شماره: -1079-
جمله کلیدی: مرا به صخرهای که بلندتر از من است/ هدایت فرما
موضوع اجتماعی: قدرت محبت بر تلخی
موضوع روحانی: خداوند صخره
من است
تگ: تلخی/ کینه/ نجات/امید
آیات: (مزمور باب 61 آیات
نویسنده : نازنین
گوینده: نازنین و مژگان , نسرین
مژگان:
باورت میشه دوباره سرم داد زد/ با حرفایی که بهم زد احساس حقارت میکنم/ که پرا باید اجاره بدم که باهام اینطوری رفتار شه/. قلبم داره از تو سینم میزننه بیرون/ دهنم، خشک شده. دلم میخواد یه چیزی بهش بگم که اونم همون درد و احساس کنه. خسته شدم دیگه/ هر دفعه که اینجور چیزا پیش میاد واقعا هضمش برام سنگینه و قلبم. به درد میاره//
نازنین:
سلام… به برنامه زنان امید خوش آمدید، من نازنین هستم و یه بار دیگه همراه دوست و همکار عزیزم مژگان جون مهمون خونه های گرمتون هستیم//
. من دقیقاً میدونم چه احساسی وقتی آدم قلبش به درد میاد از بعضی از چیزا . شما چطور؟
مژگان:
سلام… من مژگان هستم، و مطمئنم شما هم میدونید چه احساسی داره وقتی ناراحتید – به حدی ناراحت که قلبتون سریع میزنه و احساس میکنید که نمیتونید درست نفس بکشید. و قطعاً نمیتوانید به وضوح فکر کنید. دردی که احساس میکنید تمام ذهن… و بدن شما رو فرا میگیره// این احساس خوبی نیست، درسته؟ مثلا وقتی سعی میکنید که سرتون و با کارای دیگه گرم کنید انگار همه ی اون حرفا مثل یه فایل صوتی تو گوشتون تکرار میشن و بدتر از آون انگار همه ی اون حرفا منتظرن که شب سرتونو روی بالشت بذارید و دوباره بدو بدو به ذهنتون برگردن… دوباره! شاید حرفهای گفته و نگفته ی خودتونم هم به ذهنتون بیان – و شما میتونید تمام مکالمه وحشتناک رو بشنوید. شما سعی میکنید به چیزهایی که میتونستید گفته باشید فکر کنید – یا چه چیزی ممکنه دفعه بعد که تو همچین شرایطی قرار گرفتید/بگید..
نازنین:
واقعاً همینطوره، نه؟ وقتی کسی شما رو ناراحت کرده، خیلی سخته که فکر کردن به آن رو متوقف کنید.
این میتونه شروع به تأثیرگذاری روی کل زندگی شما کنه. و قبل از اینکه بدونید، انگار نسبت به اون شخص قلبتون سخت و تلخ میشه.
مژگان:
امروز ما میخواهیم کمی وقت صرف فکر کردن به این احساساتی که ‘تلخی’ مینامیم و تأثیر این تلخی ها روی کل زندگیمون کنیم.
اول، بیاید در مورد کلمه تلخ فکر کنیم. اولین چیزی که به ذهن من میاد وقتی به تلخ فکر میکنم – طعم لیمو/ دیدی چقدر آبدار و خوشمزه ست اما کافیه که یه لیمو بزرگ درسته بذاری تئ دهنت اوه، باعث میشه صورتتونو جمع کنید – این طعم که از ترشی زیاد به تلخی میزنه/طعم قالب دهتون میشه.
نازنین
: من چیزای ترش و خیلی دوست دارم – اما معمولاً با شکرم قاطی بشن خوبن/ مثل لیموناد
مژگان: دقیقاً درسته /تصور کنید/.
اگر مجبور بودیم همیشه چیزهای ترش و تلخ بخوریم… به زودی دیگه غذا خوردن برامون لذتبخش نخواهد بود// و فکر میکنم تو زندگیم همینطوره/یه چیزایی تو زندگیمون که ترش و تلخ هستن… چیزهایی که دیگران میگن یا انجام میدن که ما رو میرنجونه. خیلی زود زندکیمون ترش میشه/ این ترشی و تلخی شروع به تأثیرگذاری روی هر کاری که انجام میدیم میکنه.
نازنین:
فکر میکنم همه ما میدونیم چطور میشه که احساس تلخی کنیم… اما چطور میتونیم بفهمیم واقعاً روی زندگیمان تأثیر دارده یا نه؟
شاید به این احساس تلخی عادت کردیم /به طوری که دیگه متوجه نیستیم چقدر روی ما – و خانوادهمون تأثیر میذاره.
مژگان:
تلخی واقعاً چیه؟ … ممکنه احساس خشم… درد. یا کینه باشه. … وقتی فکر میکنید: “این تقصیر من نیست. من قربانی هستم. نمیتونم باور کنم که او همچین چیزهای آزاردهندهای به من گفته/.”
احساس تلخی اغلب با یه احساس کوچیک شروع میشه/ اما وقتی تصمیم میگیریم به اون کلمات چنگ بزنیم، اجازه میدهیم احساسات درونیمون بزرگ و بزرگتر شن،/ به مرور زمان درد و رنج رو بیشتر و بیشتر حس میکنیم
آیا کسی عمدا شما را آزرده یا ناامید کرده ؟ شاید همسرتون عصبانی شده و جلوی بچهها سرتون داد زده؟ و قول داده بود که دیگر این کار رو نکنه… اما باز هم انجام داد – بیشتر از یک بار. و به زودی شما احساس کینه و دشمنی نسبت به او پیدا میکنید.
نازنین
خب برای ما آسون ترین و ئر ئسترس ترین احساس همون تلخیه انگار انگار نمیتونی این افکار و کنار بذاری و ازشون خلاص شی..
مژگان:
من این احساس رو میشناسم. تو چطور؟
به نظرم تلخی مثل ریشهی یه درخته… چیزی که زیر زمین و دور از دید ماست. یه درخت بزرگ جلوی در خونمون هست/ که خیلی زیباست چند وقته پیش دیگه هیچ گلی نداد و یه جورایی خشکید /به همسایمون که خیلی اهل گل و گیاه گفتم/حیف شد نمیدونم چرا خشک شد/ اونم گفت اگه دقیق نگاه کنی، میبینی که ریشهها از زمین بیرون زدن. آنها به قدری قوی هستن که حتی میتونن مسیرهای سیمانی رو بشکنن یا از دل سنگها بیرون بزنن ولی سالم نیستن و درخت و خشکوندن.
دقیقاً مثل ریشههای درخت، ما میتوانیم زیر پوست احساس تلخی و کینه کنیم اما در نهایت این احساسات بیرون میان و باعث درد و آسیب ما میشن.
نازنین:
بنظرم تلخی میتونه مثل آتشسوزی تو جنگل /بین یک گروه از مردم پخش شه. چجوری؟ چون کسی که تصمیم میگیره دربارهی شخص دیگه حرف بزنه یا چیزی بگه – چیزی که در حقیقت نیازی به گفتنش نداشته. به عبارت دیکه، غیبت یا انتقال احساسات تلخت دربارهی کسی – میتونه آنها رو هم تلخ کنه و این انژی منفی به اونا هم بدی/ خیلی وقتا شده که میبینیم آدما از بقیه پرن و وقتی میبیننت شروع میکن به بد و بیراه گفتن و پشت بقیه حرف زدن / بعد از حرف زدن باهاشون واقعا حس میکنی که تمام انژیتو خالی کردن که این کار خیلی براشون آسونه/.
مژگان
بله عزیزان امروز تو برنامهی زنان امید، در مورد اینکه چقدر آسونه نسبت به کسی به خاطر کارها یا حرفهایی که زده احساس تلخی کنیم و در عین حال چقدر آسونه که این احساسات تلخ رو وقتی در مورد آن شخص غیبت میکنیم، به دیگران منتقل کنیم، صحبت میکنیم.
نازنین:
من دارم به این فکر میکنم که احساس تلخی چجوری میتونه رو سلامتی تأثیر بذاره. فکر میکنی میتونه باعث بیماری بشه؟ اگر این احساسات تلخ را برای سالهای زیاد درون خودمون نگه داریم؟ر
مژگان
پزشکا و کارشناسا معتقدن که/ این احساس تلخی برای مدت طولانی قطعاً رو بدن تأثیر میذاره و اثرات منفی نه تنها رو سلامتی روحی بلکه رو سلامتی جسمی داره. میتونه روی نحوهی هضم غذا تأثیر بذاره. ممکنه سردرد های مکرر بگیری. حتی میتونه رو سیستم ایمنی – توانایی بدن برای مقابله با عفونت و بیماری – تأثیر بذاره/
نازنین
متاسفانه همینطوره/ سر منشا خیلی از مریضیا ذهنیه//: گاهی اوقات احساس کینه به قدری طولانی میشه که ما حتی به یاد نمیاریم که از کجا شروع شد یا اصلا پی باعث شد که شروع شه… اما ما به این احساسات منفی چنگ میزنیم. احساسات تلخ با گذشت زمان بدتر میشن. معمولاً افراد با بالا رفتن سنشون کمتر تلخ میشن. آنها تلختر میشن… این احساسات به سادگی از بین نمیرن. پس ما چه کار میتونیم در مورد این تلخیا انجام بدیم؟
مژگان
برای رهایی از تلخی تو زندگیم، باید بپذیرم که این مشکل منه. بله، کس دیگه منو آزرده یا دل ، و شاید آنها هم اون موقع مشکل بزرگی داشتهان، اما این انتخاب منه که به آن آسیب چنگ بزنم و تلخ بشم و به این تلخی ادامه بدم//.
حالا چطور میشه فهمید که کسی تلخه؟ … میتونی آن رو تو لحن صدایشان بشنوی و وقتی اطمینان میدن که تلخ نیستند! حتی میتونی آن را در چشماشون و تو خطوط روی صورتشون ببینی. یا شاید مدلی که دهنشون رو نگه میدارن ببینی.
نازنین:
در مورد خودمون چطور؟ همیشه آسون نیست که تلخی خودمون رو تشخیص بدیم. بیشتر گفتگوهایی که در طول زندگیمون داشتیم و ، فراموش کردیم. اما ممکنه یکی از آنها مدتها پیش ما رو ناراحت کرده باشه و نا هنوزتک به تک جزئیات، هر کلمه رو را به یاد داریم.
مژگان:
اگر احساس میکنیم اینطوره، نشونهی قطعیه که هنوز در مورد آن گفتگو احساس تلخی میکنیم! به آن فکر میکنیم وقتی سعی میکنیم شبها بخوابیم و هر بار که به یاد آن میافتیم، ناراحت و شاید عصبانی مییم. اگر من به تلخی چنگ میزنم، این تنها مشکل منه، صرف نظر از اینکه کسی چی گفته یا انجام داده.
نازنین
: دوست من، اگر تو به کینه یا تلخی چنگ زدی، تنها تو هستی که میتونی کاری در این مورد انجام بدی. ادامه دادن به احساس تلخی فقط به تو… و دوستان و خانوادهات آسیب میزنه
تو به حرف زدن دربارهی احساساتت با دوستی که به او اعتماد داری، یا یکی از اعضای خانواده، کشیش کلیسایت، یا ه مشاور حرفهای که میدونه چطور به تو کمک کنه تا دیگری را ببخشی، نیاز داری. ممکنه زمان بر باشه و آسون نباشه، اما تنها راهی که تو میتوانی صلح و آرامش و پیدا کنی
مژگان.
اگر اتفاقی افتاده که رابطهات با دوستت به خطر افتاده، شاید بتونی به خاطرههای خوب فکر کنی. این مثل اینه که به لیمو شکر اضافه کنی// شاید آن شخص قصد آزار دادن تو رو نداشته و تو میتونی دربارهی احساساتی که ممکنه آنها داشته باشن فکر کنی.!
به جای اجازه دادن به افکار منفی برای تسلط به تو، میتونی دربارهی چیزهایی که براشون سپاسگزاری فکر کنی.
اما تلخی همچنین یک مشکل معنویه و ما باید به اون هم نگاهی بندازیم.
پس از یه سرود پرستشی، مهمون عزیزمون گلی داستانی از دوستش را برامونن تعریف خواهد کرد که چطور تونست خشم و آسیبهای زندگیش رو از بین ببره. با ما باشید
دوستان عزیز امیدوارم که تا اینجای برنامه برکت گرفته باشید/اگر در مورد این برنامه سوالی داری میتوانید هم اکنون / سوالاتتون را از طریق واتساپ به شماره 0031-638-989898 و یا از طریق وبسایت (با مشخص کردن نام برنامه) برای ما ارسال کنید/ و من و نازنین جان هم یه گلویی تازه کنیم بعد از چند دقیقه استراحت با بخش دوم برنامه در خدمت شما هستیم
میان برنامه
دوستان عزیز خوش برگشتین/
خوش آمدی گلی جان / ممنون که داستانتو برامون تعریف میکنی.
گلی:
ممنونم. دوست دارم اینجا باشم در کنار شما و شنوندگان عزیز. بذارید دربارهی روزی که دوستم، سوسن، به من زنگ زد بگم. میدونستم که یه اتفاقی افتاده. شوهرش، رامین، شغلشو تو شرکتی که بیش ر از بیست سال کار کرده بود از دست داده بود. کاملاً از حودش بیخود شده بود و به شدت افسرده بود. سه سال تمام روزها رو روی کاناپه دراز کشیده بود و کاری نمیکرد. سوسن به من گفت که خیلی ناراحته و نمیتونه درک کنه چطور شوهرش میتونه به این راحتی از زندگی دست بکشه. او خیلی آزرده خاطر بود و خیلی عصبانی شده بود. یه کار تو شرکت چاپ از خانه پیدا کرد تا بتونه خانوادهاشو تأمین کنه.
اون بیشتر و بیشتر نسبت به شوهرش احساس تلخی میکرد… تا جایی که دیگر نمیتونست تحملش کنه. مدت طولانی بود که تو اتاقهای جدا میخوابیدن. او گفت، “کتاب مقدس میگه که شخصی که کار نمیکنه نباید غذا بخوره! پس من دیگر بهش غذا نمیدم. شاید بیدار شه و کاری انجام بده! تو به من بگو چه کار کنم؟ اون کاملا درمونده بود.”
چه چیزی میتونستم بهش بگم؟ تو دلم دعا کردم که خدا به من جواب حکیمانهای بده. چطور میتونستم اونو تشویق کنم؟ گفتم، “سوسن، کاش میتونستم کاری کنم که تمام زندگیات الان تغییر کنه، اما نمیتونم.
میدونستم که سوسن به عیسی ایمان داره پس بهش یادآوری کردم که تو کتاب مقدس مثل داوود، که مزامیر رو نوشته، تو دوران بدی از زندگیاش بوده. او گفت،
1خدایا، فریاد مرا بشنو
و به دعایم گوش فرا ده!
2از کرانهای زمین تو را میخوانم،
هنگامی که دلم لرزان است.
مرا به صخرهای که بلندتر از من است
هدایت فرما. (مزمور 61:1-2
داوود به دنبال جایی بود که بتونه با اعتماد به خدا، صخرهاش، محافظت و صلح پیدا کنه.
بعدش بهش گفتم، “تو خوب میدونی که عیسی مسیح، پسر خدا این صخره ست. کتاب مقدس میگه که او صخره نجات ماست. او فدیهدهنده ماست. تنها اونه که میتونه ما رو به اندازه کافی قوی کنه تا بالاتر از دردها و آسیبهامون زندگی کنیم.
پس این کاریه که میخوام انجام بدی… به این صخره برو و از اونجا، مشکلتو با چشمای خدا ببین. ببین، عشق خدا بیقید و شرط … او کسانی رو که دوستداشتنی نیستن دوست داره… او شوهر تو رو دوست داره. من نمیتونم تضمین کنم که شرایطت تغییر کنه، اما عیسی، صخره ماست، میتونه قلب تو تغییر بده.
عیسی میتونه تو را تغییر بده اگر فقط احساسات تلخ، خشم و کینهات را به او بهی.
حالا این کارو میکنی؟ من که برات کلی دعا میکنم
بعد از یه سکوت طولانی گفت.”
“بهش فکر میکنم.” پس از آن تماس تلفنی ماهها خبری ازش نشد
البته اینم بگم که سوسن با من در مورد مشکلاتش صحبت کرد و به من اجازه داد تا داستانش رو با شما به اشتراک بگذارم..
چطور سوسن با این وضعیت کنار آمد؟ بخشی از نامهای که ماه ها بعد برام فرستاد رو براتون میخونم…
“خدا منو از عذاب تلخ نجات داد. او منو بلند کرد و ایمان داد. تا بالاتر از شرایطم زندگی کنم/مشکلاتمو از بالت نگاه کنم.. بعد از صحبت باهات دعا کردم که خدا کمک کنه که همسرم رو با عشق خدا دوست داشته باشم. به خدا گفتم که هیچ عشقی برای دادن به همسرم ندارم. خیلی زخمی و ناامیدم/.
بعد از خدا خواستم عشق خودشو تو قلبم بریزه. به خدا قول دادم که نیازهای همسرم را به عنوان یک همسر برآورده کنم. وقتی شب به رختخواب رفتم، اونو همانطور که همیشه روی مبل دراز کشیده بود دیدم. به او بوسه شب بخیر دادم. همونطور که میدونی ما بیش تر از سه ساله که با هم نخوابیدیم.. وقتی اونو بوسیدم به خدا گفتم، “لطفا کمک کن تا من اونو همانطور که تو دوستش داری، دوست داشته باشم.” قلب من سرد مثل سنگ بود… هیچ احساسی نداشتم، اما وقتی از اتاق بیرون آمدم میدونستم که کار درستی کردم.
هنوز همسرم تغییر نکرده و شرایط من هم همونطوره . او همچنان روی مبل دراز میکشه و با خانواده ارتباط برقرار نمیکنه. من مقدار زیادی پول صرف دکترها کردم تا راهی برای کمک بهش پیدا کنم. همه چیز و من انجام میدم/ از همه خرج و مخارج خونه تا تصمیمگیری برای خانواده ..
گاهی اوقات احساس تلخی و کینه میکنم، اما فوراً یادم میادکه عیسی، صخره نجات منه، به او رو میکنم و او منو از همه چیز نجات میده. هر بار که از او کمک میخوام، کمک میگیرم. وعدههای خدا به من قدرت میدن. میدونم خدا هرگز مرا ترک نخواهد کرد یا رد نخواهد کرد. به نوعی اجازه داده که من در این دره تاریک راه بروم. اما او از همه چیز آگاه است و من به او اعتماد دارم. شاید هرگز شاهد تغییر در همسرم نباشم، اما یک چیز و خوب میدونم: قلب من تغییر کرده و خدا شادی رو تو این سفر به من داده . کلام خدا میگه: قدرت هر چیز را دارم در او که مرا نیرو میبخشد../.’ (فیلیپیان 13:4) من هم همینو میگمبذ. مطمئنم که خدا هرگز مرا ناکام نمیذاره، منو از این راه سخت عبور میده
سوسن میدونست حتی وقتی احساس ناامیدی میکنه، میتونه به عشق و فیض خدا در هر زمان دشواری اعتماد کنه. و شما هم میتونید، دوست من. مهم نیست چه اتفاقی افتاده/ فیض خدا برای امروز شما کافیه. عشق او رو بپذیرید..
نازنین:
بله دوستان سوسن عشق و اقتدار خدا رو پذیرفت. میبینید، او قبلاً هر کاری که در توانش بود برای حل مشکل انجام داده بود. او همسرشو پیش دکتر برد، سعی کرد براش کار پیدا کنه، و خانوادهاشو حمایت کرد. همه کارها رو انجام داد… اما فراموش کرد به قلب خودش نگاه کنه. او شروع به دیدن همه چیزهای منفی کرد. عشقش به همسرشو متوقف کرد. فراموش کرد که همه ما به فیض خدا نیاز داریم. همه ما، به نحوی ، نیاز به بخشیده شدن و دوست داشته شدن داریم، همانطور که شوهر او داشت.
مژگان
اون فراموش کرد که قلب خودشو رو در ایمان به خدا بالا ببره و فیض و قدرت اونو در زندگیاش دریافت کنه. با این حال، همانطور که تلخیهای خودشو به خدا سپرد، او مسئولیت را به عهده گرفت و به روح او شفا داد. عشق چیز قدرتمندیه دوستان. عشق شفا بخشه..
دوست بسیار عزیز من، دعای من برای شما این است که تمام تلخی و درد خود را به خدا بسپارید و بر صخره، عیسی مسیح، و عشق بیپایان او برای شما بایستید. بذارید با هم دعا کنیم.
پدر عزیز، امرو عزیزانمو را به تو میسپاریم. طولانی مدت احساس تلخی، کینه و خشم کردن، خداوندا. از تو میخوایم اونها رو آزاد کنی. تمام این احساسات زشت را برداری و همین حالا عشق خود را در قلبشون بریزی، تا بتونن کسانی که بهشون آسیب زدن را ببخشن. کمکشون کن الان به تو اعتماد کنن تا بتونن بالاتر از شرایطش زندگی کنن. به نام عیسی دعا میکنیم. آمین
نازنین:
بله دوستان عزیز به پایان
یکی دیگه از برنامه ی خودتون زنان امید اومدیم. امیدواریم که برکت کافی گرفته
باشید و این برنامه نور خقیقت رو تو قلباتون پر رنگتر کرده باشه.
شما میتونین از طریق شماره
واتساپ 98-98-98-638-0031
و یا آدرس ایمیل info@persianworldradio.com
و همچنین از طریق وبسایت رادیو جهانی پارس به نشانی persianworldradio.com با
ما در تماس باشید و پیامها و نظرات خودتون رو برای ما ارسال کنید.
یه نکته مهم هم اینه بعد از
گوش کردن برنامه در وبسایت / میتونید در کادر پایینش / نظراتتون رو در مورد همون
برنامه برای ما ارسال کنید.
مژگان:
تا درودی دیگر بدرود