روز مادر
فصل : 46
قسمت : 3
جمله کلیدی: مامان دوستت دارم
موضوع اجتماعی: روز جهانی مادر
تگ: مادر
آیات: …
نویسنده : مریم ازغدیان- مجید صابری- سیامک
گوینده: سیامک – لیلی – مجید- بهار- باران-سحر
شهر حال و هوای دیگه ای داشت،/شیرینی فروشی ها ،روسری فروشی ها و از همه مهمتر/ گل فروشی ها خیلی شلوغ بودن/، همه در حال خرید بودن /،دستهام تو جیبم بود و تو خیابون قدم میزدم/ ،هوا هم ابری بود انگار/ آسمون هم مثل من دلش گرفته بود/، بغض کرده بود اما/ نمیبارید/، به زور خودش رو نگه داشته بود .//
چندتا خیابون رو پشت سر گذاشتم / آنقدر فکرم مشغول بود که اصلا نفهمیدم کجام / برای یه لحظه سرم و بالا آوردم و متوجه شدم که / جلوی یه گل فروشی ایستادم / ،چه گلهای زیبایی بیرون مغازه بود و /چقدر زیباتر تزیین شده بودن//
این پا اون پا کرد و بلاخره تصمیم خودم رو گرفتم و وارد مغازه شدم//
مردی حدودا ۳۷ ساله به همراه یه پسر کوچولو تو مغازه بودن/ .منتظر شدم تا سفارش اونها آماده بشه / خانم مغازه دار / در حالی که دسته گلی رو که تزیین کرده بود، به دست مرد میداد گفت:
امیدوارم خوشتون بیاد،
پسر بچه با ذوق فراوانی دسته گل رو از پدرش گرفت و گفت: / حتما مامان خوشش میاد، مگه نه؟
و پدر در حالی که پول رو پرداخت میکرد با حرکت سر / حرف پسرش رو تایید کرد / و از مغازه خارج شدند/ .
خانم مغازه دار که حدودا ۶۰ ساله بنظر میمود رو به من کرد و گفت:/ خوب ، بفرمایید شما چه جور گلی در نظر دارید؟
من نگاهی بهشون کردم و گفتم: / حقیقتش چیز خاصی در نظر ندارم ،میشه شما راهنماییم کنید؟ به نظر شما چه جور دسته گلی برای مادرم بگیرم؟
خانم گل فروش گفت:/ خوب ، بستگی داره که مادرتون چجور گلی رو دوست داره؟
گفتم: / حقیقتش هیچ وقت ازش نپرسیدم. شما خودتون چه جور گلی دوست دارید،؟ پسرتون براتون چه جور گلی میخره؟
زن با اندوهی که از صداش معلوم بود گفت:/عزیزم متاسفانه من هیچ وقت مادر نشدم و هرگز پسری نداشتم که روز مادر برام گل بخره .
گفتم : ولی به هر حال خودتون حتما گلی رو در نظر دارید که دوست داشته باشید . / برقی توی چشمهای زن اومد و گفت:/ البته ،/ من همیشه آرزو داشتم که اگه روزی پسری داشتم برام چند شاخه گل مریم / به همراه چند تا رز قرمز/ که خیلی قشنگ تزیین شده باشه و یه یادداشت کوچیک که روش نوشته باشه که / چقدررررر دوستم داره بهم هدیه بده ،البته این فقط یه آرزوه .
گفت: ممنونم از راهنماییتون، لطفا / منم چندتا شاخه گل مریم با چندتا رز قرمز که خیلی زیبا تزیین ش ده باشه میخوام.
خانم گل فروش گفت:/ با کمال میل حتما / و شروع کرد به درست کردن دسته گل / و تا جایی که میتونست زیبا تزئینش کرد/ ازم پرسید: روی کارت تبریک چی میخوای بنویسی؟
کارت رو ازش گرفتم و نوشتم / : “تقدیم به بهترین مادر دنیا- روز مادر مبارک” و بهشون دادم / ایشون هم دسته گل رو به سمت من دراز کرد و گفت : / مطمعنم مادرتون با دیدن این دسته گل خوشحال میشه و به داشتن پسری مثل شما افتخار میکنه//
پول دسته گل رو دادم و با لبخندی از خانم گلفروش تشکر و خداحافظی کردم.//
موزیک
چند قدم اون طرف تر ،پسری سر چهار راه، شیشه ماشین ها رو پاک میکرد/ ، صداش کردم و یه اسکناس گذاشتم کف دستش و گفتم /: لطفا این رو ببر بده به اون خانم گل فروش / پسرک گفت/ اون که خودش گل میفروشه / گفتم: اما این گل واسه خودشه، .
پسرک گل رو گرفت و رفت سمت مغازه/ و من از این طرف خیابون نگاه میکرم،/ وقتی / خنده و اشک زن گلفروش رو با هم دیدم ،/ حس عجیبی بین غم و شادی / بین رضایت و تاسف/ در من بوجود اومد
همین لحظه هم بغض آسمون ترکید/ یقه کتم رو بالا دادم و دست در جیب به سمت قبرستان شهر حرکت کردم ،/
آخه مادرم اونجا منتظرم بود ،/ با خودم فکر کردم / چرا هیچ وقت از مادرم نپرسیدم چه گلی رو دوست داره.
بارون جوری میبارید که گرمی اشکهام رو روی صورتم احساس نمیکردم .
Leave a Reply
Want to join the discussion?Feel free to contribute!