شماره : 1092
موضوع اجتماعی : زندگی نامه نیک ووییچیچ
موضوع روحانی: یوسف
برای یه لحظه چشماتونو ببندین و فکر کنین هیچ دستی ندارین میتونین چیزی رو با انگشتاتون لمس کنین یا با دوستاتون دست دوستی بدین یا حتی مادرتونو تو آغوش بگیرین حالا فکر کنید هیچ پایی هم برای راه رفتن ندارید یتونید با دوستاتون پیادهروی کنید دوچرخه سواری کنید یا پا به پای فرزندتون بدوید هر کدوم از این شرایط واقعاً سخت و غیر قابل تصوره اما همیشه شرایط بدتری فقط کافیه یه لحظه به این فکر کنید که نه دست دارید و نه پا حتی فکر کردن بهشم تن آدمو به لرزه میندازه
اما یه مرد موفق این روزا خیلی اسم درک کرده که نه دست داره نه پا اما هیچ وقت تسلیم نشده و با همین شرایط تونسته به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کنه پس تشویقتون میکنم که با برنامه امروز ما همراه باشید
تیتراژ
مژگان
درود بر شما خوبان شما شنونده برنامه زنان امید هستید من مژگان هستم و خیلی خوشحالم که امروز از طریق این برنامه با شما خواهیم بود
نازنین
منم درود میفرستم به شما زنان امید امیدوارم هرجا که هستین حالتون خوب باشه و از شنیدن این برنامه لذت ببرید
مژگان
همونطور که گفتیم امروز قراره از زندگی شخصی بشنویم که با وجود معلولیت بر مشکلات غلبه کرد احتمالاً اکثر شما ایشونو توی تلویزیون یا فضای مجازی دیده باشین آقای نیک ویچیچ تو سال ۱۹۸۲ در استرالیا به دنیا اومد اون فرزند اول خونواده بود و به خاطر سندروم تترا املیا بدون دست و پا به دنیا اومد نیک تو زندگیش محدودیتهای زیادی داشت ما تونست با این محدودیتها کنار بیاد و حتی از بسیاری افراد سالم هم موفقتر باشه
نازنین
خوب اون موقع غربالگری و سونوگرافی و این چیزا انقدر پیشرفته نبود و دیدن اون نوزاد احتمالاً پدر و مادرشو دچار شوک بزرگی کرد ما هیچکس نمیتونست تصور کنه که این کودک زیبای معلول با این همه ناتوانی وزی به یکی از موفقترین افراد جهان تبدیل بشه و بتونه به جایی برسه که به افراد سالم درس امید و زندگی رو آموزش بده نیک تو ۸ سالگی به خاطر تمسخرهای شدید همکلاسیاش افسردگی گرفت و حتی اقدام به خودکشی کرد این هیجان احساسی باعث شد تا تصمیم بگیره خودشو تو آب غرق کنه اما خودش میگه به خاطر پدر و مادرش از این کار منصرف شد
مژگان
خود نیک میگه تو اون زمان نقدر همکلاسیام مسخره میکردن که همیشه با چشمای گریون به خونه برمیگشتم خیلی اوقات تو آینه به خودم نگاه میکردم و میگفتم بقیه حق دارند من خیلی عجیب غریبم اما مادرم شبانه روز تو گوشم میخوند این دیگران هستند که با تو فرق دارند اونا باید تلاش کنند که مثل تو باشن بعد از مدتی به خاطر حرفهای مادرم کم کم نگرشم عوض شد و به این فکر کردم ا اینکه بدن بیدست و پایی دارم اما چشمای زیبایی دارم میدونی نازنین جمله این مادر خیلی منو تحت تاثیر قرار داد ن جملهای که در گوش پسرش میخوند روزی واقعیت پیدا کرد چرا که نیک الان یه سخنران انگیزشی و یک واعظ کلام خداست که میلیونها انسان با شنیدن زندگی اون دوست دارن شخصیت اونو داشته باشن
نازنین
(در صورت تمایل نظر شخصی) نیک تو بچگیش خیلی حساسه تنهایی میکرد تصور کنید که چقدر دلش میخواست با بقیه پسر بچهها فوتبال و بسکتبال بازی کنه اما افسوس که این براش فقط یه رویا بود حتی اون همیشه با خودش فکر میکرد محاله که روزی بتونم دختری رو پیدا کنم که منو دوست داشته باشه چون نه دستی دارم که اونو بگیرم نه پای دارم که باهاش قدم بزنم حتی محاله که بتونم روزی فرزندمو تو آغوش بگیرم واقعا کی حاضره کنار من زندگی کنه
مژگان
اما خانواده نیک از داشتن اون احساس خوشحالی و غرور میکردن اونا تو سختیهای روزگار کنار پسرشون بودن پدرش همیشه بهش میگفت خداوند هیچ وقت اشتباه نمیکنه و از آفریدن تو به این شکل حتماً میخواسته چیزی رو به ما همه کسایی که تو رو میبینن بفهمونه و اینو بدون که در مقابل محدودیتهات فرصتهای استثنایی هم برات کنار گذاشته نیک با وجود همراهی و همدلیهای والدین و خواهر برادرش به خدا هم ایمان و توکل داشت و میدونست که خدا اونو هیچ وقت با سختیاش تنها نمیذاره
نازنین
نیک کم کم تونست توسط دو تا انگشت کوچیک که روی پای چپش روییده بود بنویسه یا صفحه کتاب ورق بزنه و کارای زیادی باهاش انجام بده حتی یاد گرفته بود باهاش توپ شوت کنه خودش میگفت اون یه تیکه زائده استخونی برای من یه دلخوشی بود چون باعث میشد بتونم کارامو انجام بدم دوستان اگر ما هم تو زندگی نقاط تاریک میرسیم و ناامید میشیم باید به کوچکترین احتمال دلگرم کنندهای دلخوش باشیم چه بسا که با وجود اونها میتونیم امید و خوشبینی و تو وجودمون حفظ کنیم
مژگان
یه روز نیک تو جلسهای برای ۳۰۰ دانش آموز نوجوان درباره مسائل مختلفی صحبت کرد اون حرفاشو با معرفی عواطف و احساسات شخصی شروع کرد ما اون چیه که بیشتر از هر چیزی به ذهنش میرسید معرفی ایمان درونیش بود
همینطور که داشت صحبت میکرد متوجه شد که بیشتر دانش آموزا با چشمان اشکبار به اون چشم دوختن حتی یکی از دختران که گوشه سالن نشسته بود با صدای خیلی بلند گریه میکرد اون دستشو بالا برد و گفت یتونم بیام و شما رو در آغوش بگیرم اون دختر اشکاشو پاک کرد و نیکو بغل کرد اون لحظه احساس کرد که کسی تو گوشش گفت ادت میاد که همیشه میگفتی هیچ وقت کسی تو رو دوست نداره و و رو در آغوش نمیگیره
نازنین
اون دختر به نیک گفت شما زیباترین کسی بودین که من تا حالا دیدم ازت ممنونم که زندگی منو تغییر دادی نیک با خودش اون لحظه فکر کرد با چند دقیقه حرف زدن چطور تونستم احساسات این همه نوجوون سرسخت و تحت تاثیر قرار بدم و خیلی خوشحال بود که اونا با حرکاتشون نظر اونو درباره خودش تغییر دادن و این نقطه عطفی تو زندگی نیک بود شاید باورتون نشه اما نیک با قدرت امید و خوش بینی تونست تو سن ۷ سالگی اولین کتابشو بنویسه و عنوان کتاب رو رنده افسانهای بدون بال گذاشت و این شروع پیشرفت و موفقیت اون بود
مژگان
یک روز به روز پیشرفت میکرد با همون شرایط با همون محدودیتها و تونست تو سال ۲۰۰۸ به ۱۴ کشور دنیا سفر کنه و اولین کسب و کار خودشو تو سن ۱۷ سالگی موسسه شو با عنوان زندگی بدون دست و پا به منظور امید دادن به افراد افسرده و ناتوان رو تاسیس کرد و تو سن ۲۱ سالگی دو مدرک لیسانس تو رشتههای حسابداری و برنامهریزی مالی فارغ التحصیل شد حتی شاید باورتون نشه اما ایشون با اون جسم مهارتهایی مثل شنا موج سواری و گلف رو کسب کرد
نازنین
نیک میگه مردم قتی منو میبینن که با وجود اون همه محدودیت کارای نامحدود انجام میدم تعجب میکنن اما آیا اگه کسی بخواد حدودیتهای زندگیشو از بین ببره بقیه باید تعجب کنن چرا عضیا فکر میکنند که کسی مثل من باید یه گوشه ساکت و بیحرکت بشینه خودمم گاهی شگفت زده میشم که چرا انقدر شاد هستم بعد به خودم جواب میدم من نیک هستم که خدا خواسته اینطور به دنیا بیام اگرچه دست و پا به من نداده اما خنده لبامو ازم نگرفته به من اجازه داده هر وقت دوست دارم بخندم و شاد باشم شادی قلب و درون من به دست و پام بستگی نداره ه اون چیزی برمیگرده که بهش میاندیشم اون میگه مهم نیست که دیگران چی میگن و چه نظری میدن چون اگر هر چیزی که میگن باور کنم ون وقت مجبور میشم سالهایی تو فضای آلوده از غم و غصه نفس بکشم و روزیم دنیا رو ترک کنم
مژگان
برخلاف تصور نیک تو بهار سال ۲۰۱۱ اون با دختری دورگه ژاپنی مکزیکی ازدواج کرد همسرش توی مصاحبه گفته بود به محض دیدن نیک به این نتیجه رسیدم که اون همون مرد رویاهای منه ر اون چیزی که از مرد زندگیم میخواستم تو وجود نیک به خوبی دیدم و عاشقش شدم ثمره ازدواج اونا دو پسر و دو دختر هست نیک امروزه سخنرانیهای زیادی تو سرتاسر دنیا انجام میده و به قلبهای مردم امید به زندگی و انگیزه به ارمغان میاره همچنین کتابهای انگیزشی زیادی نوشت ه معروفترین اون زندگی بدون محدودیت بود که با استقبال زیادی مواجه شد همچنین تو سال ۲۰۰۹ نیک توی فیلم کوتاه به نام سیرک پروانه حضور پیدا کرد و این فیلم جوایز زیادی رو به خودش اختصاص داد و تو سال ۲۰۱۰ برنده جایزه بهترین بازیگر فیلم کوتاه شد نیک یک مسیحیه و معتقد خدا همه رو به یک اندازه دوست داره اون طبق همین اعتقادش زندگی میکنه و تصمیم گرفته که این پیامو به گوش تمام افراد دنیا برسونه
نازنین
چقدر دستاورد واقعا این مرد و انگیزش قابل تحسینه زندگی نیک خیلی منو تحت تاثیر قرار داد امیدوارم که برای شما هم همینطور بوده باشه خوب بریم که یه سرود زیبایی گوش کنیم و ما هم یه گلویی تازه کنیم با بخش بعدی برنامه برمیگردیم
موزیک
مژگان
شنوندگان عزیز به ادامه برنامه زنان امید خوش برگشتین تو بخش قبلی برنامه در مورد نیک ویچیچ شنیدیم امیدوارم که زندگی ایشون به شما انگیزه و دلگرمی بخشیده باشه حالا تو این بخش میخوایم به زندگی مردی تو کتاب مقدس نگاه بندازیم که گرچه از نظر بدنی سالم بود اما با مشکلات طاقت فرسایی روبرو شد که شاید هر کسی تحملشو نداشت اما اون با اعتماد و توکل به خدا درست مثل نیک به مشکلاتش غلبه کرد و خدا هم اون رو سرافراز کرد
نازنین
بله و اون شخص کسی نیست جز یوسف که همه شما با شخصیت و زندگی اون آشنایی دارید داستان زندگی یوسف رو در فصل ۳۷ پیدایش یتونید بخونید اما قسمتهایی از زندگیش رو به اختصار براتون تعریف میکنیم یوسف یازدهمین پسر یعقوب بود و یعقوب یوسفو خیلی دوست داشت چون فرزند همسر محبوب او راهیل بود و همین مسئله باعث حسادت و دشمنی دیگر برادرانش بود
مژگان
خصومت بین یوسف و برادراش با نقشه قتل اون و بیابون به اوج خودش میرسه برادران یوسف میخواستند یوسفو بکشن اما رئوبین برادر بزرگتر اونا با این موضوع مخالفت میکنه و در نتیجه یوسف رو به چاه میاندازند اما شرایط در اوج ناامیدی برای یوسف طور دیگهای رقم میخوره و کاروانی از بازرگانان از اونجا عبور یکنند و یوسف را که پیدا میکنند به عنوان برده ه مصر میبرند و یوسف رو به شخص مهمی به نام فوتیفار میفروشن
نازنین
یوسف تو خونه فوتیفار رشد پیدا میکنه و تبدیل به آدم مهمی میشه و یتونه توجه و اعتماد همه رو به خودش جلب کنه اما همسر فوتیفار سعی در اغوا کردن یوسف داره اما یوسف ون رو پس میزنه اما یک روز لباس یوسف در دستان همسر فوتیفار جا میمونه و این خودش مدرکی بر علیه یوسف میشه تا اون به زندان بیفته
مژگان
اما از قرار معلوم در زندان هم به خاطر رفتار خوب یوسف همه با اون ا احترام رفتار میکنند و خدا هم در این سختی و ناامیدی ون رو بلند میکنه و یوسف میتونه خواب دو نفر رو در زندان تعبیر کنه و و به اونا میگه که یکیشون به دار آویخته میشه و دیگری آزاد میشه به کسی که آزاد میشه میگه که هر وقت از اینجا رفتی من رو به یاد بیار و من را از اینجا بیرون بیار
نازنین
با اونکه یوسف سعی در بیرون اومدن از زندان داره ا خداوند برنامههای دیگهای برای اون گذاشته و یوسف به خداوند اعتماد داره مدتی بعد فرعون خواب عجیبی میبینه و کسی توانایی تعبیر اون رو نداره اینجاست که خداوند نامهاش رو شروع میکنه و اون شخصی که یوسف خبر آزادیش رو بهش گفته بود یاد یوسف میفته و به پادشاه میگه که کسی در زندان هست که میتونه خواب شما رو تعبیر کنه یوسف خواب فرعون رو تعبیر میکنه و همین دلیله آزادی وسف میشه
مژگان
این تعبیر درسته یوسف اون رو تبدیل ه نفر دوم مملکت میکنه و یوسف دارای مسئولیتهای زیادی در سرزمین مصر میشه پس از مدتی قحطی مصر به سرزمین کنعان میرسه و برادران یوسف بدون اطلاع از چیزی راهی مصر میشن اما یوسف خودش رو به اونها معرفی میکنه
نازنین
یوسف ه تنها خودش رو معرفی نمیکنه بلکه با چیدن نقشهای برادران خودش رو دزد جلوه میده میگه که یکی از اونها باید پیش اون بمونه تا بقیه برن و برگردن و اون برادر کوچکش بنیامین رو گرو میگیره ما اونها التماس میکنند که شخص دیگهای رو به جای بنیامین به
عنوان گرو نگه داره اما برادران یوسف که از گذشته خودشون درس عبرت گرفته بودند و میترسیدند که اگر اتفاقی برای بنیامین بیفته پدر اونا قطعاً از غصه میمیره
مژگان
یوسف که متوجه پشیمونی و تغییر رفتار برادرانش میشه خودش رو به اونها معرفی میکنه و به اونها میفهمونه که از دست اونها ناراحت نیست و خدا بوده که ز این خواست بد اونها به نیکی استفاده کرده در نتیجه نها را به کنعان میفرسته تا پدرش یعنی یعقوب رو پیش اون بیارن و اینجوری میشه که قوم بنی اسرائیل به مصر میان و اونجا ساکن میشن
نازنین
بله عزیزان گاهی شرایط استرسآوری در زندگیمون وجود دارد و حتی ممکنه ما خیلی از اونها رو مثل زندگی یوسف ناعادلانه فرض کنیم اما ما از زندگی یوسف یاد میگیریم که با ایمان به خدا و پذیرش این حقیقت که در نهایت همه چیز در دستان خداست یتونیم به خداوند در زمان خودش پاسخ ایمان و وفاداری بدیم
مژگان
داستان زندگی یوسف نشان دهنده عمل قدرتمندانه خداست همونطور که یوسف به خدا اعتماد کرد سختیها و مشکلات رو به جون خرید تونست به جایگاهی برسه که کسی هم فکرش رو شاید نمیکرد
اون تو هر شرایطی به خدا ایمان داشت حتی زمانی که بدون اینکه اشتباه کرده باشه عزیزترین کساش اونو به چاه انداختن اونو رد کردن و حاضر به مرگش شدن اما خدا اونجا تو اون چاه کنارش بود
نازنین
زمانی که یوسف با امانت داری و صداقت تو خونه فوتیفار خدمت میکرد به عوض خوبیهایی که کرده بود در عوض اونو به زندان انداختن به خاطر گناهی که هیچ وقت مرتکب نشده بود اما خدا اونجا توی زندان هم کنار اون بود و سرافرازش میکرد
مژگان
زمانی که تو زندان با همه مهربون بود و به همه امید و دلگرمی میداد و با اینکه به اون مرد ساقی نوید آزادی داد وقتی که اون مرد آزاد شد یوسفو فراموش کرد ولی حتی خدا اونجا هم کنار یوسف بود و اونو تقویت کرد و سرانجام بعد از اینکه وسف از آزمایشهای مختلف سرافراز بیرون اومد خدا هم مقام و منصب و اموالی به اون بخشید که حتی فکرشم نمیکرد نه تنها این بلکه خدا خانوادهاش رو هم دوباره بهش بخشید و این نتیجه اعتماد و توکل به خداست فرقی نداره تو چه شرایطی باشید حتی اگر تو تاریکترین وادی هم باشید خدا کنار شماست کافیه بهش اعتماد کنید و تو راههای اون قدم بردارید
نازنین
بله دوست عزیز به خداوند اعتماد داشته باش، حتی اگر هیچ نشانه ای از تغییر نمی بینی. گاهی اوقات خداوند اجازه نمی ده همین حالا بعضی از چیزها رو ببینیم، چون هنوز زمانش نرسیده. اما وقتی زمان انتظار برسه، اون رو برای شما آشکار خواهد کرد. اون موقع شگفت زده میشین. اتفاقی رخ می ده که انتظارش را نداشتین. شاید درک نکنید که چرا باید صبر کنید فقط خداوند دلیل اونو می دونه. چیزهایی برای شما وجود دارن که حالا مخفی هستن. برای تماشای کارهای خداوند صبوری را از دست ندهید. با اتفاقاتی که فعلا رخ نمی دهد، دلسرد و ناامید نشوید. خداوند مشغول کار است. در دوران انتظار شخصیت تان بالغ می شود و از نظر روحانی رشد می کنید. در واقع خداوند شما را برای چیزی که برایت تدارک دیده، آماده می کند.
مژگان
آمین خوب دوستان عزیز به انتهای برنامه امروز رسیدیم امیدوارم که این برنامه باعث برکت شما بوده باشه گر شما هم از وادیهای تاریک و سخت عبور کردید و معجزات و عمل دستان خدا رو در اون زمانها دیدید خوشحال میشیم که شهادتهاتونو برای ما و عزیزان شنونده ارسال کنید
لطفاً نظرات و پیشنهاداتتون رو برای ما از طریق
شماره
تلگرام و واتساپ 98-98-98-638-0031
و یا
آدرس ایمیل info@persianworldradio.com و همچنین از طریق
وبسایت رایو جهانی پارس با ما در تماس باشید و پیامها و نظرات خودتون
رو برای ما
ارسال
کنید.
یه نکته
مهم هم اینه بعد از گوش کردن برنامه در وبسایت / میتونید در کادر
پایینش /
نظراتتون
رو در مورد همون برنامه برای ما ارسال کنید.
نازنین
خوب شنوندگان عزیز امیدوارم زندگیتون همواره سرشار از برکات و معجزات خداوند باشه پس تا درودی دیگر بدرود
مژگان
بدرود عزیزان