نام برنامه: خانواده ما شماره 22 – مدعی بودن انسانها

موضوع:مدعی بودن انسانها

نویسنده: حامد- ر

گویندگان: حامد وارزو

تایید کننده:سیامک ،سعید،سیاوش

آرزو:

سلامی به گرمی دل‌های شما همه عزیزان و همراهان برنامه خانواده ما \،من آرزو هستم وبار دیگر در خدمت شما عزیزان هستیم

حامد:

من هم حامد هستم و سلام عرض می‌کنم خدمت شما همه همراهان خانواده ما امیدوارم که حال دلتون خوب باشه

آرزو:

 دیشب خونه یکی از فامیلای حامد دعوت بودیم که من اصلاً دوست نداشتم ،

چون فامیل حامد اینا خیلی فکر می‌کرد آدم بزرگی و توهم‌های خودشو باور کرده بود\ یه مخلوطی از اشتباهات و سو تفاهم

 همش میگفت من خیلی آدم دانایی هستم و چون چندین سال توی دانشگاه‌ها درس دادم شما ها خیلی ادما خوش شانسی هستید که با من نشست برخاست دارید و دیدش در مورد همه از بالا به پایین بود بعد جالبیه داستان این بود که فقط چند سال تو بخش اداری دانشگاه کار کرده بود و فکر می کرد ما از داستان بی خبریم

دیگه نتونستم تا اخر سخنرانشون دوم بیارم که به حامد گفتم سیروان داره شیطونی می کونه\ شام نخورده بلند شدیمو رفتیم

و ایشون تفریحش همین بود که بقیه رو شام دعوت کنه بعد سرمونو با حرف های بیهوده ببره

حامد:

اینکه یک آدم توی توهم خودشه و فکر می‌کنه اتفاقات مهمی و رقم زده به خودش مربوطه ،ولی اینکه همش دوست داره با بقیه به چشم تحقیر صحبت بکنه اصلاً صفت زیبایی برای یک آدم نیست به خصوص اینکه  چیزیم تو چنته نداشته باشه

ماها هر چقدر داناتر و هنرمند تر باشیم و باید افتاده‌تر باشیم حالا اینکه یه کسی روی پشتوانه‌ای که وجود نداره و زاییده ذهن خودشه بقیه رم به چشم تحقیر نگاه بکنه خیلی غیر قابل تحمله

اینجور آدما فقط باعث میشن آدم بیشتر عصبی بشه و اگر هم چیز خوبی بخواد بگه به خاطر نوع بیانش نمیشه به حرفش گوش کرد

آرزو:

اصولاً به این آدما میگن مدعی یا از دماغ فیل افتاده

 اصلاً نمی‌دونن چطور باید با اطرافیانشون برخورد کنن ما هم تو فامیل خودمون یه سری از این آدما داریم که صرفاً کتاب می‌خونه یا مدرک میگیره که بعداً اگر خواست یه جایی صحبت کنه بگه من فلان مدرک رو دارم یا من فلان کتابو خوندم و هرچی دلش خواست بگه و به وسیله اون مدرک یا کتابی که خونده عقده گشایی کنه

حامد:

 پیداست که اون مدرکی که گرفته یا کتابی که خونده روش اصلاً نتونسته تاثیر بزاره\ چون طرف همون شخصیت زشت رو داره \ حالا فقط یکسری دلایل بیشتری رو برای خودش پیدا کرده که بتونه بیشتر اعاده فیض کنه 

من یه مدت تو روزنامه شرق کار می‌کردم به عنوان گزارشگر با آهنگسازهای بزرگ مصاحبه می‌کردم یا از کنسرت‌های بزرگ گزارش تهیه می‌کردم

 یک بار برامی مصاحبه رفتم پیش بهزاد عبدی ،

 منو با اینکه جای شاگردش بودم موقع مصاحبه ،خیلی تحویلم میگرفت

و می گفت قطعاً شما گزارشگر باهوشی هستید من باید سوال‌های شما را  از قبل بدونم که از پس جواباش بر بیام

خلاصه جدا از مقدار تواضع و ادب این فرد  چون آهنگساز بسیار بزرگی بود ومن اون لحظه  به خودم می‌بالیدم که داشتم با همچین کسی صحبت می‌کردم\، ناخداگاه از واژه استاد برای خطاب استفاده می کردم

ولی هر بار می‌گفت که به من نگو استاد به من بگو آقای عبدی منم هی می‌گفتم چشم استاد

دیگه کم کم مجبور شد یه داستانی رو برای من توضیح بده

بهم گفت قضیه ی استاد رو شنیدی؟

من گفتم نه چطور؟

گفت یه  روز یه آقایی میره تو یک مغازه پرنده فروشی بعد می‌بینه یه طوطی توی قفس خیلی زیبا و استیل و با یه عالم زرق و برق نگهداری می شه\ کنجکاو می‌شه و می‌پرسه قیمت این طوطی چنده فروشنده میگه ۱۰۰ هزار دلار ؟

طرف میگه ۱۰۰ هزار دلار؟ چرا؟

فروشنده میگه آخه این طوطی تمام دیوانه حافظ و حفظه !!

بعد کنار اون طوطی یه طوطی دیگه بود که  توی قفسه طلا گذاشته بودنش

می‌پرسه این طوطی چنده؟

میگه این طوطی ۵۰۰ هزار دلاره؟

 طرف میگه ۵۰۰ هزار دلار ؟این دیگه چرا؟

میگه این هم دیوان حافظو حفظه هم کلیات سعدی هم تمام هم مثنوی معنوی

همینطور که داشته به بقیه مغازه نگاه می‌کرد می‌بینه یه طوطی زشت کچل با منقار کج و خیلی پیر توی یک قفس ویژه با یه عالم لیزر و بادیگارد نگهداری میشه

سریع از فروشنده می‌پرسه قیمت این طوطی چنده؟

فروشنده میگه ولش کن این خیلی گرونه

طرف که نمی‌تونست جلوی کنجکاویشو بگیره به فروشنده میگه من که نمی‌خوام بخرم فقط می‌خوام بدونم چنده؟

فروشنده میگه این ۲ میلیون دلاره ؟

طرف  میگه دو میلیون دلار؟؟؟؟؟؟؟ مگه چیکار می‌کنه ؟

بعد فروشنده آهی می‌کشه و میگه به خدا ما هم نمی‌دونیم هیچ کار خاصی نمی‌کنه خیلی هم زشته فقط این دو تا طوطی بهش می‌گن استاد ؟

،البته من تا آخر مصاحبه هی از دهنم در می‌رفت و بهش می‌گفتم استاد و اونم زیر لب می‌خندید می‌گفت ای بابا به ما نگو استاد همون عبدی کفایت می ده

خلاصه ما تو جامعه‌مون از کسایی که فقط بهشون میگن استاد کم نداریم  آدمایی  که فقط بلدن ادای آدم‌های فرهیخه رو در بیارن

 آرزو:

چه داستان قشنگی چه بانمک بود حالا ما تکلیفمون با شما مشخص نیست بالاخره بهتون بگیم استاد \نگیم استاد  

حامد:

من کی گفتم کسی منو استاد صدا کنه

فکر کن بریم یه جایی تو منو استاد صدا کنی همه فکر می‌کنن می‌خوای مسخره ام  کنی

آرزو:

به نظرت باید با آدم‌های خود استاد بین چه جوری رفتار بشه ؟

حامد:

به نظر من بیشتر باید از این آدما فاصله گرفت تا بهشون بها داد\

 چون کسی که خودشو از بقیه بالاتر می‌دونه قطعاً آدم فرومایه و کم ارزشیه

حالا اینکه جوابشونو بدیم یا باهاشون دهن به دهن بشیم  فکر نکنم رفتار خوبی باشه\ چون فقط باعث  عصبی  شدنمون می شن،

 باید از کنار این آدما کاملاً بی‌تفاوت رد بشیم \،حالا اینکه جوابشونو بدیم یا باهاشون دهن به دهن بشیم  فقط باعث اهمیت دادن به اون فرد میشه

آرزو:

یادمه اوایل که تازه ایمان دار شده بودم توی یه کلیسایی می رفتم برای خدمت

 یعنی هر کاری که از دستم بر میومد، چایی می‌ریختم \لیوانا رو می‌شستم آخر یکشنبه‌ها بعد از مراسم به نظافت کمک می‌کردم

تا یه بار یه خانومی اومد که به قول خودش از خادمان قدیمی اون کلیسا بود گفت تو چرا توی همه کارا دخالت می‌کنی ؟

چند وقته مگه ایمان‌دار شدی ؟

خیلی این حرفش برام سنگین بود

 اولاً مگه من داشتم چه کار می‌کردم لیوان شستن یا جارو توی کلیسا نیاز به قدمت ایماندار بودن داره ؟

دومن مگه تو صاحب کلیسایی؟ کلیسا خونه خداست

جالبش اینجا بود که هیچ وقت  ایشون توی کارهای کلیسا کمک نمی کرد ، فقط میومد توی مراسم شرکت می‌کرد و پاشو می‌نداخت روی پاش می‌گفت لطفاً برای منم چایی بیارید یا میشه استکان منم ببرین یا به من قند بدید\\

 من  که به غیر از دستور ازش چیزی ندیده بودم

آخرشم برگشت رو کرد  به بقیه کرد و گفت :وقتی رو میدین به نوایمانا همین میشه دیگه

 بقیه

حامد:

چقدر من از این که از روی تکبر به کسی نوایمان بگیم بدم میاد

 آره اگر یه وقتی قراره کسی سوالی داشته باشه خب بهتره از کسی که سواد این کار رو داره و اطلاعات این کارو داره و تخصصش این کاره ،از یک شبان پرسیده بشه ولی برای خدمت در یک جلسه کلیسایی این کلمه واقعاً کلمه ناپسندیه که کسی از روی تحقیر به کسی بگه

من که ایشونو نمی‌شناختم ولی دعای خیر می‌کنم که قلبش مهربون‌تر از اون چیزی که نشون می ده بشه

آرزو:

آمین

ماها باید بیشتر به خودمونم توجه کنیم\ شاید خیلی وقتا حواسمون نیست و داریم از همین خصوصیت پیروی می‌کنیم برای به کرسی نشوندن حرفامون، برای برنده شدن توی بحث‌هامون

مدعی بودن وخودمونو بالاتر از همه دونستن  یک عادت زشتیه ، که اغلب خودشو پشت توجیحاتی مثل کارو باید دست کاردونش بدی یا آموزش و یا تبلیغ علم دانش پنهان می کنه

و خیلی سخته که خود فرد متوجه شه که همچین عادت زشتی پیدا کرده

حامد:

درسته ،توی ادبیات هم می‌بینیم که جناب حافظ میگه:

با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی

تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی

عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید

ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی

دوش آن صنم چه خوش گفت در مجلس مغانم

با کافران چه کارت گر بت نمی‌پرستی

سلطان من خدا را زلفت شکست ما را

تا کی کند سیاهی چندین درازدستی

منظور جناب حافظ از مدعی کاملاً روشنه و داره به ما میگه که با اینجور آدما چطور باید رفتار کنی میگه با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی  یعنی ادمهای مدعی درکی از اصالت و شعور نداره و در مصرع دوم میگه ،تا بی‌خبر بمیرد در درد خودپرستی یعنی از انسان خودپرست فاصله بگیرید تا با خودپرستی هروز تنها تر بشه

آروز:

چقدر زیباست که حافظ در ۷۰۰ سال پیش این درس ومطلب مهمی رو انقدر زیبا و با کلام آهنگین و ساده به ما توضیح داده حالا برگردیم به عقب‌تر ۲۰۰۰ سال پیش ما در کتاب مقدس می بینیم که امده

 آنگاه به ایشان گفت: «سلاطین امّت‌ها بر ایشان سروری می‌کنند و حکام خود را ولی نعمت می‌خوانند. لیکن شما چنین مباشید، بلکه بزرگتر از شما مثل کوچکتر باشد و پیشوا چون خادم.

لوقا باب۲۲ آیه ۲۵-۲۶

اینجا کلام به زیبایی  میگه که شما این چنین نکنید و این ویژگی را در خود نگه ندارید بلکه بزرگتر از شما مثل کوچکتر باشد یعنی هر چقدر ما حکیم و بالا مقام هستیم باید مثل کسی صحبت کنیم که از همه ساده تر است یعنی زمانی استاد خواهیم شد \که خود را مثل شاگرد ببینیم

و همیشه یادمون باشه که ما نو ایمانیم واین رفتار  یعنی کنار گذاشتن صفت زشت خودپسندی \\ زمانی تو پیشوا خواهی بود که بتونی مثل یک خادم رفتار کنی

اگر ما این ویژگی رو در خودمون داشته باشیم به بالاترین و والاترین مقام‌ها می‌رسیم و اگر بتونیم این دید و این اصل رو سرلوحه زندگیمون قرار بدیم می‌تونیم وارثان پادشاهی خداوند باشیم

حامد:

در قسمت اول این ایه اومده که : «سلاطین امّت‌ها بر ایشان سروری می‌کنند و حکام خود را ولی نعمت می‌خوانند  لیکن شما چنین مباشید،

اینجا کلام ما رو منع می‌کنه از این رسم دنیای فانی و میگه لیکن شما چنین مباشید که این راه به هلاکت می‌رسد و راه رسیدن به پادشاهی خداوند این نیست همانطور که توی تاریخ می‌بینی سرگذشت سلاطین و پادشاهانی که خودشونو ولی نعمت خلق می‌دیدند و در تاریخ از آنها چطور یاد می کنه و اما انسان‌های بزرگی که خودشونو خادم بقیه می‌دونستند به چه درجات بلند مرتبه‌ای دست پیدا کردند

همانطور که شخصی مثل هیتلر خودشو همیشه پیشوا خطاب می‌کرد، می‌بینیم که به عنوان منفورترین فرد تاریخ ازش یاد می‌شه و سرگذشتش به کجا رسید

ارزو :

باشه که همیشه این آیه سرلوحه زندگی ما و اصلاح خودمون باشه تا بتونیم از دروازه‌های پادشاهی آسمان عبور کنیم و همیشه در فیض و برکت پدر آسمانیمون باقی بمونیم

حامد جان دعای این برنامه رو شما می‌خونید برامون تا همه کنار هم برکت بگیریم

حامد:

حتما عزیزم………………

………………….

………………

……………….

امین

آروز :

امین و همیشه در برکت و فیض خداوند باشیم

حامد :

تا درودی دیگر بدرود

0 replies

Leave a Reply

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Our Score
Click to rate this post!
[Total: 0 Average: 0]