نام برنامه: خانواده ما قسمت 23- حماقت و سخن بی جا

موضوع:حماقت و سخن بی جا

نویسنده: حامد

گویندگان:حامد و ارزو

تایید کننده: سیاوش – سعید – سیامک

خانواده ما ۲۳

انسان ها ی احمق و سخن بی موقعه

آرزو:

سلامی به به وسعت تمام مهربانی‌ها، سلامی به زیبایی آفرینش به شما همه عزیزان همراه با برنامه خانواده ما من آرزوهستم به همراه حامد عزیزم بار دیگر هم در خدمت شما عزیزان هستیم

حامد:

من هم حامد هستم و سلام عرض می‌کنم خدمت شما همه عزیزان و امیدوارم حال دلتون خوب باشه 

آرزو:

 یادتونه تو مدرسه داستان لاک پشت و لک لکها رو از کتاب کلیله و دمنه باید می‌خوندیم 

 داستان از این قرار بود که دو لک لک در مرغزارى با خوشى زندگى می کردند. لاک پشتى در آن مرغزار با اين دو

لک لک رفيق شد.

 وقتى تابستان تمام شد، لک لک ‏ها می‏ خواستند پر کشيده و بروند و

مهاجرت کنند. لاک پشت گفت: رفقا! کجا می خواهيد برويد؟ گفتند: اينجا که سرد، برف و

باران می ‏شود، ما به گرمسير می رويم.

لاک پشت گفت: مرا نيز با خود ببريد. گفتند: ما حاضريم تو را ببريم، ولى بايد با ما شرط

بسيار محکمى کنى که در بين راه دهان خود را باز نکنى.

گفت: دهان باز کردن که چيز مهمى نيست، باز نمی‏ کنم.

گفتند: نه، تو نمی ‏دانى، دهان باز کردن خيلى مهم است، چون گاهى مساوى با نابودى است.

گاهی همه آتش ‏ها از گور زبان بلند می شود. تو با ما شرط کن که دهان خود را باز نکنى.

گفت: قول مى‏ دهم که دهان خود را باز نکنم. مرا ببريد. اين دو لک لک آمدند چوبى را

کندند، به لاک ‏پشت گفتند: با دهان وسط اين چوب را بگير، ما دو طرف چوب را بلند مى

‏کنيم و تو را با خود مى ‏بريم، اما فراموش نکنى. گفت: نه.

لاک پشت وسط چوب را با دهان خود گرفت. آن دو لک لک با قدرت چوب را بلند کردند و

به پرواز درآمدند. در حال رفتن بودند که از بالاى روستايى رد مى‏ شدند. هنگام عصر بود

و روستايى‏ ها از زمين زراعت برمى ‏گشتند که ناگهان چشم آنها به اين دو لک لک و

لاک پشت افتاد.

یکی از روستایی ها گفت: بدبخت اين لاک‏پشت که خود را در اختيار اين دو لک لک قرار

داده است،سپس با صدای بلند به لاکپشت که در ارتفاعات بود گفت: تو با اين سنگى که به

پشت و شکم دارى، خيلى بالاتر از اين دو لک لک هستى، چرا خود را در اختيار اين دو

گذاشتى؟

لاک پشت آمد دهان خود را باز کند که به آنها بگويد: اين کار من درست است،اما تا دهان

خود را باز کرد، از آن بالا به پايين و روى سنگ‏ها افتاد و از بين رفت.

لک لک‏ ها نيز چوب را انداختند و راه خود را ادامه دادند و گفتند: «لعنت بر دهانى که بى

‏موقع باز شود»!

حامد:

واقعا داستان قشنگیه و دقیقاً این حکایت خیلی از آدم‌ها توی زندگیه که نمی‌دونن کی و کجا نباید الکی و بیهوده صحبت کنند و صحبت‌های بیهوده‌شون چه عواقب هولناکی خواهد داشت 

یکی از فامیلای ما خیلی آدم تعارفی بود البته از روی سادگیش این کارو انجام می‌داد چون قدرت نه گفتنو بلد نبود\ اما یک روز درس بزرگی گرفت\\ یکی از همسایهاشون دنبال ضامن برای گرفتن وام بانکی بود با اینکه فامیل ما می‌دونست که آدم خوش قولی نیست ولی از روی عادتش به فرد یه تعارف زد و گفت که فلانی اگه خواستی من ضامنت میشم اونم از خدا خواسته سریع گفت بله چرا که نه و فامیل ما هم مجبور شد که ضامنش بشه\ همونطور که از اول مشخص بودهمسایه‌شون قرار نبود وامو به موقع تسویه کنه و باعث شد تا بانک خونه فامیل ما رو مصادره کنه از اون روز به بعد فامیل ما مرتب این ضرب المثل روتکرار می کنه که لعنت بر دهانی که بی‌موقع باز شود 

آرزو:

تو دوران  مدرسه یکی از همکلاسی‌هامون بود که از این حرکت‌ها زیاد انجام می‌داد یادمه همیشه وقتی که معلم فراموش می‌کرد که تکلیفا رو ببینه می‌گفت خانوم اجازه مشق ها رو نگاه نمی‌کنید؟ و بعد یک کلاسو زنگ آخر دم مدرسه برای خودش صف می کرد ،جالبش اینجا بود که خودشم اکثرا تکلیفشو انجام نمی داد 

به نظر من از روی حماقتش بود که این کارو می کرد چون هم معلم توبیخش می‌کرد هم بچه‌های دیگه‌ای معلم توبیخشون کرده بود زنگ آخر از خجالتش در میومدم 

و جالبش اینجا بود که هیچ وقت از این کارش دست نمی‌کشید 

حامد:

به قول ملک الشعرای بهار 

درست گوی و به هنگام گوی و نیکو گوی

که سخت مشکل کاربست کار گفت و شنود

اگر سلامت خواهی به هر مقام‌، زبان

مکن دراز که آن خنجریست خون‌آلود

خموش باش‌، چه بسیار دیده‌ایم که داد

زبان سرخ سر سبز را به تیغ کبود

که امروزه از این شعر به عنوان ضرب المثل هم استفاده می‌شه که زبان سرخ، سر سبز روبه باد می ده

اینجا شاعر از زبان به عنوان خنجری خون آلود صحبت می‌کنه که هم استعاره‌ای از رنگ زبانه وهم  کاری که زبان می‌تونه بکنه چون می‌تونه مثل یک خنجر خونی باشه از فرد مقابل ریخته شده یا خونه سر خودمون باشه

پس در ادبیات بسیار تاکید شده که مواظب زبانمون باشیم و بدونیم هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد 

آرزو:

اینکه ما بتونیم جلوی زبانمون بگیریم یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک انسان داناست و اگر می‌خواهیم در زندگیمون آسیب‌های کمتری ببینیم باید این ویژگی رو سرمشق خودمون قرار بدیم 

خیلی وقت‌ها توی جر و بحث‌هایی که توی خونه پیش میاد فقط کافیه که ما چند لحظه سکوت کنیم و به جای اینکه یک حرفی و توی لحظه از روی عصبانیت بگیم مکث کنیم و اجازه بدیم اون چیز پنهان بمونه یا اون حرفو نزنیم

دیدین که اکثراً پیشنهادی که میشه توی جر و بحث‌ها میگه اجازه بدین حرمت‌ها حفظ بشه

یعنی باید مواظب حرفی که می‌زنیم باشیم چون مسئولیت زبان یا حرفی که داریم به گردن خودمونه و اگر اون رو گفتیم دیگه از عاقبتی که اون حرف برامون به وجود بیاره نمی تونیم فرار کنیم

چون بعضی وقتا باعث از هم پاشیده شدن یک خانواده می‌شه بعضی وقتا باعث کدورت بین فامیل یا دوستان می‌شه و بعضی وقتا باعث میشه که شخصیت بدی پیدا کنیم تونگاه بقیه

به نظر من این حرف از چند وجه داره به ما آموزش می‌ده 

اول اینکه عواقب صحبت‌ها و سخن‌های ما اول به خودمون برمی‌گرده ما باید مسئولیت آن چیزی که می‌گیم بشیم  که این کار باعث میشه ما گزینه سخن بگیم و فکر شده حرف بزنیم 

دوم اینکه چطور می‌تونیم به زندگیمون صلابت بهتری بدیم و جایگاه بهتری از نظر اجتماعی داشته باشیم چه توی خونه چه توی جامعه و حتی توی تاریخ !

چون توی تاریخ هم بسیار می‌بینیم کسانی که حرف‌هایی زدند که نابجا بوده و چه پیامدی برای خودشون و اطرافیانشون به همراه داشته و در مقابل چه کسانی سکوتشون و درست صحبت کردند و در زمان مناسب ، چه دستاوردهایی را اول برای خودشون و بعد برای اطرافیانشون و جامعه‌شون به ارمغان آوردند

حامد:

در کلام هم امده

 لبهای احمق به منازعه داخل می‌شود، و دهانش برای ضربها صدا می‌زند.   دهان احمق هلاکت وی است، و لبهایش برای جان خودش دام است.  

امثال باب ۱۸ ایات ۶ الی ۷

اینجا کلام میگه لب‌های احمق به منازعه داخل می‌شود و دهانش برای ضرب‌ها صدا می‌زند یعنی چی 

یعنی اینکه آدم احمق فقط وقتی حرف می‌زنه منجر به بدبختی و کتک خوردن خودش می‌شه

 این ایه در دو بخش  به ما نشون میده اول خصوصیت آدم احمق چیه و صحبت‌های یک آدم احمق چه پیامدهایی می تونه داشته باشه که ما بتونیم اونو بشناسیم و ازش فاصله بگیریم

 دوم چطور می‌تونیم رفتارمونو اصلاح کنیم، یعنی اینکه هیچ وقت سخنی نگوییم که باعث آسیب به خودمون بشه و مواظب زبانمون باشیم 

در ادامه آیه می خونیم که لب‌های احمق دام جان خودشه و لبانش باعث هلاکت او یعنی هم علت هلاکت یک احمق رو توضیح میده  هم چطور به وجود اومدن احمقرو 

 دوری کردن و صحبت نکردن با این افراد برای ما بسیار مهمه چون این افراد با حماقتشون فقط منجرب  آسیب به خودشون نیستند بلکه حماقتشون و خیلی وقتا آسیبی که می‌بینند رو به اطرافیانشونم منتشر می‌کنند 

آرزو :

باز برمی‌گردیم به آیه لب‌های احمق به منازعه داخل می شود یعنی احمق می‌گرده صحبتی که باعث بدبختی و فلاکت خودش بشه رو در جایی که نباید انجام بده ،انجام میده و دهانش برای ضرب‌ها صدا میزند یعنی دنبال آسیب به خودش می‌گرده و همین ویژگی های اوست  که کلمه ی احمق رو  برازنده اون فرد می‌کنه 

و در قسمت دوم می‌ خونیم که دهان احمق هلاکت وی است و لبهایش برای جان خودش دام است  یعنی راه هلاکت او تنها دهانش است و دهان برای فرد احمق نعمت نیست بلکه بلاست و این هلاکت از وجود  یک احمق بیرون میاد و خودش باعث هلاکتش خواهد بود

و بزرگترین خطر برای یک احمق وجود خود اوست

حامد:

چقدر این موضوع تلخ و آزاردهنده است که فردی خودش باعث از بین رفتن خودش بشه، امیدوارم دیگه هیچ وقت شاهد همچین اشخاصی نباشیم و باهاشون مواجه نشیم

آرزو جان لطف می‌کنی ما رو با یه دعا برکت بدی !!

آرزو :

حتماً با کمال میل 

………………………………………….

……………………….

آمین

حامد:

آمین و در دستان پرفیض خداوند باشید 

آرزو:

تا درودی دیگر بدرود

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]