1061: 1061- ما هویت خودمون رو از خدا میگیرم
نویسنده: نازنین
نازنین :
سلام سلامی گرم به شما زنان نازنین امید/ به برنامه خودتون خوش اومدین/ من نازنین هستم و به همراه همکارم مژگان با یه برنامه دیگه با موضوع نگرش در خدمت شما هستیم
مژگان:
درود بر شما عزیزان امیدوارم حال دلتون خوب باشه. منم مژگانم و امیدوارم که از برنامه امروز ما لذت ببرید
نازنین:
یکی از دوستام خیلی که اهل ادب و کتاب و مطالعه هست/ اینو هم بگم که پناهنده هست و زندگی رو مثل همه اونهایی که به ناچار خارج از کشور هستن / به سختی سپری میکنه/ چند وقت پیش وقت دادگاه داشت و من بعنوان مترجم رفتم اونجا/ قاضی ازش پرسید چه درخواستی داری/ اون گفت: دولت کشورم هویتم رو از من گرفته/ من به هویت اجتیاج دارم/ چیزی که حق هر انسان هست.
مژگان:
چه جمله تاثیر گذاری / خوب قاضی چی گفت: پرونده با موفقیت انجام شد؟ /
نازنین:
تا جایی که من مطلعه هستم هنوز منتظره پاسخه/ آمین که جواب مثبت میاد//
مژگان:
آمین
نازنین:
آمین/ بعد از اون روز ازش پرسیدم چرا گفتی هویت میخوای/ چون افراد کمی هستن که به این موضوع فکر کنن و توی دادگاه این جمله رو بگن
مژگان:
آره واقعا/ منم میخواستم همین رو بپرسم/ چه جوابی داد؟/
نازنین:
اون بهم گفت باید یه داستانی رو برات بگم و شروع کرد به تعریف و گفت:
چند روز پیش به دنبال مدارک تحصیلیم بودم /که به شناسنامه ام رسیدم /که بی رنگ و کهنه شده بود/ اونو برداشتم و ورق زدم
/ چند برگ کاغذ جلد شده / که تو بالای صفحه اول نوشته شده بود شناسنامه/ زیر اون عکس بیجانی از من بود/ که یادگاریه سالهای گذشته اس / مال زمان حدود 18 سالگیم//
که اون عکس هم مثل خود شناسنامم دیگه تازه نیست کهنه و بی رنگ و رو شده/
زیر اونها نوشتهشده آقا/خانم ….. در تاریخ …. در شهر …. به دنیا آمد و اینکه من / فرزند آقای ….. و خانم …. هستم / دقت کردم دیدم تا اینجاش رو من میدونم/ اما چیزی که برام تازگی داشت این بود که نمیدونستم من دلیل وجود خودم نیستم / و باید موجودیت منو کس دیگری به واسطه مهر و یا امضایی تصدیق کنه/اینو از اینجا متوجه شدم که تو پایینِ / همین صفحه ی تولد/ یک موجود دیگه ای وجود منو تصدیق کرده و با مهر و امضایی شهادت داده که من متولد شدم/ و خودم هم از اینجا فهمیدم که من به دنیا اومدم/ توی صفحه بعد نوشته بود خلاصه ازدواج و طلاق/ وقتی بیشتر دقت کردم فهمیدم/ این صفحه/ صفحهای یه که / نماینده شادی یا غم / کامرانی یا ناکامی رابطه یکعمرم هست / به این که چی در این مدت به سرم اومده و چیکار کردم//
فهمیدم اگر توی اون صفحه کوچک چیزی بنویسن/ یعنی / میان دو کس نکتههایی رد و بدل شده و هیجاناتی اتفاق افتاده/ و یا حتی کدورت یا صفا / بطور خلاصه / اندوه یا سرور حاصل همه اون دو صفجه بود/ بعد از اون صفحه یه برگ هم به صفحه آخر منگنه شده بود/ برگه رای و کوپن و …./ و توش / چند مهر رنگی خود نمایی میکرد/ مهر هایی که بابت انتخابات خورده بود/ انتخابهایی رو انجام داده بودم که شاید بتونم وضع مردم کشورم رو بهتر کنم/ و مردم این همه ناراحتی و غم نداشته باشتن/ اما دریغ از یکم بهتر شدن// این یعنی انتخاب های من همه اشتباه و بی نتیجه بود//
بالاخره به صفحه آخر این دفتر زندگی رسیدم/ نوشته بودن مرگ//
با خودم گفتم / انسانی که تمام هستیش/ توی دو صفحه که از کف دست بزرگتر نیست جا میشه/
انسانی که طی روزگار و گذشت عمر هرگز معنا و مفهومی
بسیار زیبا بود/ من پیام خودم رو دریافت کردم/ خداوند از طریق شما و این برنامه با من حرف زد و این خودش کنار زدن هوای مه آلود از جلوی چشمان مون هستش تا بتونیم راه رو پیدا کنیم/ خدا میخواد من گم نشم و میخواد کمکم کنه و شاید این برنامه و این رادیو خودش یکی از راه های خداونده/ جلال برنام قدوس خداوند/ خداوند به شما برکت بده