شماره: 1068
زنان اميد
موضوع اجتماعی: راه های موفقیت در سالمندی
موضوع روحانی: زندگی جویس مایر
جمله کلیدی: در سالمندی هم میشه موفق بود و شکوفا شد
نویسنده: مژگان
گوینده: مژگان و نازنین
مژگان:
موی سپید تو/ کتاب گرانبهای تجربههاست/ و سینهات مالامال از سردی و گرمی روزگار// تو از غصهها/ قصه های بسیار شنیدهای// تو گنجِ رنجهای روزگاری و تقویم نانوشته عبرتها// گفتههای تو روشنی بخش راه زیستنمان/ و چشمان کم سوی تو ستارههای شبستان مان است//
نازنین:
دستان پینه بسته ات/ دردهای فروخورده ی زمانه است/ و چینهای پیشانی ات تاریخ مرارتهای روزگار// پیری و کهنسالی دوران پختگی و جذابیت است/ تار موهای نقرهایات حاصل سالها تجربه و سردی و گرمی روزگار است//
مژگان:
بله…. باید بر این دستان بوسه زد/ باید قدر نفسهایشان را دانست/ قدر حضورشان را که روشنی بخش زندگی و مایه دلگرمی ست/ البته… دوران سالمندی خیلی از ما دور نیست/ ناگهان به خود میآییم و میبینیم/ ما هم پدربزرگ و مادربزرگ شدیم…
موزیک آغاز
نازنین:
درود خداوند بر شما عزیزان/ به برنامه زنان امید خوش اومدین// نازنین هستم و امروز هم در کنار مژگان عزیز در خدمت شما خواهیم بود//
مژگان:
منم درود میفرستم به شما شنوندگان گرامی و همچنین به نازنین عزیزم/ امیدوارم از برنامهای که امروز برای شما عزیزان تدارک دیدیم لذت ببرید//
نازنین:
امروز قراره در مورد فصلی از زندگی صحبت کنیم که سراغ تک تک ما میاد// اگه گفتین منظورم چه فصلیه؟ بله.. سنین پیری یا سالمندی/ که هر کدوم از ما دیر یا زود اونو تجربه میکنیم// اگر شما شنونده عزیز در این فصل از زندگی قرار دارین این برنامه برای شماست/ و اگر هم نه باز هم تشویقتون میکنم که به این برنامه گوش کنید و از همین حالا برای این فصل از زندگیتون آمادگی کسب کنید//
مژگان:
همینطوره.. خیلی از ما برای موفقیت در دوران جوانی و میانسالی برنامهریزی میکنیم اما / کمتر کسی برای سنین سالمندی برنامه و پلن خاصی میچینه// سنین پیری بخشی از چرخه زندگی انسانه که/ خیلی از افراد با چالشها و تغییرات فیزیکی و روانی مواجه میشن// شاید در وهله اول اسمش خوشایند نباشه اما/ این دوره از زندگی هم خصوصیات مثبت خودشو داره و میشه این دوران رو به عنوان فرصتی برای رشد شخصی/ بهبود کیفیت زندگی و دستیابی به موفقیتهای جدید در نظر گرفت//
نازنین:
دوران سالمندی معمولاً بر خلاف اون چیزی که تصور میشه نیست// وقتی اسم پیری میاد یه جسم خسته / بیمار/ افسرده و بی حافظه تو ذهن ما مجسم میشه// البته ممکنه اقلیتی از افراد سالمند اینطور باشن اما/ این در مورد همه صدق نمیکنه// خیلیا میگن تو دوران پیری دیگه نمیتونی کاری انجام بدی/ فقط باید استراحت کنی/ الان زمان استراحت برای توئه/ اما خیلی از افراد بودن که/ در سنین سالمندی به موفقیتی دست پیدا کردن و شکوفا شدند// باور ندارید؟ پس بریم با بعضی از این افراد آشنا بشیم:
مژگان:
«چارلز داروین» در ۵۰ سالگی به نظریه مهم خودش دست پیدا کرد و تا قبل از اون شخص مطرح و مشهوری نبود// اون در سن بالای ۵۰ سالگی کتابی رو منتشر کرد که/ در اون تئوری معروفش یعنی دو نیم شدن زمین به چاپ رسید//
نازنین:
«پابلو پیکاسو» هنرمند و نقاش معروف از سن ۵۵ تا ۹۰ سالگی شاهکار و مهمترین آثار خودشو خلق کرد
مژگان:
«جی آر آر تالکین» نویسنده مجموعه پرطرفدار دوست داشتنی “ارباب حلقهها” در سن ۶۲ سالگی این مجموعه شگفت انگیز رو خلق کرد
نازنین:
«کاترین پِلتون» در سن ۸۶ سالگی رکورد ۲۰۰ متر شنای پروانه رو در جهان به ثبت رسوند و این کار رو در ۳ دقیقه انجام داد
مژگان:
«نلسون ماندلا» که نامی جاودان از خودش به جا گذاشت و تبدیل به یک اسطوره شد/ در سن ۷۶ سالگی اولین رئیس جمهور آفریقای جنوبی شد
نازنین:
«گلادیس بوریل» در سن ۹۲ سالگی پیرترین زنی بود که/ تونست یک ماراتن کامل رو به انجام برسونه و به اون لقب “گلادیاتور” دادن
مژگان:
«مادرترزا» که همه ما مسیحیان به عنوان یک اسطوره و قهرمان ایمان از او یاد میکنیم/ در سن ۶۹ سالگی اولین جایزه صلح نوبل رو به خاطر اقدامات بزرگش دریافت کرد
نازنین:
«نولا اوکس» در سن ۹۵ سالگی پیرترین فارغ التحصیل دانشکده بود که در اون زمان مدرک لیسانسش رو در سال ۲۰۰۷ دریافت کرد اما/ همون جا متوقف نشد و با انگیزه به دنبال مدرک فوق لیسانس رفت
مژگان:
احتمالاً خیلی از شماها فیلم قدیمی”خانه کوچک” رو به یاد داشته باشین// جالبه بدونین که نویسنده رمان های خانه کوچک خانم «لورا اینگِلز وایلدِر» در سن ۶۴ سالگی این کتاب را منتشر کرد که سر و صدای زیادی تو زمان خودش به راه انداخت/ بعد ۷ مجموعه کتاب رو پشت سر هم به چاپ رسوند و به یکی از بزرگترین نویسندههای کلاسیک تبدیل شد
نازنین:
«باربارا هیلاری» پرستار بازنشستهای بود که وقتی شنید هیچ زن سیاه پوستی به قطب شمال پا نذاشته/ تصمیم گرفت اولین زنی باشه که این کار رو انجام میده و اون این کار رو در ۷۵ سالگی به انجام رسوند و تبدیل به مسنترین فردی شد که به قطب شمال پا گذاشته// چند سال بعد در ۷۹ سالگی هیلاری به نخستین زن سیاه پوستی تبدیل شد که به قطب جنوب پا گذاشته
مژگان:
«جان پمبرتون» سازنده نوشابه کوکاکولا در سن ۵۵ سالگی رسپی معروف نوشابش رو بیرون داد و از اون به بعد فرد مشهور و ثروتمندی شد
نازنین:
«مارگارت رینگِنبرگ» خلبان زنی بود که در ۷۲ سالگی دور دنیا پرواز کرد
مژگان:
و هزاران موارد دیگه… امیدوارم شنیدن موفقیت این افراد در سنین سالمندی برای شما ایجاد انگیزه و هدفگذاری کرده باشه// حالا میخوایم کمی در مورد راهکارها صحبت کنیم و ببینیم که به طور عملی چه کارهایی رو باید انجام بدیم تا در این برهه از زندگی هم به موفقیت برسیم و هم ازش لذت ببریم
نازنین:
اول از همه می خوام بگم که تصورات اشتباه رو بشناسید/ و بعد اونها رو کنار بذارید// مثلاً جمله های مخربی که تو دوران سالمندی زیاد شنیده میشه: “این که دیگه از ما گذشته!”/ “عمر ما به سر رسیده”/ “باید تو جوونی این کارا رو میکردیم که نکردیم! الان دیگه وقتش نیست” ازتون خواهش میکنم این دیدگاه رو کنار بذارید/ همه چیز به دیدگاه خود ما برمیگرده// یکم قبلتر من و مژگان جان اسم افراد زیادی رو بردیم که تو سنین سالمندی شکوفا شدن// اونا انسانهای استثنایی نبودن/ فقط اراده قوی داشتن و اگه اونا تونستن/ پس شما هم میتونین
مژگان:
بله قطعا شما هم میتونین یه شخص موفق باشید حتی در میانسالی// یکی از عوامل مهم در دستیابی به موفقیت در میانسالی حفظ سلامتی فیزیکی هست// بعضیا میگن “تو جوونیت هر چقدر از بدنت مواظبت کردی که کردی/ اگر نه دیگه فایده نداره” خوب درسته که مراعات و رسیدگی به جسم در سنین جوونی خیلی موثره اما به این معنی نیست که دیگه تغذیه تو سنین میانسالی تاثیری نداشته باشه// مراقبت از جسمتون نه تنها از جهت سلامت جسمانی مهمه بلکه/ باعث میشه که شما شاداب و پر انرژی باشید و میزان استرس و اضطراب در شما کاهش پیدا میکنه/ پس در نتیجه کیفیت زندگی شما بالا میره
نازنین:
بله قطعاً همینطوره.. بهتون پیشنهاد میکنم که حتماً از یک پزشک تغذیه با توجه به شرایط جسمیتون و داروهایی که مصرف میکنید مشاوره بگیرید/ و پزشک تغذیه برای شما یک برنامه سالم و غنی مینویسه که اگر رعایت کنید قطعاً روی سلامت جسمی و به قول مژگان جان کیفیت زندگیتون قطعاً تاثیر میذاره// اگر هم به هر دلیلی شرایطش رو ندارید میتونید خودتون یک برنامه روزانه که غنی باشه برای خودتون در نظر بگیرید و مطمئن بشید که ویتامینها و پروتئین مورد نیاز بدنتون رو تامین کنید/ اما خوب سعیتون رو کنید که از پزشک مشاوره بگیرید تا اگر دارویی مصرف میکنید با مواد خاصی تداخل پیدا نکنه/ به علاوه ممکنه تو این سنین دچار بعضی مشکلات و بیماریها باشید و قطعاً دکتر بهتر میتونه مواد مورد نیاز بدن شما رو تشخیص بده
مژگان:
البته از چکاپ هم نباید غافل شد/ و مخصوصاً خیلی مراقب قلبتون باشید// راه دیگه سالم موندن ورزش هست// ورزش سبک مثل پیادهروی یا شنا یا هر ورزش دیگهای با توجه به شرایط جسمانیتون بیشتر از چیزی که فکر کنید در زندگی شما تاثیر خواهد داشت// عمه بزرگه من ۷۳ سالشه و وقتی ببینیدش فکر میکنید ۵۰ سالش باشه// وقتی به سبک زندگیش دقت کردم دیدم که ایشون سالهای ساله که بدون استثنا هر روز ساعت ۶ صبح به پیاده روی میره/ تابستون و زمستون هم نداره/ و واقعاً تو این زمینه اراده فولادین داره/ البته خیلی هم مراقب تغذیهاش هست و مراعات میکنه/ اما وقتی راز سلامتیشو ازش پرسیدم خودش گفت مهمترینش ورزشه
نازنین:
چقدر عالی مژگان کاشکی ما هم توی سنین بالا بتونیم از چنین سلامتی برخوردار باشیم// مورد بعدی اینه که مغزتون رو به چالش بکشین شاید بپرسین خب یعنی چی؟ الان براتون توضیح میدم/ مغز انسان عاشق حل کردن معما و کشف کردنه سن و سالم نمیشناسه// مغز به دنبال ایجاد ارتباطات جدید بین چیزهای مختلف و یادگیریه// نتایج تحقیقات نشون میده این کار باعث میشه مغز ما سالم بمونه/ مهم نیست چند سالتونه/ مهم اینه که برای فعال نگه داشتن مغزتون یه سری کارها انجام بدید/ مثل حل جدول/ معما/ یادگیری مهارتهای جدید مخصوصاً مهارتهایی که شاید سالها دوست داشتین اونو کسب کنین/ اما به خاطر مشغله نتونستین// همونطور که قبلاً گفتیم میتونین تو دورههای آموزشی شرکت کنید و مهارت هاتونو ارتقا بدید/ چیزهای جدید یاد بگیرید و همواره باهوش و سرزنده بمونید//
مژگان:
بله پس به جای اینکه توی روزمرگیهاتون غرق بشید/ سعی کنید مغزتون رو سرشار از افکار جدید و چالش برانگیز کنید// کارهایی که نازنین جان ازشون نام برد نه تنها باعث تقویت مغزتون میشه/ بلکه تنش و افسردگی رو هم از شما دور میکنه و لذت زندگی رو افزایش میده// کار دیگهای که توی این دوران میتونین انجام بدین اینه که دایره ارتباطات اجتماعی و دوستانتون رو ارتقا بدین/ سعی کنید یه دایره دوستی تشکیل بدید و هر هفته با هم یکجا جمع بشید// این مشارکت و دوستی خیلی زیاد تو روحیه شما تاثیر میذاره// تنها موندنِ مداوم توی این سن ممکنه روحیه شما رو تضعیف کنه/ و بعد ممکنه این فشار و خلأ تنهایی رو روی فرزندانتون بزارین// اما اگر شما یک دایره دوستی برای خودتون تشکیل بدین که با هم سن و سالان خودتون وقت بذارین/ این باعث تقویت روحیه شما و ایجاد حس ارزشمندی درونتون میشه//
نازنین:
بله دقیقاً/ در آخر عزیزان میخوام بهتون بگم اگر در دهه ۵۰/ ۶۰/ ۷۰/ و یا ۸۰ هستین/ حالا باید زندگیتونو صرف لذت بردن از چیزهایی کنید که براش زحمت کشیدید// از ذهن و جسمتون مراقبت کنید و هر کاری که لازمه انجام بدید تا/ زندگی سالم و شادی داشته باشین// و از بودن در کنار عزیزانتون و دوستانتون لذت ببرین و به قسمتهای مثبت این دوران از زندگی هم بیشتر فکر کنید//
مژگان:
دقیقاً همینطوره/ هر دورانی زیباییهای خودشو داره/ پس تا میتونیم از این زیباییها باید لذت ببریم// خوب دوستان عزیز تا من و نازنین جان یه گلویی تر کنیم/ شما هم به یک سرود گوش کنید و بعد در ادامه قراره در مورد موضوع جالبی صحبت کنیم// تشویقتون میکنم که در ادامه با ما همراه باشید//
موزیک
نازنین:
دوستان عزیز با ادامه برنامه زنان امید در خدمت شما هستیم/ در بخش قبلی برنامه در مورد دوران سالمندی صحبت کردیم و گفتیم که در این دوران هم میشه شکوفا شد و ازش لذت برد// حالا در این بخش میخوایم از شخصی صحبت کنیم که/ فکر کنم هر مسیحی اسمشو شنیده باشه// اون کسی نیست جز/ خانم جویس مایر//
مژگان:
جویس مایر قهرمان زندگی منه و میتونم بگم پایه های ایمان من توسط ایشون بنا شد/ جویس زندگی بسیار سختی رو پشت سر گذاشته/ و در میانسالی خداوند اون رو بلند کرد و از اون یک قهرمان ایمان ساخت// جویس مایر در تاریخ ۴ ژوئن ۱۹۴۳ میلادی در جنوب سنت لوئیس به دنیا اومد// اون در کودکیش بارها توسط پدرش مورد تجاوز قرار گرفت// در ۹ سالگی قلبش رو به عیسای مسیح سپرد/ البته خونوادهاش اصلاً به کلیسا نمیرفتن/ دختر عمو و پسر عموش تو جلسات کلیسای محلی شرکت میکردن و از این طریق جویس هم یک بار به همراه اونا به کلیسا میره//
نازنین:
اولین بار که پاشو به کلیسا میذاره از شادی سر از پا نمیشناخت اما/ زمان زیادی از ورودش به کلیسا نگذشته بود که/ احساس عذاب وجدان و احساس گناه و ناپاکی به سراغش میاد// اون امیدی نداشت که بتونه به خدا نزدیک بشه اما/ در نهایت تو همون کلیسا به عیسی مسیح ایمان میاره و نوری به قلبش تابیده میشه اما/ وقتی دوباره پدرش برای آزار جنسی به سراغش میاد اون نور براش تبدیل به تاریکی میشه//
مژگان:
این تاریکی تا سن نوجوونی بر زندگی جویس حاکم بود/ اون به محض اینکه ۱۸ سالش شد خونه رو ترک کرد/ و هنوز چند ماه نگذشته بود که با مردی که نمیشناخت ازدواج کرد/ غافل از اینکه اون مرد دزد و خلافکار بود// تو اون زمان جویس توی یک شرکت حسابداری کار پیدا کرده بود و همسرش اونو مجبور به دزدی میکرد/ و قسمت بد داستان اینجاست که اون مرد با زنان زیادی رابطه نامشروع داشت// و وقتی فهمید که جویس باردار شده اونو ترک کرد/ و جویس هم از اون طلاق گرفت//
نازنین:
طلاق مثل پتک محکمی تمام آمال و آرزوهای جویس رو خرد کرد// اون برای فراموشیِ این شکست تلخ/ به سیگار و موادهای مخدر روی آورد/ و وارد روابط نامشروع هم شد// ناامیدی و سیاهی بر زندگی اون حاکم بود تا اینکه} بعد از یک سال جویس با یک شخص ایماندار به اسم دیوید مایر ازدواج کرد// دیوید مرد خوبی بود و باعث شد کورسویی از ایمان در قلب جویس شروع به تابیدن کنه// اونا هر هفته با هم به کلیسا میرفتن/ و اون طوفان سهمگین در زندگی جویس فرو خوابیده بود اما خوب/ هنوز آثارش در روح و روان اون باقی مونده بود//
مژگان:
وقتی که جویس ۳۳ سالش بود/ خوندگی و دعوتش رو از خدا دریافت کرد// اون در حال رانندگی از آرایشگاه به سمت خونش بود و داشت دعا میکرد و میگفت” خدایا چرا من احساس پیروزی نمیکنم؟ چه چیزی توی زندگی من کمه که دارم ازش رنج میبرم؟” و بعد صدای خدا رو در قلبش میشنوه که میگه: “جویس من در حال تعلیم دادنِ صبر و شکیبایی به تو هستم” جویس تعریف میکنه که اون لحظه انگار شخصی وجودم رو باز کرد و عصاره محبت رو در من ریخت// یکم بعد اون/ دعوت خدا رو به عنوان معلم کتاب مقدس دریافت میکنه// از همون جا آتیش ایمان جویس شعلهور میشه و تصمیم میگیره که به مطالعه و تحصیل کتاب مقدس بپردازه/ تا بتونه اون چیزی که یاد گرفته رو با دیگران در میون بذاره// اون به وعده خدا ایمان داشت/ میدونست همونطور که خدا گفته “روزی به همه جا خواهی رفت و کلام مرا تعلیم خواهی داد” به انجام میرسه//
نازنین:
بله اون ایمان داشت و ۳۵ سال طول کشید که/ این وعده خدا در زندگی اون تحقق پیدا کنه// اما جویس به این دعوت آسمانی امین و وفادار موند// زمانی که جویس متوجه دعوت و خوندگیش شد/ اولش با تعلیم تو یه گروه خونگی که ۲۵ نفر بودن تو منزل خودش شروع کرد اما/ اوضاع به این شکل باقی نموند// چیزی نگذشت که کلیسای محلی از جویس خواهش کرد که/ جلسات تعلیمی رو متوقف کنه و اونو به دست معلمان کلیسا بسپاره// اما جویس موافق نبود و خواسته اونا رو رد کرد و شبان کلیسا هم اول خدمتشون رو ازشون گرفت و بعد از مدتی اون ها را از کلیسا بیرون کرد// تو همون روزهایی که جویس شروع به تعلیم کلام خدا کرده بود/ در قلبش احساس کرد که خدا میخواد اون/ کارشو تو رستوران ترک کنه تا بتونه با تمرکز بیشتری به کار تعلیم کلام مشغول باشه// روزهای سختی بود اما/ جویس همچنان به خدا وفادار بود و هیچ وقت قدمی بر خلاف دعوت الهی خودش برنداشت//
مژگان:
۶ سال از ملاقات جویس با خدا و دریافت خوندگیش گذشته بود/ و حالا اون در یک قدمیِ ۴۰ سالگی بود// اونها به کلیسای دیگهای رفتن و تو این کلیسای جدید بود که/ خدمت جویس ارتقا پیدا کرد// و در اون کلیسا به طور رسمی آموزش کتاب مقدس رو شروع کرد// چیزی نگذشته بود که این جمعیت به ۴۰۰ تا ۵۰۰ نفر رسید و کمی بعد اون به عنوان کمک شبان منصوب شد// این نقطه عطفی در خدمت اون بود// یک سال بعد جویس به رادیو راه پیدا کرد و موعظههاش در ایستگاه رادیویی پخش میشد// در سال ۱۹۸۵ که جویس ۴۲ ساله بود/ با وجود شرایط خوبی که داشت اما بر این باور بود که اراده خدا اینه که خدمت مستقل خودشو شروع کنه و این خدمت به نام “حیات در کلام” آغاز شد//
نازنین:
این خدمت جدید با چالشهای جدیدی هم روبرو بود// اونا از لحاظ مالی تحت فشار بودن و جلساتی که جویس در اون موعظه میکرد بین ۵۰ تا ۷۰ نفر شرکت میکردن/ و هدایایی هم که جمع میشد اونقدر ناچیز بود که کفاف خرید یک وعده خوراک هم نمیداد// اوضاع خیلی خوب به نظر نمیاومد که ناگهان} یک اتفاق وحشتناک برای جویس افتاد/ و متاسفانه اون مبتلا به سرطان سینه شد// حالا اون یک زن ۴۶ ساله بود که باید به زودی عمل میشد که با برداشتن یکی از سینههاش بیماری متوقف شد/ و اون باز هم با وفاداری برای خدا ایستاد//
مژگان: ۴
سال بعد که جویس پا به عرصه ۵۰ سالگی گذاشته بود/ به همراه همسرش هدایایی جمع آوری کردن تا بتونن تو هوای آزاد/ مطالعه کتاب مقدس هفتگی برگزار کنن// مردم جویس رو خیلی زیاد دوست داشتن و هدایا برای حمایت اونا خیلی زود فراهم شد/ و جلسات هفتگی هم تبدیل به جلسات روزانه شد/ که با فیلمبرداری نه تنها به تمام نقاط آمریکا بلکه به تمامی جهان ارسال میشد// کلام خدا از طریق جویس عمل میکرد و اون در همه نقاط جهان در حال تعلیم بود// در عرض یک ماه حدود ۱۰ هزار نامه از کشور هند دریافت کرد که/ مردم از کارهای عجیب خدا براش نوشته بودن// برنامههای تلویزیونی جویس اون رو به واعظی محبوب تبدیل کرد و کتابهای اون هم به سرعت مشهور شد//
نازنین:
فکرشو کنید/ زنی که تو ۱۸ سالگی مدرسه رو ترک کرده بود و به دانشگاه نرفته بود/ حدود ۵۰ کتاب تونسته بود بنویسه// بعضی از اونا به عنوان پرفروشترین کتاب سال به چاپ رسید// حالا جویس در کنفرانس هایی صحبت میکنه که هزاران نفر مشتاقانه در اون شرکت میکنن// برنامههای تلویزیونی اون به بیش از ۶۰ زبان زنده دنیا دوبله و پخش میشه/ و اینجا جایی بود که دعوت خدا تحقق پیدا کرد} جویس در تمام این سالها با وجود مشکلات بیشمار و پیشینه سخت و طاقت فرسایی که داشت به خدا وفادار موند//
مژگان:
بله عزیزان خدای ما/ خدای وفادار و امینه// شاید شما هم از خدا پیغامی گرفتید اما/ بعد از چند سال انتظار دلسرد شدین/ دچار شک و تردید شدین// میخوام بهتون بگم که خدا طبق زمانبندی خودش عمل میکنه// شاید گاهی از نظر ما تحقق وعدههای خدا دیر میشه اما/ این به این معنی نیست که خدا عمل نمیکنه// بلکه اون داره زیرساختهای ما رو برای کار عظیمی که قراره در زندگیمون انجام بده میسازه//
نازنین:
شاید شما هم مثل جویس نیمه اول زندگیتون پر از سختی و مشکلات و بحران بوده و به کل امیدتونو از دست دادین// میخوام بهتون بگم که خدا وفاداره/ و قادره که زندگی شما رو تبدیل کنه/ کافیه که شما هم مثل جویس نسبت به خدا وفادار بمونید و طبق اراده اون عمل کنید/ ایمان دارم که شما هم روی دیگه زندگی و سعادتمندی رو خواهید دید//
مژگان:
دوستان عزیز متاسفانه وقت امروز برنامه ما به اتمام رسیده/ برنامه امروز انقدر برای من جالب بود که واقعاً دلم نمیخواد تموم بشه//
نازنین:
منم همینطور مژگان/ امیدوارم که شنوندههای عزیزمون هم از برنامه امروز لذت برده باشن/ و اگر در ناامیدی و یأس به سر میبرن برنامه امروز ما براشون انگیزه بخش و دلگرم کننده بوده باشه//
مژگان:
یادتون باشه که اگر از برنامههای ما برکت میگیرین/ برامون بنویسین و اگر شما هم داستان زندگیتون باعث بنای دیگران میشه اونو از دیگران دریغ نکنین
نازنین: شما عزیزان میتونید از طریق ایمیل آدرس
مژگان:
عزیزان لحظههاتون خوش و سرشار از شادی خداوند تا برنامه بعد خدانگهدار
نازنین:
خدانگهدار