه عزیزان همراه با برنامه خانواده ما من آرزوهستم به همراه حامد عزیزم بار دیگر هم در خدمت شما عزیزان هستیم

حامد:

من هم حامد هستم و سلام عرض می‌کنم خدمت شما همه عزیزان و امیدوارم حال دلتون خوب باشه 

آرزو:

 یادتونه تو مدرسه داستان لاک پشت و لک لکها رو از کتاب کلیله و دمنه باید می‌خوندیم 

 داستان از این قرار بود که دو لک لک در مرغزارى با خوشى زندگى می کردند. لاک پشتى در آن مرغزار با اين دو

لک لک رفيق شد.

 وقتى تابستان تمام شد، لک لک ‏ها می‏ خواستند پر کشيده و بروند و

مهاجرت کنند. لاک پشت گفت: رفقا! کجا می خواهيد برويد؟ گفتند: اينجا که سرد، برف و

باران می ‏شود، ما به گرمسير می رويم.

لاک پشت گفت: مرا نيز با خود ببريد. گفتند: ما حاضريم تو را ببريم، ولى بايد با ما شرط

بسيار محکمى کنى که در بين راه دهان خود را باز نکنى.

گفت: دهان باز کردن که چيز مهمى نيست، باز نمی‏ کنم.

گفتند: نه، تو نمی ‏دانى، دهان باز کردن خيلى مهم است، چون گاهى مساوى با نابودى است.

گاهی همه آتش ‏ها از گور زبان بلند می شود. تو با ما شرط کن که دهان خود را باز نکنى.

گفت: قول مى‏ دهم که دهان خود را باز نکنم. مرا ببريد. اين دو لک لک آمدند چوبى را

کندند، به لاک ‏پشت گفتند: با دهان وسط اين چوب را بگير، ما دو طرف چوب را بلند مى

‏کنيم و تو را با خود مى ‏بريم، اما فراموش نکنى. گفت: نه.

لاک پشت وسط چوب را با دهان خود گرفت. آن دو لک لک با قدرت چوب را بلند کردند و

به پرواز درآمدند. در حال رفتن بودند که از بالاى روستايى رد مى‏ شدند. هنگام عصر بود

و روستايى‏ ها از زمين زراعت برمى ‏گشتند که ناگهان چشم آنها به اين دو لک لک و

لاک پشت افتاد.

یکی از روستایی ها گفت: بدبخت اين لاک‏پشت که خود را در اختيار اين دو لک لک قرار

داده است،سپس با صدای بلند به لاکپشت که در ارتفاعات بود گفت: تو با اين سنگى که به

پشت و شکم دارى، خيلى بالاتر از اين دو لک لک هستى، چرا خود را در اختيار اين دو

گذاشتى؟

لاک پشت آمد دهان خود را باز کند که به آنها بگويد: اين کار من درست است،اما تا دهان

خود را باز کرد، از آن بالا به پايين و روى سنگ‏ها افتاد و از بين رفت.

لک لک‏ ها نيز چوب را انداختند و راه خود را ادامه دادند و گفتند: «لعنت بر دهانى که بى

‏موقع باز شود»!

حامد:

واقعا داستان قشنگیه و دقیقاً این حکایت خیلی از آدم‌ها توی زندگیه که نمی‌دونن کی و کجا نباید الکی و بیهوده صحبت کنند و صحبت‌های بیهوده‌شون چه عواقب هولناکی خواهد داشت 

یکی از فامیلای ما خیلی آدم تعارفی بود البته از روی سادگیش این کارو انجام می‌داد چون قدرت نه گفتنو بلد نبود اما یک روز درس بزرگی گرفت\ یکی از همسایهاشون دنبال ضامن برای گرفتن وام بانکی بود با اینکه فامیل ما می‌دونست که آدم خوش قولی نیست ولی از روی عادتش به فرد یه تعارف زد و گفت که فلانی اگه خواستی من ضامنت میشم اونم از خدا خواسته سریع گفت بله چرا که نه و فامیل ما هم مجبور شد که ضامنش بشه همونطور که از اول مشخص بودهمسایه‌شون قرار نبود وامو به موقع تسویه کنه و باعث شد تا بانک خونه فامیل ما رو مصادره کنه از اون روز به بعد فامیل ما مرتب این ضرب المثل روتکرار می کنه که لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود 

آرزو:

تو دوران  مدرسه یکی از همکلاسی‌هامون بود که از این حرکت‌ها زیاد انجام می‌داد یادمه همیشه وقتی که معلم فراموش می‌کرد که تکلیفا رو ببینه می‌گفت خانوم اجازه مشق ها رو نگاه نمی‌کنید؟ و بعد یک کلاسو زنگ آخر دم مدرسه برای خودش صف می کرد ،جالبش اینجا بود که خودشم اکثرا تکلیفشو انجام نمی داد 

به نظر من از روی حماقتش بود که این کارو می کرد چون هم معلم توبیخش می‌کرد هم بچه‌های دیگه‌ای معلم توبیخشون کرده بود زنگ آخر از خجالتش در میومدم 

و جالبش اینجا بود که هیچ وقت از این کارش دست نمی‌کشید 

حامد:

به قول ملک الشعرای بهار 

درست گوی و به هنگام گوی و نیکو گوی

که سخت مشکل کاربست کار گفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام‌، زبان

مکن دراز که آن خنجریست خون‌آلود

خموش باش‌، چه بسیار دیده‌ایم که داد

زبان سرخ سر سبز را به تیغ کبود

که امروزه از این شعر به عنوان ضرب المثل هم استفاده می‌شه که زبان سرخ، سر سبز روبه باد می ده

اینجا شاعر از زبان به عنوان خنجری خون آلود صحبت می‌کنه که هم استعاره‌ای از رنگ زبانه وهم  کاری که زبان می‌تونه بکنه چون می‌تونه مثل یک خنجر خونی باشه از فرد مقابل ریخته شده یا خونه سر خودمون باشه

پس در ادبیات بسیار تاکید شده که مواظب زبانمون باشیم و بدونیم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد 

ادامه مطلب در بخش اسکریپتها

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

22: خانواده ما قسمت 22 – مدعی بودن انسانها

خانواده ما
خانواده ما
22: خانواده ما قسمت 22 - مدعی بودن انسانها
Loading
/

آرزو:

سلامی به گرمی دل‌های شما همه عزیزان و همراهان برنامه خانواده ما ،من آرزو هستم وبار دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم

حامد:

من هم حامد هستم و سلام عرض می‌کنم خدمت شما همه همراهان خانواده ما امیدوارم که حال دلتون خوب باشه

آرزو:

 دیشب خونه یکی از فامیلای حامد دعوت بودیم که من اصلاً دوست نداشتم ،

چون فامیل حامد اینا خیلی فکر می‌کرد آدم بزرگی و توهم‌های خودشو باور کرده بود یه مخلوطی از اشتباهات و سو تفاهم

 همش میگفت من خیلی آدم دانایی هستم و چون چندین سال توی دانشگاه‌ها درس دادم شما ها خیلی ادما خوش شانسی هستید که با من نشست برخاست دارید و دیدش در مورد همه از بالا به پایین بود بعد جالبیه داستان این بود که فقط چند سال تو بخش اداری دانشگاه کار کرده بود و فکر می کرد ما از داستان بی خبریم

دیگه نتونستم تا اخر سخنرانشون دوم بیارم که به حامد گفتم سیروان داره شیطونی می کونه شام نخورده بلند شدیمو رفتیم

و ایشون تفریحش همین بود که بقیه رو شام دعوت کنه بعد سرمونو با حرف های بیهوده ببره

 

حامد:

اینکه یک آدم توی توهم خودشه و فکر می‌کنه اتفاقات مهمی و رقم زده به خودش مربوطه ،ولی اینکه همش دوست داره با بقیه به چشم تحقیر صحبت بکنه اصلاً صفت زیبایی برای یک آدم نیست به خصوص اینکه چیزیم تو چنته نداشته باشه

ماها هر چقدر داناتر و هنرمند تر باشیم و باید افتاده‌تر باشیم حالا اینکه یه کسی روی پشتوانه‌ای که وجود نداره و زاییده ذهن خودشه بقیه رم به چشم تحقیر نگاه بکنه خیلی غیر قابل تحمله

اینجور آدما فقط باعث میشن آدم بیشتر عصبی بشه و اگر هم چیز خوبی بخواد بگه به خاطر نوع بیانش نمیشه به حرفش گوش کرد

آرزو:

اصولاً به این آدما میگن مدعی یا از دماغ فیل افتاده

 اصلاً نمی‌دونن چطور باید با اطرافیانشون برخورد کنن ما هم تو فامیل خودمون یه سری از این آدما داریم که صرفاً کتاب می‌خونه یا مدرک میگیره که بعداً اگر خواست یه جایی صحبت کنه بگه من فلان مدرک رو دارم یا من فلان کتابو خوندم و هرچی دلش خواست بگه و به وسیله اون مدرک یا کتابی که خونده عقده گشایی کنه

ادامه مطلب در بخش اسکریپتها

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

21: خانواده ما شماره 21 – کسب علم و دانش

خانواده ما
خانواده ما
21: خانواده ما شماره 21 - کسب علم و دانش
Loading
/

موضوع:کسب علم و دانش

نویسنده: حامد

گویندگان: حامد و ارزو

آرزو:

سلامی به بلندای قله علم و دانش/ سلامی به زیبایی معرفت و سلامی به صلابت دانایی خدمت همه شما عزیزان همراه با برنامه خانواده ما/ من آرزو هستم و به همراه حامد عزیزم  یه بار دیگه در خدمت شما عزیزان هستیم//  

 حامد:

من هم حامد هستم و درود می‌فرستم خدمت همه شما همراهان همیشگی خانواده ما و امیدوارم که حال دلتون خوب باشه//

توی هر کاری اگر می‌خوای موفق بشی بدون کسب مهارت و دانش اون کار،/ راه به جایی نخواهی برد

 مثلاً توی کار من/ توی قسمت مهندسی صدا هر روز همه چیز در حال تکامل و پیشرفته و اگر تو خودتو آپدیت نکنی هر روز بیشتر از روز قبل به مشکل میخوری و می‌بینی که تو از همه همکارات  عقب افتادی 

اینکه تو چقدر کار می‌کنی و تجربه به دست بیاری نمی‌تونه  جایگاه تو ثابت نگه داره و این چیزی که  باعث میشه همیشه خلع دانش روز رو حس کنی

یادمه وقتی می‌رفتم پیش استادم برای دوره‌های تخصصی میکس و مسترینگ /همیشه جزوه و ویدیو آموزشی  کنارش حاضر بود و هر زمانی که مساعد می شد شروع به مطالعه میکرد//

برام سوال شده بود که آدمی توی این سطح دانش در کارش / چرا همش داره آموزش می‌بینه؟ //

وقتی این سوال ازش پرسیدم  جوابمو با این جمله شروع کرد روزی که فکر کردی همه چیزو یاد گرفتی اون لحظه شروع پایانته//

و بعد بهم گفت که چطور میشه توی کاری که هر روز داره روش های جدیدی به وجود میاد و تو این صنعت اختراع می‌شه تو از دنیا عقب بمونی /تو باید هر روز حداقل ۲۰ تا ۳۰ درصد زمان کارتو فقط روی مطالعه بذاری و یاد بگیری

با کسب دانش و مهارت که می‌تونی چیزهای  به دست بیاری یا به جایگاهی برسی که همیشه آرزوشو داشتی

آرزو:

من خودم هم اینجوریم/ یعنی مطالعه و آموزش همیشه توی زندگیم  نقش مهمی داره از اول دوران دانشجوییم یادمه که همینطور بودم حالا هم که فارغ التحصیل شدم و تدریس می کنم  هم ،همینطورم

ولی چند سالیه که مطالعمو به دو دسته تقسیم کردم، قسمت اول توی رشته تخصصی خودم و و قسمت دوم مطالعه غیر مرتبط با تخصصم که البته خیلی وقتا برای تخصص خودمم خیلی کاربردی بوده

چون اگر آدم فقط بخواد تو یک رشته مطالعه داشته باشه تبدیل به انسانی تک بعدی میشه و از زیبایی‌های دانش و علوم دیگر رشته‌ها بی‌بهره می مونه

خوبه هر از چند گاهی یک کتاب غیر تخصصی یا مقاله غیر تخصصی هم مطالعه کنی  و الان اینترنت این امکانو بهت میده که تو هر چیزی رو که نیاز داشته باشی در موردش مقاله پیدا کنی و در موردش آموزش ببینی

حتی وقتی که توی صفحات اجتماعی یا توی سوشال مدیا برای تفریح میری هر از چند گاهی بد نیست صفحهای آموزشی هم دنبال کنی که بتونی از این فرصت استفاده بهینه‌تری بکنی

حامد:

کسب دانش و مهارت یک درگاهی داره به نام آموزش که ما اول باید این فرهنگ و برای خودمون جا بندازیم تا بتونیم از این راه  دانش و مهارت مونو ارتقا بدیم

کتاب یکی از بهترین راه‌هاست، یک کتاب حاصل تجربیات چندین ساله یک نویسنده است و من می‌تونم از این تجربیات بدون صرف زمانی که نویسنده گذرونده استفاده کنم

توی خانواده‌مون خان دایی من یعنی همون دایی مادرم یک پزشک عمومی بسیار حاذقیه که توی کارش جزو موفق‌ترین پزشکان شهر شونه / خیلی وقت‌ها مطبش از دکترای تخصص و فوق تخصص شلوغ‌تره، همیشه برام سوال بوده که چرا یک پزشک عمومی می‌تونه به این درجه از موفقیت برسه

وقتی که از خودشون پرسیدم که دایی جان چرا انقدر شما توی کارتون خبره هستین؟ همیشه توی شهر اردکان یزد که یکی از قطب‌های پزشکی ایرانه همه اسم شما ورد زبونشونه

بهم گفت دایی جان اولاً که این نظر لطف توئه و من همچین  فکری نمی‌کنم ،من فقط سعی می‌کنم کارمو درست انجام بدم ،همیشه مطالعه و بروز بودن رو در کنار تجربه باهم استفاده می کنم حتی با گذشت ۳۰ سال/  یک لحظه این عادتم رو ترک نکردم//

ادامه مطلب در بخش اسکریپتها

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

20: خانواده ما قسمت 20-امنیت بانوان

خانواده ما
خانواده ما
20: خانواده ما قسمت 20-امنیت بانوان
Loading
/

آرزو:

 سلام عرض میکنم خدمت یاران همیشگی برنامه خانواده ما/ من آرزو هستم/ به همراه حامد عزیزم با یک برنامه دیگه در خدمت شما هستیم//

 

حامد:

من هم حامد هستم و درود میفرستم خدمت شما شنوندگان عزیز//

نظرت راجع به امنیت بانوان توی یک جامعه چیه ؟ به نظر من که یک قسمتش به مدیریت انتظامی برمیگرده یعنی/ پلیس کمک میکنه این امنیت حفظ بشه اما کنترل تمام جامعه از توان پلیس خارجه /و قسمت خیلی بزرگ امنیت بانوان به فرهنگ جامعه و نوع نگاه افراد مربوطه / مثلاًدر کشوری مثل ایران که قوانینش محدوده/ و پوشش اسلامی مشخصی داره / اما امنیتی برای بانوان حس نمیشه و همیشه می بینیم که خانمها تا قبل از انقلاب زن زندگی آزادی/ بخاطر عدم فرهنگ سازی از نگاه های تند و تیز بعضی از افراد همیشه احساس ناامنی میکردند//

 

آرزو:

به عنوان یک زن نظرم اینه که فقط آزار فیزیکی نیست که به من احساس ناامنی میده/ بلکه نوع نگاه بعضی از افراد توی مراکز عمومی مثل مترو یا اتوبوس یا پارک / هم میتونه احساس ناامنی رو به آدم القا کنه//

 

حامد:

اما جالبه تو کشورهایی که این محدودیت ها وجود نداره/ به خاطر فرهنگ‌سازی که 

در سیستم آموزشی اون کشور هست /با تمام آزادی هایی که برای نوع پوشش بانوانه/ بیشتر احساس امنیت می کنن و دیگه شما اون نگاه آزار دهنده رو/ از برخی افراد توی جامعه حس نمیکنی//  

 

آرزو:

این قضیه حتی برای آقایون هم صدق میکنه

مثلاً ما کوردها بین خودمون /حجاب عجیب غریبی که تو ایران حاکم بود رو هیچ وقت نداشتیم/ ولی همیشه زنان کورد در مناطق کوردنشین احساس امنیت داشتند چرا؟/ چون نگاه مرداشون بهشون پاک بوده/

 

حامد:

 چه مثال خوبی زدی/

 البته که فقط تعرض فیزیکی نمیتونه باشه و خیلی وقتا شما با نگاه کردن میتونی به فرد مخاطب احساس ناامنی بدی و این به نظر من یکی از زشت ترین صفات یک جامعه س//

 

آرزو:

من بعد از انقلاب زن زندگی آزادی وقتی که وارد ایران شدم احساس می کردم دیگه ایران/ اون ایران گذشته نیست با اینکه من بدون روسری بودم دیگه کسی منو بطور آزار دهنده ای نگاه نمیکرد و واقعا احساس میکردم که همه با هم خواهر و برادر هستیم و این برای من که یک زن هستم/ تجربه ی زیبایی بود//

 

حامد:

به قول استاد سخن سعدی

به نیران شوق اندرونش بسوخت

حیا دیده/ بر پشت پایش بدوخت

آرزو:

در متی باب ۵ آیه ۲۸ خداوند به ما میگه :/

// لیکن من به شما می‌گویم، هر کس به زنی نظر شهوت اندازد، همان دم در دل خود با او زنا کرده است

   

کلام به ما میگه زنا کردن/ فقط این نیست که شما عمل زنا رو فیزیکی انجام بدی بلکه اگه نگاه شهوانی هم به یک زن بندازین/ زنا محسوب میشه/

این یعنی آموزش درست/ یعنی فرهنگ سازی درست یک جامعه/ و در قسمتی که میگه همان دم در دل خود با او زنا کردی / یعنی نگاه شهوانی نسبت به فرد رو /با انجام عمل ناپسند زنا / دریک سطح می بینه و اگر این اتفاق بیفته جامعه به قدری زیبا میشه/ که هرکسی در انجا احساس امنیت و راحتی داشته باشه

 به نظر من/ ما میتونیم به درستی از آموزه های کلام توی زندگیمون استفاده کنیم و اونا رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم//

 

حامد:

 زیبایی کلام اینجا بیشتر نمایان میشه که / در مورد فرهنگ سازی جامعه بطور کامل و دقیق توضیح میده / ما میتونیم از این آموزه ها برای ساخت یک جامع زیبا برای خودمون استفاده کنیم و از اون بهرمند بشیم//

 

آرزو:

 امیدوارم که چشم و دلمان همیشه مانند آب چشمه زلال پاک بماند حامد جان لطفا با یه دعا به ما برکت بده //

 

حامد:

پناه می برم به خدا …

از عیبی که…

امروز در خود می بینم…

و دیروز …

دیگران را به خاطر…

همان عیب ملامت کرده ام…

محتاط باشیم در ”سرزنش” و قضاوت کردن دیگران ،

وقتی…

نه از دیروز او خبر داریم…

نه از فردای خودمان…

آرزو:

 آمین و تا درودی دیگر بدرود      

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

19: خانواده ما قسمت 19-کودک

خانواده ما
خانواده ما
19: خانواده ما قسمت 19-کودک
Loading
/

آرزو:

 سلامی به پاکی دل های کودکان/ خدمت شما همه همراهان همیشگی برنامه خانواده ما / من آرزو هستم / و به همراه حامد عزیزم در خدمت شما هستیم//

حامد:

 من هم حامد هستم و/ سلام عرض میکنم خدمت شما همه ی عزیزان //

وقتی از بیرون زندگی سیروان و نگاه میکنم به عنوان یه کودک همیشه غبطه میخورم از این همه زیبایی،آرامش، گذشت، شادی /و در لحظه زندگی کردن/ و تمام صفاتی که اگر ما آدم بزرگ ها داشتیم زندگیمون به مراتب از اون چیزی که فکر میکنم هم / قشنگ تر میشد// 

 آرزو:

 یه چالش مجازی بود که پدر مادر ها/ به شوخی به بچه هاشون میگن /که تمام شکلات های هالووینت رو خوردیم/ و از واکنش بچه ها فیلم میگرفتن من هم همین کار را با سیروان انجام دادم/ آخه سیروان خیلی روی خوراکی هاش حساس بود/ و دوست داشتم ببینم واکنشش چیه؟ //

رفتم جلوش گفتم سیروان تمام شکلاتی که جمع کرده بودی و مامانی خورده حالا میخوای چیکار کنیم ؟/

یه خورده ناراحت شد و سریع ناراحتیشو فراموش کرد و گفت / شکلات ها که برنمیگرده لابد گشنه بودی/ اشکال نداره دوباره با هم جمع میکنیم / ولی این سری با هم بخوریم باشه مامانی ؟//

چیزی که خیلی باعث تعجبم شد این بود که توی کوتاه ترین زمان / از اوج ناراحتی سریع برمیگرده به زمان حال /و میتونه خوشحال و آروم باشه بدون هیچ افسوسی/ و انقدر راحت میتونه ببخشه با اینکه اگه شکلاتا رو دستش میگرفت خیلی سخت میشد ازش بگیری //

حامد:

در تمام متون فلسفی و تمام متد های روانشناسی از زندگی کودکان به عنوان مرجع درست

 نحوه ی زندگی نام برده می شه /مثلاً من یک مصاحبه از استاد فقید سینمای ایران عباس کیارستمی دیده بودم که می گفت من همیشه به زندگی کودکان غبطه میخورم / به خاطر اینکه اونها می سازن و خودشون خراب میکنن قبل از اینکه اون چیزی که ساختن خودش خراب بشه/ ولی ما آدم بزرگا همیشه اسیر دلبستگی های دنیا مون هستیم//

آرزو:

وقتی که میریم پارک وسیروان یک کودک دیگه رو میبینه /بدون در نظر گرفتن اینکه اون کودک از چه ملیتیه /یا خانوادش چه شکلیه یا /وسایلی که داره از چه برندیه/ با ذوق میره باهاش بازی میکنه/ درسته توی بازی بعضی وقتا دعواشون میشه یا سر یک اسباب بازی به تفاهم نمیرسن /گریه میکنن/ ممکنه همدیگه رو بزنن / ولی در آخر توی کسری از ثانیه جوری با هم اشتی میکنن/ که انگار نه خانی امده و نه خانی رفته //

حامد:

ماها فقط شکل ظاهریمون شبیه یک آدم بالغه و همیشه سعی می کنیم و اون چیزی که هستیم رو مخفی میکنیم که همون کودک درونمونه/ واینکار ریشه ی اصلی تمام بیماری های روحی و روانی / از جمله افسردگیه

آرزو:

به قول استاد سخن سعدی:

به دل گفتم ای ننگ مردان بمیر

که کودک رود پاک و آلوده پیر

همیشه حتی در ادبیات کهن از کودک به عنوان مظهر پاکی یاد شده/ به نظر من به خاطر اینکه کودک در لحظه زندگی می کنه/ کودک ها می بخشه وبه چیزهای فانی دل نمیبنده /

حامد:

 در کلام می خونیم :/

«هرآینه به شما می‌گویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید، هرگز داخل ملکوت آسمان نخواهید شد؛ متی ۱۸-۳

خدا میگه تنها زمانی که شما می تونین وارد ملکوت آسمان بشین/ اینه که مثل کودک باشین در غیر ابنصورت /هرگز داخل ملکوت آسمانی نخواهیم شد /

 اگه ما بتونیم صفاتی که یک کودک داره رو در خودمون داشته باشیم واینکه راحت ببخشیم/ قضاوت نکنیم ،به چیزهای فانی دل نبندیم وبه اندازه ارزش هر چیزی از اون لذت ببریم و بدونیم عشق و محبت بی قید و شرط یعنی چی/ اون وقته که ما میتونیم / وارد ملکوت آسمان بشیم//

آرزو:

همینطور که در قسمت اول آیه میگه هر آینه به شما میگویم تا بازگشت نکنید و مثل طفل کوچک نشوید/ یعنی اینکه ما باید به صفات اولیه خودمون برگردیم/ همون صفات پاکی که/ موقع کودکی داشتیم/

 متاسفانه ما به مرور زمان از اون صفات دور شدیم / و با حساب وکتاب هامون /از ان فضای کودکانه ی زیبا فاصله گرفتیم/ /

کلام به ما میگه که بازگشت کنید تا داخل ملکوت آسمان گردید

امیدوارم که بتونیم کودک درونمون رو پیدا کنیم تا دستانش رو در دستان پدر آسمانی قرار بده و به ملکوت آسمان راه پیدا کنه

حامد: آرزو جان ممکنه با یه دعا مارو برکت بدی؟//

آرزو: حتما عزیزم/

خدايا ..

بزرگ شدن کار سختیه!

هر گاه مرا لايق بزرگ شدن دانستی ، به من

دانشی ببخش تا رويای هيچکس را نابود نکنم و

برای قلب تمامی انسان ها ارزش قائل شوم تا

بزرگتر شدنم به انسان‌تر شدنم معنا دهد …

خدایا حجم دلتنگی هایم وسیع است

و پر و بالم بسته …

اینگونه بگویم اسیر وابستگی های دنیا شده ام …

دلم آرامش میخواهد …//

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

18: خانواده ما قسمت 18-فروتنی

خانواده ما
خانواده ما
18: خانواده ما قسمت 18-فروتنی
Loading
/

آرزو:

 سلام و درود به شنوندگان عزیز برنامه خانواده ما/ من آرزو هستم و به همراه حامد عزیز یه بار دیگه در خدمت شما عزیزان هستیم//

حامد:

من هم حامد هستم و درود میفرستم خدمت همه ی همراهان همیشگی //

یادمه یکروز با یکی از دوستانم/ قرار بود بریم دانشگاه تهران ،دانشکده ادبیات تا استاد شفیعی کدکنی رو ملاقات کنیم / همیشه تصاویری از استاد در فضای مجازی دیده بودم ولی هیچ وقت ایشون رو از نزدیک ملاقات نکرده بودم / اونروز ما جلوی در کلاس منتظر بودیم که پیرمردی ساده پوش اومد جلو / و با لبخندی سرشار از متانت سلام کرد /من که نمیدونستم با کی دارم صحبت می کنم و بر حسب ادب جواب سلامشو دادم / پیرمرد پرسید/ پسرم منتظر من بودین؟ /منهم که از همه جا بی خبر بودم گفتم شما؟ / گفت من کدکنی هستم //

از خجالت اب شدم /سریع گفتم اوه ببخشید استاد / ما برای ملاقات شما اومدیم / اون لحظه بود که فهمیدم معنی فروتنی یعنی چیه//

آرزو:

ا ی وای/ خود استاد بود ؟/ حتما خیلی خجالت کشیدی؟/

حامد :

اره / ساده /بی الایشو/و مهربون//

آرزو:

به نظر من فروتنی یکی از مهمترین صفات هر انسان بزرگیه / ولی بعضیا کاملاً برعکسن /

یکی از دوستای خواهرم همیشه با عینک دودی میومد تو خونه ما / من تا مدتها فکر میکردم نابیناست/

بعدا فهمیدیم /چون توی یه فیلم به عنوان هنر ور بازی کرده بود فکر می کرد باید اینجوری رفتار کنه که/ همه بهش بگن بازیگر//

 یه بارم تو یک جمع اومدن بهش گفتن خانوم شما چشمتون مشکل داره که تو سالن عینک آفتابی می زنی

بعد خواست بگه برای اینکه کسی منو نشناسه/ دید اصلا کسی اونجا اونو نمیشناسه ،خیلی کنف شد و

بعد اون قضیه/ ما دیگه اونو حتی بدون عینک دودی هم ندیدم//

حامد:

 به نظر من فروتنی خیلی وقتا از اون چیزی که هستیم/ میتونه بزرگتر نشونمون بده/ پس چرا ما باید یه کاری بکنیم که اون چیزی که نیستیم رو / بخوایم / نشون بدیم / با نتیجه عکس مواجه بشیم / یعنی به جای اینکه ما احترام پیدا کنیم بیشتر کوچیک میشیم/ و متاسفانه این منش خیلی این روزا باب شده//

آرزو:

 به قول صائب که میگه

شبنم به آفتاب رسید از فروتنی/

افتاده شو مگر/ تو هم از خاک بر شوی/

شد آب تلخ /گوهر شهوار/ در صدف/

از خود/ تو هم سفر کن/ شاید گهر شوی/

صائب میگه/ وقتی فروتنی به خرج میدیم وجود ساده خودمونو تبدیل به گوهر شهوار یا همون مروارید با ارزش می کنیم//

حامد:

در کلام میخونیم: /

 بلکه چون مهمان کسی باشی، رفته در پایین بنشین تا وقتی که میزبانت آید به تو گوید، ای دوست برتر نشین! آنگاه تو را در حضور مجلسیان عزت خواهد بود// (لوقا ۱۴-۱۰)

در اینجا کلام با یک مثال ساده / به ما راه ورسم عزت رو یاد میده/ و از فروتنی صحبت میکنه /و میگه اگر جایی حضور پیدا کردی تو خودت رو بالا نبین/ اجازه بده جایگاه تورو میزبان یادآور بشه /و اینطور میشه که عزت و احترام پیدا میکنی //

البته اول ایه میگه چون مهمان کسی باشی/ نه اینکه شما عزت نفس خودت رو از بین ببری و همیشه در همه جا بخوای منتظر تایید دیگران باشی//

اینجا هم آداب فروتنی رو یاد میده/ هم آداب مهمانی رو/ و وقتی که میزبان هم شدیم باید حواسمون جمع باشه جایگاه مهمانمون رو فراموش نکنیم//

آرزو:

خداوندم/ تو را به خاطر رازهای نهفته قلبت ستایش میکنم /و سپاسگزارم که در غم و سختی و افتادگی پنجره تازه امید به رویم می‌گشایی/ با تمام جان و دل. دوستت دارم./ آمین//

همیشه در جلال خداوند باشید //

حامد:

 آمین/ و تا درودی دیگر بدرود //

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

17: خانواده ی ما قسمت 17 -کنترل خشم

خانواده ما
خانواده ما
17: خانواده ی ما قسمت 17 -کنترل خشم
Loading
/

 

آرزو:

سلام و درود به شما شنوندگان عزیز مرسی که بازم با ما همراه شدین من آرزو هستم و همراه حامد جان بازم با شما / و در خدمت شما هستیم//

 

حامد:

منم هم حامد هستم و سلام عرض می کنم به همه ی شما عزیزان همراه

 

آرزو:

 دیروز کمرم خیلی درد میکرد/ داشتم آشپزی میکردم حواسم به سیروان نبود که/ خیلی محکم با مشت زد توی کمرم /واقعا درد بدی بود یه لحظه از کوره در رفتم و برگشتم سمتش / محکم بازوهاشو رو گرفتم که مبادا دوباره بزنه/ سیروان از برافروختگی چهره ام ترسید و گفت مامان ببخشید صدات کردم / چرا صدامو نمیشنوی/

همون لحظه به خودم اومدم یه نفس عمیق کشیدم /رفتم یه لیوان آب خوردم وچند دقیقه بعد صداش کردم/ بهش گفتم ببخشید مامان جان من حواسم به آشپزی بود / اما تو هم خیلی کار بدی کردی که به کمر آسیب زدی من خیلی دردم گرفت/

// بعدش داشتم فکر میکردم که اگر خشمم رو کنترل نمیکردم / ممکن بود به پسرم آسیب بزنم

حامد:

 بله کنترل خشم خیلی مسئله مهمیه و گاهی عواقب جبران ناپذیری داره//

بارها و بارها دیده شده که حتی در جرو بحث های کاملا معمولی/ کار به جاهای باریک کشیده و همین عدم کنترل خشم باعث قتل و کشته شدن کسی شده/ خیلی مهمه که ما بتونیم حتی در بدترین شرایط هم خشم خودمون رو کنترل کنیم که البته متدهای خیلی زیادی برای این کار وجود داره/

مثل نوشیدن آب خنک / یا دور شدن از مکان و پیاده روی و خیلی راه های دیگه/ بهتره سعی کنیم برای خودمون راه مناسب را پیدا کنیم که مبادا نتونیم خشممون رو کنترل کنیم و گرفتار عواقبش بشیم //

 

آرزو:

در مزامیر ۳۷- ۸ میخونیم/ 

ازغضب برکنار شو و خشم را ترک کن /خود را مشوش نساز که البته باعث گناه خواهد شد//

 

خداوند صراحتا به ما دستور میده که خشم را ترک کنیم/ یعنی باید سعی کنیم خودمون را مشوش نکنیم چون باعث میشه کنترل رفتارمونو از دست بدهیم و به علت خشمگین بودن نمیتونیم خوب فکر کنیم بنابراین مرتکب گناه میشیم چون اجازه میدیم شریر بر ما چیره بشه و کنترل رفتار ما را در دست بگیره//

 

حامد:

همیشه وقتی خشمگینیم/ اگه کاری انجام بدیم یا حرفی بزنیم مطمئناً پشیمون خواهیم شد/ اما گاهی ممکنه دیگه پشیمونی سودی نداشته باشه/ و عواقب بسیار بد یا جبران ناپذیزی رو همراه داشته باشه//

 

آرزو :

 

/ به قول استاد سخن سعدی

 

چو خشم آیدت بر گناه کسی

 تامل کند در عقوبت بسی

 

 که سهل است لعل بدخشان شکست

شکسته نشاید دگر باره بست

 

حامد :

آمین که همیشه دلتون ارام باشه / و بتونین با آموزه های کلام خدا به آرامش برسین / آرزو جان لطفا برامون یه دعا بخون //

آرزو:

حتما عزیزم /

آهای خواهرم

تو ای برادرم

 

تو که دلشکسته ای

تو که خسته ای

تو که افتادی و نمیتونی بلند شی

تو که بیماری و فکر میکنی هیچ چیز نمیتونه شفات بده

تو که نا امیدی و همه درها را بسته می بینی

الان وقتشه که دلت را و دستانتو به خدا بدی

آره دست اون به طرف تو درازه پس دستشو بگیر و بلند شو

نو شو تازه شو

از روح او لبریز شو و

 نه با ضعف که با قوت

در آرامی روح او زیست کن

بخند بخند و بخند

چون خدا

عاشق لبخند و شادی فرزندانشه.

آمین

 

حامد :

آمین / در پناه خداوند باشین //

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]
خانواده ما

16: خانواده ما قسمت 16-شب و روز

خانواده ما
خانواده ما
16: خانواده ما قسمت 16-شب و روز
Loading
/

آرزو:

 سلام ،سلام به شما شنونده عزیزم/ من آرزو هستم / و امیدوارم لبتون همیشه بخنده//

 حامد:

درود من هم حامد هستم و امیدوارم حال دلتون همیشه خوب باشه//

آرزو جان ؟/ یادته اون روز بیدار شدی کاراتو انجام دادی و گفتی هوا خیلی خوبه یه چای برداشتیم وبا سیروان رفتیم پارک؟/

آرزو:

خوب یادمه/ تازه رسیده بودیم پارک که یهو آسمون شروع کرد به باریدن/

یه جوری که مجبور شدیم بریم تو یکی از آلاچیق ها پناه بگیریم / تا بارون بند بیاد

/ بعد من گفتم اه / این چه شانسیه که من دارم / و شروع کردم به غرغر کردن

 مجبور بودیم تا بارون بند بیاد منتظر بمونیم / گفتم حداقل چاییمونو بخوریم / و شروع کردیم به چای خوردن که دیدم چقدر منظره های دور و اطرافمون قشنگه/ انگار درختا زیر بارون داشتن میرقصیدن و زیبایی فضای پارک دو چندان شده بود//

از اینکه اون لحظه زیر آلاچیق داشتیم بارون و تماشا میکردیم و چای میخوردیم / خیلی خیلی بهم خوش گذشت و دیگه یادم رفت که ناراحت شده بودم//  

حامد:

خیلی وقتا / نوع دید ما به یک اتفاق یا یک خصوصیت/ باعث ناراحتی و احساس نارضایتیمون میشه/ ولی در واقع فقط نوع دید ماست که این حس وبهمون میده / مثلاً کسی که از یک وضعیت جسمی رنج میبره با تغییر نوع دیدش تبدیل به قهرمان پارالمپیک میشه و دنیا رو / به تحسین خودش وادار میکنه//

آرزو:

کلام خداوند در جامعه باب 4 آیه 11 میگه :/

آنکه به باد نگاه می‌کند، نخواهد کشت و آنکه به ابرها نظر نماید، نخواهد دروید//

آیه به ما میگه آنکه به باد نگاه می کند نخواهد کاشت یعنی/ اگه شما فقط به خاطر روزگار و شرایط سختی که در آن قرار دارید نا امید باشید و هیچ کاری انجام ندین و فقط سر جاتون بشینین و ناله کنین/ هرگز نمی‌تونین زندگیتون رو سامان ببخشین/ واز بیم وزش بادها هیچ بذری نخواهید کاشت /

و آن کس که به امید ابرها میشینه تا همیشه از شرایط خوب لذت ببره و فکر میکنه که شرایط همیشه اینجوری باقی میمونه / هیچ وقت محصولی رو درو نخواهد کرد / اگه ما از روزهای خوبمون و فرصتهامون درست استفاده نکنیم و فقط دست رو دست بذاریم و بگیم که/ همه چی درسته و همیشه همه چیز همینطوری میمونه / هرگز به نتیجه مطلوب نمیرسیم //

حامد:

شب و روز/ در کنار هم زیباست و مکمل هم هستن/ سفید و سیاه در کنار هم معنا پیدا می‌کن و ما نه/ باید به روزامون دل ببندیم و نه/ باید در شب هامون ناامیدانه غرق بشیم//

آرزو:

خدا با رحم و شفقت عظیم خودش / غم ما رو می پوشونه / نامه های عاشقانه خداوند/ اغلب با بسته‌های اندوه به ما میرسه / اونها مملو از برکات برای ما هستن پس بیاین از ابرهای تیره زندگیمون گله و شکایت نکنیم چون / گلهای خوشبوی اردیبهشت‌ماه ثمره باران فروردین ماه هستن//

حامد :

 استاد سخن عالیجناب سعدی میفرماید :

اگر باد و برف است و باران و میغ

 اگر رعد چوگان زند ، برق تیغ

 همه کار داران فرمان برند

که تخم تو در خاک می پرورند

 در پناه خداوند باشید

 آرزو: 

ای پدر /سپاس از تو که در رو به روی تک تک فرزندانت باز کردی تا در آغوش و سایه تو با محبت زندگی کنیم / شما را به دستان امن پدر آسمانی میسپارم //

 

حامد و آرزو همزمان :                    آمین//

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]